در وصیتنامه شهید آرامش آمده است؛
شهید محمود آرامش در وصیت نامه خود خطاب به مادران این سرزمین نوشته است: برادرانم را پشت سر من به جبهه بفرستید، تا راه شهیدان را ادامه دهند. چون هر پرچمی که از دست سرداری بیفتد، دیگری باید او را بگیرد تا به دشمنان بفهماند که اسلام یعنی چه و چه عظمتی دارد. چون این کوردلان هنوز به اسلام پی نبرده اند.

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید محمود آرامش، بیســتو دوم آذر 1346، در شهرســتان تهران چشم به جهان گشود. پدرش علي اصغر و مادرش مرحمت نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خوانــد. به عنوان بســیجی در جبهه حضور یافت. چهارم مرداد 1363، با سمت بیسیم چی در بوکان توسطگروه های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله شهید شد. مزار او در بهشــت زهرای زادگاهش قرار دارد. برادرش ابراهیم نیز شهید شده است.

متن وصیت نامه:

با سلام بر مهدی موعود و با سلام بر نایب بر حقش خمینی؛ با سلام بر شهیدان راه خدا و با سلام به معلولین انقلاب و جنگ تحمیلی؛ با سلام بر اسرای جنگی که در زندان های بغداد زندانی هستند و با سلام بر سلحشوران غیور که در جبهه ها حماسه می آفرینند؛ با سلام بر امت حزب الله که با کمک های خود جبهه ها را تقویت می کنند.

با سلام بر پدر و مادرم، امیدوارم که پس از شهادت من با سرافرازی زندگی کنید و همیشه رزمندگان را دعا کنید و به جبهه ها به صورت مالی و کالایی، کمک کنید.

تعبیر زیبای شهید از شهادت

شهادت چه خوب است. شهادت چه شیرین است. شهادت چه با معنی است. شهادت چه زیباست! خدایا پروردگارا شهادت را نصیبم کن، که عاشق شهادت هستم. خدایا نه آن شهادتی که تنها در دنیا به او بگویند شهادت، شهادتی که پیش تو ارزش داشته باشد.

خدایا تو را قسم می دهم به آبروی فاطمه زهرا (س)، به دندان شکسته محمد (ص) ، به سرشکافته امام علی (ع) ، به جگر پاره پاره حسن (ع)، به سر بریده حسین (ع) که من در بستر مرگ نمیرم؛ خدایا شهادت برای من مثل یک شیرینی است، برای من مثل یک لیوان آب یخ در تابستان است. پس خدایا هر وقت خودت خواستی شهادت را نصیبم کن.

پدر جان از آن وقت که عشق شهادت در دلم جای گرفت، از آن وقت که عشق لقاالله در دلم جای گرفت، فکر کردم که مثل پرنده بال در آورده ام و در آسمان ها دارم پرواز می کنم. به سوی نور، به سوی محبوبم؛ از آن وقت که خود را در جبهه شناختم، دیگر دوست نداشتم که بدون، بدون فتح برگردم. از آن وقتیکه به خد قول داده ام که میل او انجام دهم. دیگر زندگی و خانمان را زیر پایم له کردم.

از شما می خواهم که اگر می خواهید من روحم شاد باشد، برادرانم را پشت سر من به جبهه بفرستید، تا راه شهیدان را ادامه دهند. چون هر پرچمی که از دست سرداری بیفتد، دیگری باید او را بگیرد تا به این ضد اسلامییان بفهماند که اسلام یعنی چه اسلام چه عظمتی دارد. چون این کوردلان هنوز به اسلام پی نبرده اند و نمی دانند که چطور فرزندان اسلام حماسه می آفرینند. در جبهه ها چه امدادهای غیبی روی میدهد و انصار حسین (ع) چگونه حسین وار می جنگند تا به فیض شهادت نایل گردند. خدایا ما را هم جزء انصار حسین (ع) قرار بده.

سخنی با مادر و برادران

مادرجان تو باید به فرزندانت بفهمانی که بروند راه شهیدان را ادامه دهند. با گریه نکردن به منافقین بفهمانی که ما مادران شهدا از شهادت فرزندانمان هراسی نداریم. مادر جان بعد از من برادرانم را به جبهه بفرست و به آنها بگو نمازشان را فراموش نکنند. زیرا ستون دین آنها نماز هست. همیشه ذکر خدا در دهانشان باشد، که خدا حامی همه ماست.

تذکری به برادرانم؛ ای عزیزان شما همچون ابوالفضل باشید که چگونه دین برادر را یاری کرد. مانند قاسم و مانند اکبر. خواهشی که از شما دارم این است که همیشه سعی کنید آزاد مرد باشید و با مردانگی زندگی کنید. به ندای خمینی لبیک سر بدهید. خواهرانم را نصیحت می کنم حجاب اسلامی را که از خون ما گرامی تر است، حفظ کنند تا مشت محکمی در دهان منافین باشد. همیشه فرزندان خودشان را نماز و قرآن بیاموزند.

خوب دیگر از خداوند متعالی برای همه طلب مغفرت می کنم و از همه طلب بخشش دارم؛ اگر بدی از ما دیده اند ما را به بزرگی خودشان ببخشند، زیرا ما خیلی گناهکار بوده ایم. از آنهایی هم که از ما بدی دیده اند حلالیت بطلبید. پدر و مادر اگر لیاقت شفاعت دادن باشم شما را هم در آن دنیا شفائت می کنم.

والسلام علیکم

محمود آرامش

مورخ بیست و هشتم مهر 1362

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده