خاطراتی از شهید والامقام انقلاب غلامرضا ستاری ناصری از زبان دخترش
به نام خدا
مشخصات شهید:
نام و نام خانوادگی: غلامرضا ستاری ناصری
نام پدر: عسگر
مشخصات نویسنده خاطره
نام و نام خانوادگی: تامارا ستاری ناصری
نسبت با شهید: فرزند.
بنده فرزند یکی از شهدای انقلاب شکوهمند اسلامی هستم بنابراین خاطراتی که خواهم نگاشت مربوط به سال 57 یعنی سال اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژیم منحوس پهلوی میباشد.
پدرم از دوستداران امام بود و علاقه زیادی به پیروزی نهضت ایشان داشت چنانچه در این راه نیز جان خویش را فدا نمود.
با وجود سن کمی که در آن سالها داشتم اما شرکت فعالانه ایشان را در تظاهرات و راهپیماییها تا حدود زیادی به خاطر دارم.
ایشان با اینکه سواد زیادی نداشتن اما از درک و شعور بالای سیاسی و اجتماعی برخوردار بودند و به همین علت نیز با عشق و علاقه فراوان با نهضت خمینی کبیر همگام شدند.
در دنیای مادی فکر نمیکنم برای یک پدر چیزی باارزش تر از جان فرزندانش وجود داشته باشد.
اما شدت علاقه پدرم به راه و هدف امام به حدی بود که اغلب برادر بزرگترم را همراه خود به تظاهرات میبرد حتی بعضی اوقات از مادرم میخواستند که اجازه دهد من که تنها دختر خانواده بودم نیز همراهش به راهپیمایی بروم که با ممانعت وی روبرو میشد.
من شخصاً گونی توپهای کوچک کرکی را که پدرم برای ساختن نارنجک به منزل می آورد بخاطر دارم دقیقاً نمیدانم آنها را چگونه و به چه شکل تهیه نموده بود و ما بچه ها وقتی از او خواهش کردیم که برای بازی یکی از آنها را به ما بدهند ایشان با لحن بسیار خوشی گفتند: اینها برای تهیه نارنجک است و برای شما توپ جداگانه میخرم.
هنوز شبهای حکومت نظامی را به خاطر دارم که اغلب پدرم به دلیل فعالیت در راستای پیروزی انقلاب در بیرون از منزل شبها دیر به منزل می آمدند.
مدتی پیش یکی از آشنایان برایم از پدر گفت:
در سال 57 پدرم به اتفاق ایشان از سفری به سوی تهران در حرکت بودند در راه به امامزاده ای رسیدند که برای زیارت پیاده میشوند ایشان میگویند من به جهت علاقه ای که به شخص شاه داشتم در حال نذر و نیاز بودم تا رژیم شاه سقوط نکند که در این حال غلامرضا یعنی پدر من با خنده عجیبی به ایشان میگویند:
فلانی همه در حال نذر و نیاز هستند که رژیم شاه سقوط کند واما بیاید آنوقت تو این نذر را میکنی.
که با لطف و عنایت حق تعالی و با مجاهدت فرزندان رشید ایران اسلامی بالاخره نهضت خمینی بت شکن تاریخ ایران به ثمر نشست و امروز ما در سایه ولایت فقیه معظم و زیر پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران در امنیت به زندگی ادامه میدهیم و با یاد مجاهدت و رشادتهای پدران و برادرانمان در فکر آبادی و سازندگی میهن اسلامیمان با امید به فردای روشن برای تمام ایرانیان در تلاش و تکاپو هستیم.
والسلام.
نحوه شهادت پدرم در دانشگاه تهران:
ایشان همچون روزهای گذشته در روز 8بهمن که در تاریخ انقلاب اسلامی که به یکشنبه خونین معروف است برای ادامه مبارزه در دانشگاه تهران حاضر گردیدند و به جهت فعالیت بسیاری که داشتند دوبار مورد هدف گیری گاردیها قرار گرفتند بار اول که قلب ایشان را نشانه گرفتند گلوله به دست چپ ایشان اصابت نمود و بالاخره بار دوم گلوله سربی بر قلب ایشان جا گرفت.
پدرم آرزوی دیدار امام را داشتند اما با شهادتشان به این آرزو نرسیدند چرا که 4روز قبل از ورود اما به میهن به شهادت رسیدند روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ