شهید "ولی الله افضل" در کلام پدر
اصغر افضل پدر بزرگوار شهید ولی الله افضل درباره فرزندش می گوید: در آخرین روز مرخصی با عجله تمام ایستگاه راه آهن را برای سوار شدن به قطار دوید. فقط به اندازه خداحافظی زمان مانده بود. قطار حرکت کرد و جز آهنگ صدای خداحافظی اش در یاد ما جز دیگری نمانده است.

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید ولي الله افاضل، یازدهم مهر 1335، در شهرســتان تهران چشم به جهان گشــود. پدرش اصغر، استواریکم ارتش بود و مادرش اقدس نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. نقاش ساختمان بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هجدهم تیر 1360 ، در رقابیه شوش بر اثر اصابت ترکش شــهید شــد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است. او را کیوان نیز مي نامیدند.

پدر این شهید والامقام در وصف فرزند شهیدش می گوید: ولی الله؛ جوان ساکت، آرام، کم حرف، پرکار و فعال به خصوص انقلابی بود. تا دو سال دوره سربازی خود را در تهران گذراند. بعد انقلاب شد و دو سال در کمیته انقلاب و بسیج محل فعالیت داشت و مشغول پاسداری با برادران محل بود؛ بطوریکه برادران همکارانش تعریف می کنند، هر وقت خطری پیش می آمد، ولی اله قبل از دیگران حرکت می کرد. به همرزمانش می گفت چون شما زن و بچه دارید جلو بیایید. من یک نفر هستم و اگر کشته شوم طوری نیست. این از خصائص او بود که تا چه اندازه رعایت حال دیگران را می نمود.

وی در این مدت دو سال، در زمستان و تابستان یا در هر وقت که احساس می شد احتیاج بسیج برادران است، آمادگی خود را اعلام می کرد و پاسداری می داد. به افرادی که وضع مالی و جسمانی آنها خوب نبود، کمک می کرد .

در آخرین ماموریت داوطلبانه خود با سی نفر از برادران جهت ضربه زدن به دشمن، پیش می روند. بعد از انجام ماموریت در برگشت، طبق گفته های چند تن از برادرانی که برگشته بودند، توپخانه که قرار بود از آنها پشتیبانی کند، حمایت نکرد؛ در نتیجه دشمن به مدت یک ساعت به طرف آنها تیراندازی نمود. حدود 20 نفر را شهید می کند. ولی اله برای نجات بیسیم چی، در حالیکه می خواهد  پیکر همرزمش را عقب، بیاورد، شربت شهادت را می نوشد و تعدادی هم مجروح می شوند؛ گویا از سی دو نفر 4 نفر بر می گردند.

ولی اله دو مرتبه مرخصی آمد و هر دفعه از بعضی فرماندهان شکایت می نمود و می گفت اینها کار نمی کنند و نمی گذراند که دفاع و حمله نمائیم و دشمن را اسیر گردانیم. دشمن روز به روز دارد تجهیزات خود را کامل می کند. مرتب می گفت من و برادران برای فقط دین و کشورمان می جنگیم ناراحت نباشید اگر شهید شدم . وصیت نموده که در بهشت زهرا دفن شود و به برادران تاکید نمود که از دین و کشور تا سر حد جان دفاع کنند. در آخرین روز مرخصی با عجله تمام ایستگاه راه آهن را برای سوار شدن به قطار دوید. فقط به اندازه خداحافظی زمان مانده بود. قطار حرکت کرد و جز آهنگ صدای خداحافظی اش در یاد ما جز دیگری نمانده است.

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده