شهدای روحانی
شهید مجید صفایی فرد بیست و پنجم اسفندماه سال 49 در روستای سولقان بدنیا آمدند و دهم اسفند ماه سال 65 به آرزوی دیرینه اش رسید و به فیض شهادت نائل آمد.

در سحرگاه بیست و پنجمین روز از اسفند ماه سال یکهزار و سیصد و چهل و نه شمسی فرزندی بزرگوار از تبار بزرگان از پدری به نام محمد و مادری به نام فاطمه در قریه سولقان چشم به جهان گشود که نامش را مجید نهادند و در همان روز در لوح محفوظ قرعه به نامش زدند و با نام بزرگی که برایش انتخاب نمودند اسمش را نیز در لیست یاوران سرور آزادگان جهان مولا ابا عبدالله الحسین نوشتند و محافظت و پرورش این طفل را پرورش دهنده حقیقی اش به عهده گرفت تا باقی بماند و در روزگاری که صدای هل من ناصرینصرونی حسین زمان همه جا را فرا گرفت لبیک گوید و جان خود را فدای جان آفرین نماید .

آری این کودک پس از چشم گشودن به عالم فنا درست دو سال به شدت دور از سلامت بود چنانکه همه کسانیکه با خانواده او آشنا بودند می گفتند این کودک زنده نخواهد ماند. امااز آنجا که عرض نمودیم که پرورش او را رب العالمین به عهده گرفته بود باقی ماند و در سه سالگی کم کم لباس عافیت بر تن نمود و و همچون کودکان به رشد خود ادامه داد تا اینکه در سن هفت سالگی وارد مدرسه سولقان شد و دوران تحصیلات ابتدایی را گذراند و وارد مدرسه راهنمایی شهید حسین شیرین سولقان گردید و تا کلاس سوم راهنمایی ادامه داد.

در اوایل کلاس سوم راهنمایی مجید اسرار به اعزام به جبهه داشت با آنکه سن این سرباز دلاور اسلام جهت اعزام به جبهه به حدی نرسیده بود که اعزامش کنند ولی عرصه را بر خانواده اش جهت اعزام به جبهه تنگ نموده بود تا اینکه بطریقی برنامه اعزامش ترتیب داده شد و جهت آموزش به پادگان آموزشی اعزام و بعد از مدتی به جبهه های نبرد حق علیه باطل منطقه غرب کشور کردستان شهرستان سقز اعزام گردید و در آنجا چند ماهی مشغول خدمت بود و در آنجا نمی دانم چه شیر پاک خورده ای بامجید همراه شده بود که در مدت 4 ماه چنان القاس طیبه اش در مجید اثر گذاشته بود که دیگر تصمیم گرفته بود تا زنده است در جبهه بماند و حقا" نیز به این حرفش عمل نمود.

مجید در کردستان توجه خاصی نسبت به ادعیه و نمازهای مستحبی خصوصا" نماز شب نموده بود. که این صفت را در این مدت کوتاه چنان پرورش داده بود که گویی عارفیست بزرگوار که انگار با پیری سالیان درازی طی طریق نموده است . بهر تقدیر بعد از پایان یافتن دوران خدمتش در کردستان به تهران می آید و حتی از مرخصیش استفاده نمی کند و اعزام می شود .به جنوب لشگر 27 محمد (ص) مجید بعد از آنکه به جنوب می آید او را به گردان شهادت می فرستند بلافاصله به خط کانال ماهی شلمچه اعزام بعد از 4 یا 5 روز که در خط بودند از ناحیه سر جراحت بر میدارند که به تهران اعزام می شوند. و پس از 10 روز دوباره به جبهه بر میگردند و وارد گردان شهادت میشود گردان شهادت را به عقب آورده بودند جهت استراحت ، مجید گردان خود را عوض نموده و به گردان حبیب که می خواست به خط اعزام شود میرود با گردان حبیب یک شب به خط میروند ولی برمیگردند برادرانی که همراه او بودند می گویند گوئی غمی جانفرسا او را فرا گرفته بود که حتی با دیگران صحبت نمی کرد .اما شب بعد دوباره گردان را به خط اعزام می کنند در همین شب بود یعنی 30/2 بامداد مورخه 65/12/10 دفتری زرین به نام او گشودند و او به آن آرزوی دیرینه اش که آنرا از گردانی هب گردان دیگری می کشاند رساند و او به لقاء یار معبود خود رسید.

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده