زندگینامه شهید والامقام ابوالقاسم حسینی
به نام خدا
زندگینامه شهید ابوالقاسم حسینی
با سلام و درود به امام زمان و نایب برحقش امام خمینی
با سلام و درود فراوان به خاک پاک و تربت تمام شهدای انقلاب اسلامی
قاسم پسری بود مهربان و خوش اخلاق و خونگرم و هنرمند اگر کسی خوشحال بود در خوشالی او شریک بود و اگر کسی ناراحت بود آن طرف در ناراحتی او شریک بود و چیزی به رو نمیآورد و آنقدر فکر میکرد تا یک راه چارهای برای برطرف کردن ناراحتی آن فرد پیدا کند و او را از ناراحتی دور کند.
قاسم از لحظهای که پا در دبستان گذاشت آنقدر درس خوان و درست فکر بود که هر سال با نمرات و معدل خوب تا کلاس دوازدهم خواند و یک سره قبول شد و در رشته برق شرکت کرد و با فکر خود وسیلههای برقی خانه خود را درست میکرد و هم به دبیرستان میرفت و هم هنرستان میرفت یکی دو مرتبه از طرف مدرسه به جبهه حق علیه باطل رفت و به سلامتی برگشت و چند مرتبه از طرف بسیج اعزام به جبهه شد و در این چند مرتبه رفت و باز هم برگشت.
قاسم در خانه اخلاقی داشت که هنوز خواهر کوچک من از دست او ناراحت بود و با پدر و مادر و برادر و خواهر خود آنقدر مهربان بود و آنقدر صمیمی بود که تمام فامیلها و همسایهها از رفتار و اخلاق او در هر جا و هرمکان صحبت میکردند و تا اکنون یک 20 سال داشت این فرزند کاری نکرده وبد که پدر و مادر او از دست او ناراحت باشند اگر میدانست یکی از دوستان و یا همسایگان کاری دارند که او میتواند انجام بدهد اگر سر سفره بود بلند میشد و کار آنان را انجام میداد و بعد سر سفره میآمد.
قاسم بچهای بود که در ماه مبارک رمضان روزه بود و هنوز هیچ کس خبر نداشت تا آنکه افطار میکرد و نماز و قرآن میخواند در روزهای پنج شنبه شب جمعه در محل هیئت بود قاسم چنان قرآن میخواند که تمام آن جمعیت آنقدر ساکت و در فکر فرو میرفتند که انگار در آن هیئت کسی نیست.
هنگامی که قرآن را تمام میکرد همه به او احسن میگفتند و آفرین میگفتند که این مرتبه که با سپاه محمد (ص) به جبهه رفت قسمت چنین بود که خداوند عاشق او شد و قاسم عاشق چنین راهی میبود و خداوند او را به مهمانی خود دعوت کرد.
والسلام.
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ