شهید انقلاب
شهید صدقعلی زندی زند سي و يكم فروردين 1326، در خلخال چشم به جهان گشود. پدرش صحبت، جوراب باف بود و مادرش،نازنين خانم نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته علوم تجربي درس خواند. راننده پايه دو بود. سال1352 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. بيست و ششم بهمن 1357، در تهران بر اثر اصابت گلوله توسط گروهك ضدانقلاب شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

مختصری از زندگینامه شهید

شهید صدقعلی زندی زند در سال 1326 در خلخال متولد شده و بنا بر اقتضای زمان نتوانست تحصیل کند. البته تا ششم ابتدایی تا جایی که توانست تحصیل کرد و پس از آن به شغل شریف کشاورزی روی آورد و در سال 1349 ازواج نمود و دارای دو فرزند می باشد، پس از چندی کشاورزی کردن به تهران آمد و مدتی در اداره برق تهران رانندگی و کمک راننده بود که درسال 1357 با انقلاب اسلامی مواجه شد و در یکی از روزها هنگام کمک کردن به برادران رزمنده خود در محل رادیو تلویزیون به دست عمال رژیم سر سپرده پهلوی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

از خصوصیات اخلاقی آن می توان این را نام برد که فردی بسیار مومن و متعهد به انقلاب اسلامی و معتقد به ولایت فقیه و یکی از خاطراتی که از آن شهید به یاد داریم، زمانی است که در یکی از تظاهرات به عمال رژیم برمی خورند و آنها به سوی نامبرده تیراندازی می کنند و اینها پس از متفرق شدن او را می بینند که یکی از دوستانش بر اثر اصابت گلوله به پاهایش نمی تواند حرکت کند، که این شهید در زیر باران گلوله های جباران خود را به آن شخص می رساند و او را بر روی دوش می کشد و کشان کشان به گوشه ای می رساند تا از خطر درامان باشند و پس از آن شخص مزبور را به دکتری که دوست او بوده می رساند که به کمک آن دکتر گلوله ها را از پای آن شخص بیرون می کشند و زندگانی دوباره را به آن شخص باز می گردانند و ایشان در کمک به مردم و مساعدت به آنها همیشه شخص اول بوده است و خیلی دست افتاده ها را می گرفته و به آنها کمک می کرده و حتی شده که شب را بی شام به سر برده ولی شام خود را به کسی دیگر داده است.

واقعاً که شهادت هدیه ای بوده است از جانب خدا برای این شخص و او لیاقت چنین هدیه ای را هم داشته است، حتی برادر شهید هم اکنون حاضر است تا در هر جا که به کمک آنها احتیاجی باشد جانفشانی کند، چنانچه حتی در مساجد و کمیته ها و کمک به جنگ زدگان فعالیت بسزایی داشته است.

فرزندان شهید نیز در کمک و مساعدت به دیگران همانند پدر خود می باشند و یکی دیگر از خاطرات آن شهید این است که یک روز هنگام برگشت از محل کار خود به خانه سرباز مجروحی رامی بیند، این سرباز اسلحه خود را به دست امام جماعت آن مسجد که نزدیک منزل خودشان بوده تسلیم می کند و در زمان ورود امام خمینی یکی از پاسداران جان بر کف ایشان بوده که از فرودگاه مهرآباد تا زمانی که امام سوار بر هلیپکوپتر می شوند ایشان اسکورت امام را انجام می داده و باز هم با همان عشق به امام و انقلاب اسلامی به شهادت رسید.

خاطراتی از شهید

همسر شهید می گوید که در یکی از تظاهرات به سوی آنها تیراندازی می شود و آنها متفرق می شوند. صدقعلی می بیند که یکی از دوستانشان تیر به پای او خورده و نمی تواندحرکت کند. صدقعلی در حالی که تیرباران بود خود را به دوستش می رساند و او را بر روی دوش خود می کشد و به گوشه ای می برد و وقتی که گلوله باران تمام شد او را نزد دکتری که دوستش بود می برد و آن دکتر تیر را از پای فرد زخمی در می آورد و وقتی که صدقعلی به خانه می رود همسرش از دیدن خون لباس او وحشت می کند و از او می پرسد چه شده و صدقعلی ماجرا را برای او تعریف می کند. خوشقدم از این فداکاری شوهر به شوق می آید و گریه می کند و خدا را هنوز هم که هست شکر می کند که همسرش فردی فداکار بود و به همنوع خود کمک می کرد.

همسر می گوید در زمان شهادت صدقعلی در تهران نبوده، پدر خوشقدم سکته کرده بود. صدقعلی زنش را همراه فرزندش به ترمینال می برد و او را راهی شهرستان می کند تا به عیادت پدر بیمارش برود و همسر هم در حالی که دلشوره عجیبی داشت از صدقعلی خداحافظی می کند و می رود ولی نمی خواست که از همسرش جدا شود. بالاخره می رود به شهرستان و پدر را عیادت می کند و در همان جا بود که برای او خبر می آورند که صدقعلی زخمی شده است. خوشقدم سراسیمه به تهران می آید ولی می فهمد که شهید شده و او را دفن کرده اند در صورتی که خوشقدم او را ندیده بود.

انتهای پیام/
منبع: اداره اسناد بنیاد شهید تهران بزرگ


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده