شهدای انقلاب
يکشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۲
قاسم خصوصیات اخلاقی زیادی داشت اما چشمگیرترین آنها از خودگذشتگی و ایثار او بود. در همان سال زمستان سختی پیش آمده بود و مردم مجبور بودند برای تهیه نفت ساعت ها در صف طویل نفت متظر باشند. قاسم با تلاش زیاد نفت و دیگر ارزاق عمومی را تهیه می کرد و به دست مستضعفین می رسانید

شهید ابوالقاسم حاج آقا کجوری

فرزند عباس

بسمه تعالی

شرح حال و زندگانی قاسم کجوری

شهید قاسم کجوری در سال 1334 در محله قدیمی ناصرخسرو چشم به جهان گشود. او درحالی به دنیا آمد که چند ماه قبل پدر را از دست داده بود. او همراه دو خواهر و برادر بزرگتر از خودش دوران کودکی و نوجوانی را همراه با رنج و فقر گذراند. هنگامی که به دبستان رفت توانست دنیای اطراف خود را بهتر بشناسد و بفهمد که در دنیا ظالمانی هستند که با زور بر مظلومان حکومت می کنند. قاسم دوران ابتدایی را با زحمت به پایان رساند زیرا تنها نان آور او و سه خواهر و برادرش مادر بود که هر روز از روز پیش رنجورتر و شکسته تر می شد. هنگامی که قاسم پا به عرصه نوجوانی گذاشت مسیر زندگی اش با آشنا شدن تنی چند از انقلابیون عوض گشت. او تصمیم گرفت همراه آنها در اطراف رژیم حاکم بیشتر تحقیق کند و بر علیه ظلم به پا خیزد. کم کم پایش به جلسات و انجمن ها کشیده شد. دیگر او را کمتر کسی می دید. مادر درمانده و نگران منتظر بود و قاسم غرق در مبارزه بود. یک سال به انقلاب مانده بود که او به وسیله یکی از بستگانش که در ساواک فعالیت می کرد لو رفت و مجبور به مخفی زندگی کردن گشت. فعالیت هایش را مخفیانه گسترش می داد و مرتب عکس ها و اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام را تکثیر می کرد و بین دیگران پخش می کرد. روزی به خانواده اش خبر دادند که ماموران در تعقیب قاسم هستند. مادر خواست او را از راهی که می رود برگرداند اما دید که قاسم در کارش راسخ و استوار است. او هر روز به امید شهادت به راهپیمایی و تظاهرات می رفت و شب ناامید برمی گشت. فکر می کرد شاید لیاقت شهادت را ندارد، شاید هنوز اخلاص پیدا نکرده اما نمی دانست که او هم یکی از آن گل هایی است که خداوند برای چیدن آماده اش کرده و فقط باید کمی صبر کند.

در قسمتی از دفتر خاطراتش چنین نوشته: امروز 17 شهریور روزی که مردم به دست مزدوران شاه به خاک و خون کشیده شدند. آنها فکر کردند با کشتن مردم همه چیز آرام می گیرد اما افسوس که آنها نمی فهمند که ملت از کشته شدن نمی ترسند. قاسم خصوصیات اخلاقی زیادی داشت اما چشمگیرترین آنها از خودگذشتگی و ایثار او بود. در همان سال زمستان سختی پیش آمده بود و مردم مجبور بودند برای تهیه نفت ساعت ها در صف طویل نفت متظر باشند. قاسم با تلاش زیاد نفت و دیگر ارزاق عمومی را تهیه می کرد و به دست مستضعفین می رسانید. همیشه می گفت سرمایه داران فقط نظاره گر انقلاب هستند اما این مردم جنوب شهر هستند که انقلاب را به پیش می برند. همیشه دعایش این بود که خدایا امام ما را خودت برای انقلاب حفظ کن. نگذار که دیگر این خونخواران بر این مردم رنج دیده سلطه گری کنند. در روز بیست و یکم بهمن روزی که امام دستور دادند که مردم به خانه ها نروند و در خیابان بمانند قاسم هم مثل دیگران به خیابان رفت. دوستانش تعریف می کردند شعار می دادیم که دیدیم سربازان گارد آمدند و شروع به تیراندازی کردند. همه فرار کردند ولی بعد متوجه شدیم قاسم وسط خیابان در حین شعار دادن است که یکدفعه گلوله ای سینه پر از مهر قاسم را شکافت و در راه ؟؟ دست هایش را به علامت پیروزی بالا می برد می گفت خدایا شکرت پیروز شدیم. شش روز بعد هنگامی که قاسم خواب امام هشتم را دیده بود که او را به میهمانی دعوت می کند زندگی را بدرود گفت. او به آرزوی دیرینه اش رسید. رفت تا با ریختن خونش درس ایثار و از خود گذشتگی به دیگران بدهد. روزی که لباسهایش را از بیمارستان تحویل گرفتیم در اورکت خونین او این نوشته را پیدا کردیم: پیروز شدیم زیرا پیراهن خون آلود 17 شهریور پرچم راستین من و تو و او بود. پیروز شدیم زیرا شانس گریز همکلاس من در گرو کفش های راحتی تو بود. پیروز شدیم زیرا من و تو (ما) شدیم. آسانش به دست نیاوردیم به قیمت 65000 شهید آسانش از کف ندهیم. تنها یک سنگر فتح شده باید به پیش رفت و اتحاد ناگزیر آن است تفرقه آخرین امید دشمن است. ناامیدش کنیم.

راه و نامشان پردوام و زنده باد

شهید حاج قاسم حاج آقا کجوری

27/11/57

 منبع: مرکز اسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده