زندگي نامه شهید بهمن جعفری
شهید بهمن جعفری رفت که به تمام دنیاپرستان به ظاهر پوستین اسلام بر تن کرده بگوید مکتبی که شهادت دارد اسارت و ذلت ندارد. رفت که به تاریخ بگوید که چنین دلاوری هایی هیچگاه نمی تواند جدای از مکتبی راسخ باشد...

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید بهمن جعفری نوزدهم خرداد 1345 ، در شهرستان آبادان چشم به جهان گشود. پدرش شمس الله و مادرش فروغ نام داشت. تا پايان دوره ي متوسطه در رشته تجربي درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. يكم مرداد 1367 ، در شلمچه بر اثر اصابت تركش شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.


حمد و سپاس فراوان خدای را عز و جل که طاعتش موجب رحم است و به شکر اندرش مزید نعمت.

با نام و یاد خدایی که خلق کرد، زندگی داد و سپس گرفت. خدای بزرگی که عشق را آفرید و معنی و مفهوم بخشید و فراق را توشه راه عشق نمود. زبان قاصر و ناتوان از ذکر یاد توست. چگونه می توان لب به سخن از گذشته ات گشود. بیان عاجز از ذکر بزرگی ات و فقط قلبهای خسته که از تلألو نورافشان نامت به وجد آمده است، آمده است که تپشی دوباره گیرد و یاد تو را جاوید در این دنیای بی وفا که مملو از ناکثانی است که شرم از حیاتشان را روگرداند.

بهمن جعفری فرزند شمس اله سال 1345 در خانواده ای مذهبی در شهر آبادان متولد گردید. دوران تحصیل و دانش آموزی خود را با کسب نمرات بالا در آبادان و تهران (دبیرستان دارالفنون) طی نمود. خانواده اش در سال 1355 به تهران نقل مکان کردند. شهید از همان عنفوان جوانی به امواج پرخروش و مواج انقلاب وارد شد و جزء فعالان مخفی برای به ثمر نشستن آرمان الهی در ایران گشت.

حضور وی در 17 شهریور 57 در میان خیل عظیم حق جویان برگ زرین در حیات دنیوی وی گسترانید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی لحظه ای فارغ از دغدغه دیدار امام راحت نگشت و به دیدار معشوق خویش شتافت تا اینکه نابه هنگام ناقوس جنگ توسط برادران به ظاهر مسلمان زده گشت و در نگاهی همچون حیوان وحشی رمیده که افسارش به دست دشمان قسم خورده اسلام بود برای به زانو درآوردن نظام حمله ور شدند. آری دیگر جای لحظه ای تحمل در برابر این یاغیان نیست. این هیجان و شور حضور در فکرش آنچنان رسوخ نمود که ماندنش معنایی نداشت. خود را آماده رزمی طاقت فرسا گردانید و به ندای رهبرش لبیک و جهاد را بر خود مفروض حضور در جبهه را به ادامه تحصیل و دلبستگی به لذات دنیوی هیچگاه نفروخت و واژه شهادت در مذهبش را آرمان خویش گردانید.

فعالیت خویش در جبهه را در کنار همرزمانش از سال 1361 آغاز نمود و در عملیات والفجر 8 حضوری دلاورانه ایفا نمود و در تک های بسیاری شرکت نمود اما چه دیر به آرزوی خویش رسید و هرگاه که به تهران بازمی گشت گویی که از وی تنها جسمی بازگشته و روح خویش را در کنار یاران و مجاهدان نستوهش به جا گذاشته است و حتی آن هنگامی که با سر ترکش خورده و شکاف برداشته در بوکان به تهران با پیراهنی خونین برگشت برای ماندنش هیچکس را توان مقابله نبود و پس از بهبودی وجودش سرشار از این جمله بود که بارالها خود می دانم که جانم را در راه حفظ اسلام و میهنم گذاشته ام و خود به خوبی آگاهی که هدفی جز این ندارم، پس مرا با رحمتت با شهیدان اسلام محشور بگردان.

در عملیاتی که باز شهیدمان از ناحیه دو پا به شدت مجروح گشت و اثرات جراحت به آن در حدی بود که تا پایان زندگی اش وی را آزرده می نمود.

وجود مقادیر بسیار از ترکش های به گوشت و استخوان فرو رفته یاد شهادت را هر لحظه در گوش او نجوا می نمود و باز این بار راه خویش را پس از اندک زمانی مداوا در بیمارستان های رشت و تهران ادامه داد اما این بار رخت بستن وی برای حضور بویی دیگر داشت.

یاران و دوستان وی در عملیات های قبلی به شهادت رسیده بودند و دیگر هیچ کلام و قدرتی نمی توانست خاطر جنگ را از ذهنش پاک گرداند و این بار توفیق حضور را در میان خیل عظیم اشک های پدر و مادرش و تشنگان محبتش به لقاءالله پیوند گردانید و وداعی جانانه نمود گویی انگار به او الهام شده است که بیا، که دیگر سرنوشت تو و خواهان حضور تو کسان دیگرند، بیا که دعا و نیایشت مورد استجابت خدای متعال واقع شده، بیا که دیگر زمین قادر به عرصه ای برای آزمایش تو نیست، بیا که آزمون الهی ات به پایان رسیده، بیا که ابنجا دیگر وطنت نیست؛ اینجا کربلاست.

آه ای چشم چگونه توانستی که دنباله رو آخرین وداع با شهید خدایی باشی، چگونه توانستی این لحظه پر مهر از وجود یار را نظاره گر باشی.

رفت، رفت که به تمام دنیاپرستان به ظاهر پوستین اسلام بر تن کرده بگوید مکتبی که شهادت دارد اسارت و ذلت ندارد. رفت که به تاریخ بگوید که چنین دلاوری هایی هیچگاه نمی تواند جدای از مکتبی راسخ باشد.

شهید پس از اعزام از پایگاه محمد رسول الله در عملیات بیت المقدس 7 در شلمچه خونین به درجه رفیع شهادت نائل گشت و خانواده اش را در غم دوری اش به لرزه واداشت اما شهادتش نیز حکمتی دیگر داشت؛ گویی که از خدایش اینگونه خواسته بود که بدنش را نیز در این پیکار با مقبره گمنام شهیدان کربلا توأم گرداند. عاشق حسین بودن یعنی حسینی محشور شدن، حسین وار تشنه بودن،
حسین وار مجاهد بودن، پایبندی به ارزش ها، صبر و شکیبایی در برابر مصائب و مشکلات، تعمق و بردباری، روحیه والای شهادت از جمله خصایص بارز این شهید بزرگوار بود.

بهمن در سنی به شهادت رسید که سن خواستن و رفاه دنیوی است اما فروشندگانی از این قبیل برندگان پیروزی هستند که رفاه اخروی را نصیب خود گردانیده اند. دیگر زبان به لکنت افتاده است و می تواند فقط کلام آخر را اینگونه بگوید:

ای آبشخوران به کثافت آغشته این به هوش باشید که انقلاب عظیم آقایمان در پیش است. مطمئن باشید که هیچگاه نخواهید توانست از شمشیر زرین عدالت به دور بمانید.


منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده