زندگینامه شهید رضا جدیدی
همسر شهيد رضا جديدي روايت مي كند كه شهيد جديدي مي گفت: بهترین راه، راه شهیدان است و در بین حرف های خود می گفت خوشا به سعادت شهیدان، یعنی می شود من هم به این افتخار نائل شوم و هر موقع کسی از ایشان شهید می شد می گفت کاشکی من به جای او بودم

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید رضا جدیدی نهم خرداد 1331 ، در شهرستان قزوين چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلي و مادرش معصومه نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. سال 1352 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. ازدهم خرداد 1361 ، در تهران توسط عوامل ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سینه و شكم، شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای همان شهرستان واقع است.


شهید رضا جدیدی در سال 1331 در شهرستان آوج در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند، بعد به علت علاقه اش به کارهای فنی در این رشته مشغول به کار شد. شهید رضا جدیدی علاقه خاصی به هیئت و عزاداری امام حسین (ع) داشت و از روزی که بنده هم افتخار همسری او را داشتم همینطور بود و علاقه مخصوصی به امام داشت و در منزل پدرش که ما هم در آنجا زندگی می کردیم هیئت و عزاداری امام حسین (ع) را برگزار می کرد و تمام بچه های محل را به این راه تشویق می کرد و همیشه به من می گفت که رژیم فاسد شاهنشاهی به درد کشورهای اسلامی نمی خورد چون حیف تو کشور اسلامی اینها قدرت نمایی کنید و همیشه فکر و ذکرش همین بود.

با اینکه هیئت و عزاداری رامحدود می کردند ولی ایشان همچنان به هیئت و ارشاد جوانان مشغول بود و با شروع انقلاب اسلامی کارهای خود را رها کرد و به
فعالیت های انقلابی پرداخت از جمله در پخش اعلامیه ها و پوسترهای امام خمینی و مقاومت در مقابل چماقداران و در کلیه تظاهرات و راهپیمایی ها به طور فعالانه شرکت می کرد و فکر خانواده خود را کنار گذاشته بود. می گفت اگر اسلام برقرار شود و پایدار بماند هیچ کس شماها را نمی تواند در بند اسارت قرار بدهند و
می توانید راحت و آسوده زندگی کنید و علاقه خاصی به روحانیت از جمله امام خمینی داشت. می گفت واقعاً نعمت است که همچین رهبری ما را یاری می کند و ما را راهنمایی می کند؛ شب و روز برای امام خمینی دعا می کرد، می گفت خدایا از عمر ما کم کن و بر عمر امام اضافه کن چون رهبری عالی و اسلام شناس است.

به هر حال شهید رضا جدیدی روز و شب فکر و ذکرش را در راه انقلاب و کمک به نهادهای انقلابی پرداخت و چقدر در این راه زحمت کشید، اوایل انقلاب در مسجد امام حسین(ع) محل پاسداری از محل و مسجد را به عهده گرفت و همیشه در این راه که انجام وظیفه می کرد برای اسلام و کشورش افتخار می کرد و از اینکه چنین مسئولیتی را به عهده ایشان است و خدمت کردن خود را در مسجد و سایر جاهای دیگر ادامه داد تا پاکسازی آغاز شد و ایشان با سربلندی به کمیته منطقه 8 فرستاده شدند.

ایشان بیش از پیش خوشحال شد و وقت خود را هر چه بیشتر صرف خدمت به اسلام و کشور کرد و در 24 ساعت 6 ساعت استراحت می کرد، البته یک شب در میان و آن 6 ساعت را هم صرف ارشاد جوانان می کرد و آنها را راهنمایی می کرد و می گفت قدر امام خمینی را بدانید و روزی هزاران هزار بار خدا را شکر کنید که همچین رهبری دارید و می گفت بهترین راه، راه شهیدان است و در بین حرف های خود می گفت خوشا به سعادت شهیدان، یعنی می شود من هم به این افتخار نائل شوم و هر موقع کسی از ایشان شهید می شد می گفت کاشکی من به جای او بودم و در این چند سال چندین دفعه ایشان را به وسیله نامه و علامت هایی تهدید به مرگ می کردند ولی ایشان دست از مبارزه و همکاری برنداشت و بیش از پیش کوشش می کرد و در منطقه و کمیته مرکزی به طور چشمگیری انجام وظیفه می کرد تا اینکه جنگ تحمیلی شرع شد.

ایشان چندین بار تقاضای اعزام به جبهه می کرد و دوبار به جبهه اعزام شدند و باز تقاضای اعزام کردند ولی به ایشان گفتند به شما بیشتر احتیاج دارند چون فعالیت شما زیاد است و همکاری شما موثر و مفید است، ولی ایشان می گفت اینجا مرا راضی نمی کند، من باید مثل یاران امام حسین (ع) جهاد کنم و مثل یاران امام حسین (ع) در راه خدا شهید شوم. به هر حال همکاری خود را در پشت جبهه به وسیله جمع آوری اجناس برای جبهه و ملاقات با جانبازان و مجروحین را هرگز فراموش نمی کرد و مرتب به دیدن اینها می رفتند و در بزرگداشت شهیدان در بهشت زهرا همیشه حاضر بود و می گفت می شود من هم به این آرزوی خود یعنی شهادت برسم و همیشه به خانواده های محترم شهیدان دلگرمی می داد و به آنها می گفت افتخار کنید که همچین سعادتی نصیب شما شده.

همیشه به دختر 6 ساله خود می گفت دخترم تو دختر یک پاسدار اسلام هستی و من اگر شهید شدم با مادرت باید راه مرا ادامه بدهی تا اینکه همیشه آرزوی او بود که مثل یاران امام حسین (ع) جهاد کند و در راه خدا شهید شود و به این آرزوی دیرینه خود نائل گردید تا اینکه در تهران مورخ 11/3/61 به دست منافقین بی خبر از خدا به درجه رفیع شهادت که همانا به آرزوی دیرینه اش که پیوستن به لقاءالله بود رسید ولی منافقین چه کوتاه فکر بودند در جایی که همیشه آرزوی او شهادت بود و به این آرزو هم رسید.

ما هم به گفته ایشان که همیشه می گفت ادامه دهنده راه من باشید و ما هم با کمال افتخار ادامه دهنده راه شهیدان و از جمله شهید رضا جدیدی هستیم.

به امید پیروزی اسلام و نابودی هرچه زودتر منافقین و صدام ملعون و آمریکایی

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده