حتی روزی فرش زیر پای خود را از همسرش خواست تا به کس دیگری هدیه کند.
او همیشه در انتخابات اولین کسی بود که پای صندوق رای می رفت و پای صندوق رای همیشه نظارت داشت که خطایی رخ ندهد یک هفته بود که ازدواج کرده بود که به جبهه رفت


[خلاصه ای از زندگی شهید]
شهید عادل مردانه جبه دار به شماره شناسنامه هزار و نهصد و هشتاد در چهاردهم آذر ماه هزار و سیصد و هشت در اردبیل متولد شد نام پدر وی رضا و نام مادر خانم جان بد او دوران درس خود را به خوبی گذرانده و دیپلم گرفت و با تلاش و پشتکار بسیار وارد دانشگاه شد و در رشته ی تئاتر فوق دیپلم گرفته او نیز در دانشگاه کوشا و فعال بود سپس در همین موقع بود که ازدواج کرد او در کمیته فعالیت داشت و فعالانه در کمیته فعالیت می کردند او از خود فرزندی بسیار نیک به جامعه هدیه کرد او در جبهه مسئولیت اسلحه بود و اسلحه دار بد و سپس در خانه فعالیتهای سیاسی بیار انجام می داد و فعالیت هنری خود را در زمینه تئاتر همکاری داشت او پاسدار بوده و در تاریخ سی و یکم تیر سال شصت و دو در پاوه توسط اصابت گلوله به شهادت رسید و در قطعه 28 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
تعداد فرزندان : یک دختر
شغل شهید: پاسدار
محل کار : میته منطقه 6
نام عملیات : کردستان
تاریخ شهادت : 31/4/62
نحوه شهادت : اصابت گلوله به شکم
مدت حضور در جبهه: 5 سال
دفعات اعزام : متعدد
ارگان اعزام کننده : کمیته
یگان خدمتی: کمیته

خاطرات:


صبح یک روز ساعت 5 شهید در منزل خواب بود دو نفر دم در آمدند و اسلحه داشتند آنها بسیار عصبانی بودند وقتی در خانه آمدند عادل رفته بود آنها فکر می کردند که همسر شهید عادل را پنهان کرده و آن را تهدید کرد ولی چون خانه را گشته بودند و خطر جمع شدند که او در خانه نیست خانه را بهم ریخته و رفتند و آسیبی به همسر و فرزندش نرساندند.
روزی عادل در راه آمدن به انه بود که دو نفر موتور سوار یک مرد و زنی که با چادر به سر پشت مرد نشسته بود همسر مهربان عادل دم در ایستاده بود که عادل از راه می آید بعد همسر دیده که کفش زن مردانه است و از زیر چادر اسلحه خارج می کند و یک طوری به عادل می رساند که این مرد است و عادل به پشت درخت می رود و نتوانستند او را شهید کنند. و همیشه مورد تعقیب بسیاری از منافقین قرار می گرفت.
همسر شهید بار دار بود او با همسرش به میدان انقلاب رفته بود که در راهپیمایی شرکت کند او در میان درگیری رخ داد او همسر خود را رها رده و داخل جمعیت شد و اصلا به فکر خانواده نبود و فقط به فکر شکست دادن دشمن و شاه پلید بوده او همیشه هر آنچه که داشته بین اقوام و دوستان یا نیازمندان تقسیم می کرد حتی روزی فرش زیر پای خود را از همسرش خواست تا به کس دیگری هدیه کند.
او همیشه در انتخابات اولین کسی بود که پای صندوق رای می رفت و پای صندوق رای همیشه نظارت داشت که خطایی رخ ندهد یک هفته بود که ازدواج کرده بود که به جبهه رفت و همسرش به وی در حال رفتن گفت اگر می دانستم مرا به این زودی در این جوانی رها می کنی هرگز با تو ازدواج نمی کردم و بعد از چند روز که از او خبری نبود همسر ایشان به کمیته رفته و راجب وی سوال کردند و بعد که پیدا کردند و با او صحبت کردند و همسر را متقاعد کردند که به خانه باز گردد.
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده