شهيد موسى باقرى فرزند شعبانعلى همگام با طلوع 17 آذر 1334، چونان آفتاب در طبیعت بِکر «کاله» از توابع «عرب‌خیل» شهرستان بابلسر چشم به جهان گشود.
به عنوان تک ‌تیرانداز گردان امام علی(ع)، راهی مناطق عملیاتی شد
نويد شاهد مازندران، شهيد موسى باقرى فرزند شعبانعلى همگام با طلوع 17 آذر 1334، چونان آفتاب در طبیعت بِکر «کاله» از توابع «عرب‌خیل» شهرستان  بابلسر چشم به جهان گشود.
شهيد دوره ابتدائی ‌اش در روستا طی كرد و سپس با گذر از مقطع راهنمایی، تحصیلاتش را با اخذ مدرک دیپلم در رشته علوم سياسى به پایان رساند.
او که هماره خود را به زیور فضائل نیک می‌آراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌ پذیری از آنان پیشتاز.  گذشته از آن، به سبب گشاده ‌روئی و صدق گفتار در نزد دیگران، از محبوبیتی فراوان بهره داشت. او که پرورش‌ یافته یک تربیت دینی بود، پیوسته در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی دیگرگونه به خرج می‌داد و از انجام محرمات امتناع می‌ ورزید. قرآن، این مصحف نورانی را نیز همواره به گوش جان می‌سپرد و در عمل به فرامین آن می‌کوشید.
شهيد سرگرم كار کشاورزی در مزارع و اشتغال به پیشه کاشی ‌کاری بود که جهت خدمت دوران سربازی، راهی تهران شد. زمزمه‌های انقلاب که از گوشه و کنار کشور به گوش رسید، او نیز هم‌ پای دیگر مردم کوچه و خیابان، با حضور در تظاهرات، ندای آزادی سر داد و خواستار برقراری عدالت شد. توزیع اعلامیه و گوش دادن به سخنرانی امام خمینی با هدف بیداری فکری جوانان در راستای افشای ماهیت پلید حکومت منحط طاغوت، از دیگر فعالیت‌های وی به شمار می‌ رود.
شهيد هم ‌زمان با آغاز دوره پاسداری در 1 بهمن ماه 1358، جهت طی دوره آموزش عمومی پاسداری، راهی پادگان امام حسین در تهران شد. سپس در 17 اسفند سال 58 در واحد اطلاعات عملیات سپاه محمودآباد به ادای تکلیف پرداخت و مشغول به كار شد.
او یک ماه بعد از پایان دوره آموزشی تخصصی زرهی در آذر 1359 در قم، به عنوان تک ‌تیرانداز گردان امام علی(ع)، راهی مناطق عملیاتی شد. در بهمن 1359 نیز، به سمت مسئول پاسگاه بابل منتصب گشت. در 5 شهريور 1360 مسئولیت بسیج فریدونکنار را بر عهده گرفت و بیش از پیش به انجام وظیفه همت گماشت.
وی در سال 1361 نیز، در کسوت مسئول یگان حفاظت سپاه بابلسر و مسئول دسته در گردان مکانیزه تیپ 30 زرهی، خدمات شایانی از خود ارائه نمود. شهيد با حضور در عملیات غرورآفرین بیت‌المقدس، به عنوان بی‌ سیم ‌چی، دچار جراحت شده، در بیمارستان تبریز بستری گشت.
او در سال‌های 1365 تا 1366  نیز، در سمت نیروی ستادی در شلمچه، و معاون ستاد در ماووت بود، و سرانجام در 26  آذر 1368 در کسوت فرماندهی گروهان، طی نبرد با اشرار در زاهدان، به مقام شامخ شهادت نائل آمد.
همسرش می‌گوید: «همیشه در امور مالی، دستگیر دیگران بود. بعد از شهادتش، خانواده‌ای به نزدم آمدند و گفتند: هر وقت که او به منزل‌ مان می‌آمد، مبلغی را در گوشه‌ای از اتاق می ‌گذاشت و می‌رفت.» 
«زمان تولد دختر اولم، او اصلا در خانه نبود. بعد از یک ماه که به جبهه برگشت، بچه را نشناخت. وقتی او را در آغوش گرفت، روی خود را از من برگرداند و شروع به اشک ریختن کرد. من آن لحظه به رویش نیاوردم، ولی سه روز بعد، از او پرسیدم: چرا آن روز گریه کردی؟ گفت: وقتی بچه را در بغلم گرفتم، یک آن دلتنگ هم ‌رزمان شهیدم شدم و بچه‌های آن‌ها که هرگز پدران‌ شان را نمی‌بینند.
زمانی که دخترم به کلاس اول رفت و نوشتن یاد گرفت، برای پدرش نامه نوشت که جایت در خانه، خیلی خالی است؛ و «موسی» در جوابش می‌گفت: می‌دانم برای شما سخت است، ولی ما در این‌جا مبارزه می‌کنیم که شما و دیگر خانواده‌ها راحت باشید. من هم اگر در نبودش مشکلی داشتم، زیاد از لحاظ روحی به وی فشار نمی‌آوردم. همیشه می‌گفت: اگر روزی شهید شوم، اجری هم به تو می‌رسد.»
جسم مطهرش نیز با وداع یادگارانش «محمد جواد، حسین، حسن، فاطمه و فهیمه»، در بوستان شهدای زادگاهش آرام گرفت.


مركزاسنادبنيادشهيدوامورايثارگران/


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده