به مناسبت هفته بسیج
چهارشنبه, ۰۳ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۴۲
آن چه خواهید خواند ، آخرین وصیت نامه یه جا مانده از نوجوان بسیجی ، شهید محمود عباسی از رزمندگان گروهان نجف اشرف (لشکر 7 ولی عصر«عج») می باشد. این وصیت نامه در عین سادگی ، به طرز تکان دهنده ای ، نمایش دهنده روح بزرگ این نوجوان است
بسم الله الرحمن الرحیم                                      

قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخرهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قوم مومنین   ۱۴ـ توبه

ای دل بکن بکوی شهیدان زیارتی / تا کی بفکر این زر وصال و عمارتی
جز آرزوی قبر حسین بر دلم نبود / اینست راه عشـق اگـر با بصـارتی

با سلام و درود برهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران ... و با سلام و درود بیکران به شهیدان ...
پدر و مادرم در حال رفتن به منطقه هستم ... همه چیز را فراموش کردم :

ز شوق دوست سر و پای خود چنان گم کرد/ که میانه دو شط آن امام تیمم کرد

اگر چیزی کم و کسر نوشته ام یا کسی را از قلم انداخته ام مرا ببخشید ...
دوستانیکه قبلا با هم بودیم و شهید شده اند مرا صدا می زنند ...
از شما عاجزانه استدعا دارم مرا ببخشید و حلال کنید ، چون از خانه فرار کردم و به جبهه آمدم تا دین خود را به اسلام و شهداء ... ادا کنم ... و به این دو مقصد یکی را برسم ، یا زیارت قبر شش گوشه حسین یا همانند یارانش به فیض شهادت نائل گردم ... دعا کنید با یاران امام حسین محشور گردم ...

دوست دارم با لباسی که شهید می شوم به خاکم بسپارید تا روز قیامت فرا رسد با لباس خونین ...سر از قبر در آورم ... همه ما مسئولیم و باید فردای محشر جوابگوی پیغمبر و ائمه و شهدا باشیم ...برای غریبی و مظلومی اسلام گریه کنید که از همه طرف ،خارج و داخل برای شکست او می کوشند .

 شما را بخدا دلتان برای اسلام بسوزد ، نه برای شهداء . آن ها آن راهی را که آرزو داشتند رفتند و رسیدند . ولی اسلام باید تا ابد زنده بماند . انشاالله تعالی ...
بعضی ها می گویند ، اسلام به شما جوانان احتیاج دارد ، باید کمک کنید . خیر! نظر بنده اینست که ما  جوانان به اسلام احتیاج داریم ، اگر به فکر آخرت خود بوده باشیم .
کوشش کنید هر چه می گوئید ، عمل کنید .

سعدی هر چند سخن دان مصالح گوئی/ بعمل کار برآید به سخندانی نیست

 پدرم!استاد! مرادم!
از راه دور دست های پینه بسته تو را می بوسم و همچنین دست های مادرم را می بوسم .

پدر جان! هر گاه مرخصی می آمدم خیلی دلم می خواست خم شوم و دست هایت را ببوسم ، متاسفانه رویم نمی شد . الحمدالله چند بار دست مادرم را بوسیدم ، اکنون که این آرزو را با خود بگور می برم ، امیدوارم با آن بزرگواری که در شما سراغ دارم مرا ببخشید و حلال کنید ...اگر چه خودسرانه به جبهه رفتم و شما را اذیت کردم ، امیدم این است که گذشته را فراموش کنید و صمیمانه حلالم کنید ، تا فردای قیامت در محضر قرب حق تعالی رو سفید باشم ...


از خواهر عزیزم ... عذر خواهی کنید ، چون نه برای عقدش نه برای عروسیش نتوانستم بیایم . و حتما او مهر خواهری را فراموش نمی کند و در عزای من شرکت می کند .

خواهشی دارم. از آخرین حقوقی که از بسیج گرفته ام طبق رسمی که داشته ایم به او شاد باش بدهید و از او بخواهید حلالم کند و شاد باش را هر اندازه خودتان صلاح می دانید وکیل هستید ...

سلام مرا به بچه های مسجدمان برسانید و بگوئید حلالم کنند و برایم طلب مغفرت و دعا کنند .
راستی اگر برادر خوانده ام رامین دریائیان آمد و چیزی خواست باو بدهید . خصوصا یک عکس می خواست . شاید رویش نشود بگوید ، اگر از عملیات برگشت .

در ضمن حمید طبری و علی بهزادی خیلی حق به گردن من دارند ،اگر چیزی خواستند به آن ها بدهید ، به عنوان یادگاری ، گرچه همه چیز از لوح خاطرم محو شده و یادم نیست . اگر کسی ادعای طلب کرد به او بدهید . که زیر دین نمانم و اندازه ای هم به فقیران واقعی بدهید تا برایم دعا کنند .

... یا زیارت یا شهادت

خدایا بتو پناه میبرم از نفسی که سیر نمی شود

محمود عباسی

منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدو امورایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده