معرفی کتاب؛
شنبه, ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۲۶
نوید شاهد - کتاب "سربازی از جبهه فکه" به قلم سرهنگ جانباز قاسم کریمی، یک روایت تلفیقی از خاطره و مستند داستانی واقعی است که هزاران بار از این نوع اتفاق‌ها در جبهه افتاده‌است.
«سربازی از جبهه فکه»؛ یک روایت تلفیقی از خاطره و مستند داستانی واقعی

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ کتاب سربازی از جبهه فکه به قلم سرهنگ جانباز قاسم کریمی، یک روایت تلفیقی از خاطره و مستند داستانی واقعی است که هزاران بار از این نوع اتفاق‌ها در جبهه افتاده‌است. این کتاب به سفارش اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان سمنان نخستین بار در سال ۱۳۹۳ توسط نشر زمزم هدایت در ۲۰۰ صفحه منتشر شده‌است.

 در قسمتی از متن کتاب می‌خوانیم:

مادر عباس که انتهای حیاط در حال طبخ نان بود از جا بلند شد و سراسیمه خودش را به عباس رساند و بعد هم خواهر کوچک‌تر او دوید او را بوسید. مادر عباس هم به مانند پدر اشک های فراوانی ریخت و بعد سرکارش رفت تا نان‌های تفتان نسوزد. ساعت حدود پنج عصر بود که عباس به منزل رسیده‌بود. مادر عباس در همان موقع به پدر عباس گفت: «همان خروس بزرگ را از لانه‌اش بیرون بیاور تا جلو پای پسرم قربانی کنم، پدر عباس هم به پسرش گفت: « عباس‌جان! من که نمی‌توانم این کار را انجام بدهم لباس‌هایت را عوض کن و بعد خروس را بکش.» عباس گفت: «بابا لازم نیست.» پدرش گفت: «چرا لازم است این کار را انجام بده.» بعد عباس خروس سفید بزرگی که با مرغ‌ها در داخل لانه بودند را گرفت و بعد از نوشاندن مقداری آب، سر آن را برید و از بین سر و بدن خروس عبور کرد و بعد خواهرش مرجان خروس را برد تا به یکی از فقیرهای روستا بدهد. عباس هم به سراغ مادرش رفت که لب تنور مشغول پختن نان تفتان بود و چند لقمه از نان تازه میل کرد گفت: «به‌به عجب نانی. دستت درد نکند مادر.» مادرش از او پرسید: «خوب چه خبر عباس‌جان؟ ما که واقعاً نصفه‌جان شدیم. هر وقت مارش جنگ از رادیو بلند می‌شود من و پدرت به تو فکر می‌کنیم، نمی‌دانیم چه کار کنیم. خداوند ان‌شاالله همه جوان‌ها را توی جبهه حفظ کند.» عباس هم گفت: «مادر ناراحت نباشید هرچه خدا بخواهد همان می‌شود ...»
  

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده