آخرين باري كه سیّد احمد پلارك مي خواست به جبهه برود، به مادرم گفت: «مادرجان، من ديگر برنمي گردم، كارهايت را انجام بده...

این دفعه دیگر بر نمیگردم


نوید شاهد:
آخرين باري كه سیّد احمد پلارك مي خواست به جبهه برود، به مادرم گفت: «مادرجان، من ديگر برنمي گردم، كارهايت را انجام بده، اگر قندي مي خواهي بشكنم، خانه و زندگي را مرتب كنم، اين دفعه ديگر برنمي گردم، من جوابم را از آقا امام رضا(ع) گرفته ام.
او چند وقت قبل به زيارت امام رضا (ع) رفته بود. سید احمد به مادر گفت: «مادر، من براي تو هيچ كاري نكرده ام، ولي آنقدر تو را بالا مي برم كه همه زحماتت را جبران كنم. «درست است كه 17، 18 سال از شهادت او ميگذرد، اما من اصلاً نمي توانم باور كنم كه برادرم سيّد احمد از پیش من رفته است، فكر ميكنم هنوز زنده است، احساس ميكنم پيش من است و هميشه با من حرف مي زند.

در همین زمینه بخوانید:




راوی: خواهر شهيد سیّد احمد پلارک
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد چهارم) غلامعلی رجایی 1389
نشر: شاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده