چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۴۵
سروده‌هایی به مناسبت هشتم شوال سالروز تخریب بقیع منتشر شد.
سروده‌هایی به مناسبت هشتم شوال: «از بغض بقیع آسمان شاکی شد»


به گزارش نوید شاهد، دردناک‌ترین حادثه تاریخی - اسلامی معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روی کار آمدن سومین حکومت وهابی عربستان مربوط ‌می‌شود؛ سالی که وهابیون به فتوای سران خود مبنی بر اهانت و تحقیر مقدسات شیعه، مراقد مطهر ائمه و اهل‌بیت ‌پیامبر(ص) را مورد دومین هجوم وحشیانه‌ خود قراردادند و بقیع را به مقبره‌‌ای ویران‌ شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبدیل‌ کردند.

اشعار شاعران کشورمان به مناسبت  سالروز تخریب بقیع را باهم می خوانیم:

رضا قاسمی

در سفرهایم تو را مقصد تصور می‌کنم
در خیالم آنچه را باید تصور می‌کنم

آرزوهای حرم را شعر می‌گویم؛ سپس
هر چه را روی لبم آمد؛ تصور می‌کنم

در خیالات خودم مثل کبوترهای تو 
سنگِ روی قبر را گنبد تصور می‌کنم

پرچمی را سبز و رقصان روی دوشِ گنبدت
هر زمان که باد می‌آید؛ تصور می‌کنم

شب به شب دریای اشکِ زائرانت دیدنی‌ست
زیر نور ماه، جذر و مد تصور می‌کنم

دور تا دور مزارت را به جای سنگ و خاک 
یک حرم زیباتر از مشهد تصور می‌کنم

روبروی چشمِ خیسِ خود ضریحی نقره‌کوب
کوریِ چشمِ حسود و بد تصور می‌کنم

شمعم و با اشک‌های روضه‌ات جان می‌دهم 
هق‌هقم را در حرم اَشهد تصور می‌کنم

میلاد حسنی

مرغ دل پر می‌کشد گاهی مسافر می‌شود
در حریمی که کبوتر نیز شاعر می‌شود

از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع
چار آیینه کجا با هم مجاور می‌شود

روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود
بین مردم تربت این بقعه نادر می‌شود

غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف
در جوارش حوزه‌ی علمیه دائر می‌شود

گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه
مدح مولایم علی ذکر منابر می‌شود

تازه از باب قبولی زیارت زائرش
تا که سیلی می‌خورد آسوده خاطر می‌شود

یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زاده ها
چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر می‌شود

مرضیه عاطفی 

دلم آشفته شد از غربتِ سرشارِ بقیع
باز هم ساکت و سرد است شبِ تارِ بقیع

گر چه بی شمع و چراغ است و ندارد خادم
شک ندارم که خدا هست نگهدارِ بقیع

زائر قبرِ حسن(ع) چند کبوتر شده است
دل من سوخته از این غم ِ بسیارِ بقیع

  غرق در خاک شده قبرِ علی بن حسین(ع)
بی حرم مانده چرا حضرت تبدارِ بقیع

بانیِ علم، نبینم شده بی صحن و سرا
او که نامیده شده صاحبِ اسرارِ بقیع

نیست این مغلطه در شأنِ امام ِ صادق(ع)
پیرمردِ علوی، سید و سالارِ بقیع

دور تا دور چه زنجیر کشیدند ولی؛
هیچ محدود نشد برکت و آثارِ بقیع

غرق در اشک، شب جمعه به امّید ظهور
می نشینم نگران گوشۂ دیوارِ بقیع!

مجتبی صمدی شهاب 

چند وقت پیش بود که غم بی حساب شد 
کعبه دوباره اَبرَهه گونه خراب شد 

این کعبه چار قبله به محراب سینه داشت 
کز خاکِ کینه چهرهء آن در نقاب شد 

نفرین به آنکه بغض علی را بهانه کرد
باغِ بقیع زیر قدومش تراب شد 

این نسل کینه توز همان نسل کوچه اند 
که زیر پایشان گلِ یاسے گلاب شد 

اجدادشان به کوچه به زهرا لگد زدند 
وقتی که دست شیر خُدا در طناب شد

اُفتاده بود در روی زهرا و رد شدند 
طوری که استخوان تنش آسیاب شد

بازوی فاطمه وسط کوچه شد دوتا 
وقتی غلاف واردِ این منجلاب شد 

طوری کشیده خورد به زهرا که بعد از آن
رو از علی گرفت و میان حجاب شد 

مادر به پیش چشم پسر خورد بر زمین 
کابوس کوچه بهر حسن یک عذاب شد 

از بعد کوچه حوریه دیگر نفس نداشت 
دیگر ورق ورق همهء این کتاب شد 

در فکرشان عزم به نبش قبور بود 
صد شکر از این جنایت و غم اجتناب شد

گفتم ز نبش قبر و دلم باز گُر گرفت 
زنده به خاطرم  غم طفل رباب شد

یک‌نیزه آمد و به دل خاک شد فرو 
آرام روی نیزه دو چشمش به خواب شد 

پائین نیزه مضحکه شد مادر علی 
بالای نیزه نام علی چون شهاب شد ..

مجید تال

از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریه های بلند ممنوع است
روضه که هیچ سینه هم نزنید
کربلا رفته ها کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان
به خدا زود می روم نزنید
زائری داد زد که نا مردان
تازیانه به مادرم نزنید
غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است

کاش درهای صحن وا بشود
شوق در سینه ها به پا بشود
کاش با دست حضرت مهدی
این حرم نیز با صفا بشود
کاش با نغمۀ حسین حسین
این حرم مثل کربلا بشود
در کنار مزار ام بنین
طرحی از علقمه بنا بشود
پس بسازیم پنجره فولاد
هر قدر عقده هست وا بشود
چارتا گنبد طلایی رنگ
چارتا مشهد الرضا بشود
این بقیعی که این چنین خاکی است
رشک پروانه های افلاکی است

در هوایش ستاره می سوزد
سینه با هر نظاره می سوزد
هشت شوال آسمان لرزید
دید صحن و مناره می سوزد
بارگاه بقیع ویران شد
دل بی راه و چاره می سوزد
این حرم مثل چادر زهراست
که در اینجا دوباره می سوزد
این حرم مثل خیمه ی زینب
که در اوج شراره می سوزد
سال ها بعد قدری آن سو تر
چند قرآن پاره می سوزد

محمدحسین رحیمیان

درد دل ما بی تو فراوان شده آقا
دل ها همه امروز پریشان شده آقا

بد می گذرد زندگی مردم دنیا
بی تو همه ی سال ، زمستان شده آقا

ای باب نجات همگان دست بجُنبان
تو نیستی و بد شدن آسان شده آقا

آرامش دنیای نفس گیر ، کجایی
بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا

حال دل بیچاره ما تا تو نباشی
مانند بقیعی است که ویران شده آقا

داده است به ما سوختگان جانِ دوباره
رویای بقیعی که چراغان شده آقا

ای کاش نمیریم و ببینیم که آنجا
چون کرببلا یا که خراسان شده آقا

مجید لشکری

پشت این پنجره هرچند که غم خواهم خورد
به ضریحی که ندارید قسم خواهم خورد

به ضریحی که ندارید قسم، آقایان!
محشر از رفتن در نار قلم خواهم خورد

تولیَت دست محبّان رضا می‌افتد
از غذاهای پر از نور حرم خواهم خورد

اشک را با نفس لطف شما مثل شراب
معجزه کرده و از دست خودم خواهم خورد

وسط صحن شما مست قدم خواهم زد
جرعه در جرعه به هر صحن کرم خواهم خورد

ارزشم هست همان‌قدر که عاشق باشم
نان سر سفره اگر گریه کنم خواهم خورد

حال اگر مثل کبوتر بشوم خوشحالم
دانه‌ی عشق، چه بسیار چه کم، خواهم خورد

مهدی رحیمی 

از بغض بقیع آسمان شاکی شد
این بود که آب باعث پاکی شد

یک سوم جسم هرکسی ازخاک است
چون ثلث ائمه قبرشان خاکی شد

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده