زندگینامه شهید معظم عباس اروج زاده از زبان خواهرش
زندگینامه:
با درود به روح پرفتوح رهبرکبیر انقلاب و جانشین معظم او آیت اله خامنهای اینجانب اعظم اروج زاده خواهر شهیدعباس اروج زاده شمهای از زندگی برادر شهیدم را می نویسم او در خانواده ای متولد شد که از نظر مالی سخت زندگی میکردند با دوخواهر یک برادر بزرگتر مادر و پدر سالخودهاش که حکم پدربزرگ او را داشت تا سن مدرسه که بطور معمولی زندگی خود را گذراند روز را شب و شب را روز کرد و بعد در هفت سالگی وارد مدرسه شد و در همان زمان پدر خود را از دست داد از نظر درس موفق نبود و با وجود هوش خوب درس را نخواند و تا همان کلاس سوم ابتدایی بیشتر ادامه نداد. و بعد چون وضع مالی خانواده خوب نبود مجبور شد کار کند واز همان کودکی مادرم او را برای کار پیش یک مغازه دار اهل محل که ترک بند موتور درست می کرد فرستاد و او صبح میرفت و شب ساعت 8 میآمد و بعد از خوردن شام از خستگی از هوش می رفت و با همان حقوق که می گرفت گوشهای از زندگی را پر میکرد و به همین ترتیب یعنی از همان کودکی تا سن سربازیش صبح زود می رفت و شب میآمد نه گردشی میرفت نه به خودش میرسید هرچه داشت برای خانوادهاش خرج کرد و بعد از آن که برادرم که بزرگتر بود ازدواج کرد هم چنین خواهر بزرگتر و خواهر کوچکتر البته ناگفته نباشد که خواهر بزرگترش که من باشم در همان آغاز ازدواج شوهر خود را از دست دادم و با پسرم پهلوی خانواده برگشتم و باز برادرم خرج ما را میداد تا تقریباً به سربازی نزدیک شد البته هنوز مدتی مانده بود اما بخاطر ایده و اهدافی که داشت و اینکه وظیفه دارد موقع جنگ است و او هم باید به سربازی برود دفترچه گرفت وبه سربازی رفت دوران سه ماهه اول را در پادگان گذراند .
او پسری بود پاک مهربان خوش قلب مسئول چه در مورد دین مملکت خانواده همه او را دوست داشتند او هم به همه عشق میورزید هیچگاه من بعنوان یک خواهر زمانهایی را که از جلوی مغازه رد میشدم میدیدم به جای مدرسه تفریح روی زمین نشسته و داره موتور درست میکنه .
چقدر مسئولیت داشت و چقدر کوچک بود بله این شمهای کوچک از کل زندگی او بود چون زندگی 19 ساله او در کار، کار، کار خلاصه شد و از نظر افکار ایده هم همانطور که نوشتم فداکار عاشق بود عاشق دین وطن خانواده و خود را در مقابل همه مسئول میدانست وبا توجه به زندگی پرمشغله و پرتلاش او جایی برای درس آثار فرهنگی و هنری برای او نبود هنر او همان وجدان بیدارش بود و همان تلاشش وصیت او هم شامل حرفهایی بود که میزد یعنی به زبان میآورد چون خوب نمینوشت او میگفت ما وظیفه داریم از دین و مملکت دفاع کنیم شما به خدا متکی باشید خدا خودش همه کارها را درست میکند وصیت او همان رفتن و شهید شدنش بود.
خلاصه امیدوارم توانسته باشم حداقل گوشهای پرمحتوا از زندگی برادرم شهید عباس اروج زاده نوشته باشم در صورتیکه میدانم وصیت یا آثار فرهنگی ادبی از او نتوانستم بنویسم.
با امید موفقیت و عرض سپاس
خواهر شهید اعظم اروج زاده
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ