مروری بر زندگی نامه شهبد غلام حسین امینی
گوشه ای از نامه شهید غلا محسین امینی به خانواده اش سلام خود را از فرسنگها راه از بیابانهای گرم خوزستان این کربلای خمینی و این کلاس انسانسازی می فرستم هم اکنون که این نوشته را برایتان می نویسم از تمم دوستان و آشنایان طلب آموزش می کنم و می خواهم که مرا ببخشند. در مورد گرفتن تشریفات و تشیع جنازه آنرا خیلی خیلی ساده برقرار کنید. و لازم نیست خرج زیادی کنید و بجای خرجهای بیهوده مبلغی پول که به شرکت بدهکار هستم را بدهید. در پایان اگر می خواهید که روح من شاد باشد این هدفی را که در پیش گرفته ام دنبال کنید پیرو امام باشید زندگی کوتاه مدت است زندگی جاوید آخر شماست. اگر دفاع از این جمهوری کنید بدانید که سعادت خود را در آخرت خود خریده اید اگر در این جبهه بودید می دید و می فهمیدید که چه می گویم.
نویدشاهد تهران: شهید امینی در سال 1339 در یک خانواده مومن در تهران متولد شد از سن 7 سالگی تحصیلات ابتدایی را آغاز و تا پایان دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان رسانید.

نماز اولین نشانه ایمان به الله را از همان ابتدا بجای میاورد و بدینسان نزدیکی خود را با خدای خویش از این طریق دریافته بود و راهی را برای رسیدن به معبود جستجو می کرد تا اینکه به همراه کاروان شهدا از خط سرخ شهادت گذشت و به معبود رسید.

شهید امینی در سال 1358 از دبیرستان فارغ التحصیل شد و به دنبال آن جهت کمکی که در توان دارد و ادای دین خویش نسبت به انقلاب در آموزشگاه بهیاری ثبت نام نموده و برای مدتی بصورت شیفت شبانه و بطور رایگان در بیمارستان سوانح مشغول بکار شد تا گامی هرچند از دید خود ناچیز همگام با دیگر برادران و خواهران بردارد.

با فرمان امام بنی بر تشکیل بسیج مستضعفان شهید امینی به سال 1359 به عضویت بسیج درآمد و با یورش به لشگریان کفر با عزمی استوار به یاری دیگر برادران رزمنده شتافت و بعد از چند ماه نبرد بر اثر ترکش خمپاره به شانه هایش مجروح و به بیمارستانی در تهران انتقال یافت و از ادامه نبرد در سنگر محروم ماند ولی این مساله ذره ای از اراده راسخ وی از برای کمک به جبهه و جنگزده گان نکاست و در طول مدتی که در پشت جبهه بسر میبرد بسر میبرد به پرداخت کمکهای نقدی از حقوق ماهیانه به جنگنزده گان و شرکت در مراسم عبادی و سیاسی نماز جمعه و حضور دائم در راهپیمایی ها و صحنه های انقلاب وظیفه شرعی خود را به انجام رسانید.

اما جوشش مستمر در ذره ذره وجودش او را ناخودآگاه بطرف سنگرهای نبرد میکشید و چنان شد که با سعی فراوان از شرکت محل کار خود موفق به دریافت مرخصی شد و در تاریخ 31/1/61 عازم وعده گاه عاشقان الله شد.

و پس از 17 روز مبارزه و جهاد با کفر صدامی دعوت حق را با نثار خون خویش لبیک گفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

یادش گرامی و راهش پررهروباد



وصیتنامه

سلام

سلام خود را از فرسنگها راه از بیابانهای گرم خوزستان این کربلای خمینی و این کلاس انسان مبارز می فرستم هم اکنون که این نوشته را برایتان می نویسم برای این است که یکی بدنبال وصیت قبلی خود که در تهران نوشته ام تائید کنم و خواهش کنم که حتما به جزء جزئ آنها عمل کنید و مساله دیگر اینکه از دوستان و آشنایان طلب آموزش کنم و بخواهم که مرا ببخشید از این که فرصت نشد جبران اعمال نیکو آنها را انجام داده خدا ببخشند از دسوان من خدا برای شما دوستی خوب و
آموزنده ای نبودم و اگر عمل عملی انجام داده ام که شما را ناراحت کرده ام و اگر حرفی نبوده ام باید مرا ببخشید و جدا از شما شرمسار باشیم مساله دیگر بدنبال وصیت قبلی اینکه حتما یکسال نماز را برایم بدهید بخوانند در حدود 6 ماه هم بدهید روزه بگیرند که اگر دیگر اینکه در مورد گرفتن تشریفات و شیخ نماز است که آنرا خیلی خیلی ساده برقررا کنید و لازم نیست و خرج زیاد بکند و بجای حرفهای بهبود مبلغ سعی مخصوص مبلغی را که شرکت بدهکار هستم بدهید و البته مدارس را بیشتر چون نمی خواهم مدیون باشم هرگز از دوست پول قبول نکنید و پولی را که بحساب بانک صادرات دادم اگر هرکاری را خود صلح می بینید انجام دهید و مبلغ پول نقدی خود را هم به حساب جبهه ها و جنگ زدگان بدهید و در پایان اگر می خواهید روح من واقعا شاد باشد این هدف را که من پیش گرفته ام دنبال کنید پیرو امام باشید زندگی مدتی کوتاه است و زندگی جاوید آخرت شما است .

به گفته ای را که از زندگی گرفتم بطور خیلی مختصری و تا آنجا که یادم بوده است در نوشته های بجای گریه کردن محال بعلت ببیند من چه آرزوی دارم و آن را کنید و اگر دفاع از این جمهور کنید بدانید که سعادت خود را در آخرت خریده اید اگر دی این جبهه بودید می دید ولی فهمید که چه می گوید مثلا همین روحانی که عده ای می گوید کارها را خراب کرده است همین طلبه در این جا در این آفتاب کم از این سو به آن سو می روند و همین نمایندگان مجلس به هزار مکافات از مجلس مرخصی می گیرند.

برای خدمت به اینجا می آیند خوب بیش از این پرحرفی نمی کنم ولی دانم هریک از شما میل بهتر و فهمیده تر از من هستید و باید ببخشید که این چنین صحبت کردم در پایان از تمام دوستان طلب را دارم به امید هرچه زودتر ظهور حضرت مهدی علیه السلام که به امید خدا شاید نزدیک باشد سلامتی و طول عمر امام شما را بخدای متعال می سپارم.

انتهای پیام/

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید وامور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده