خلاصه ای از زندگینامه شهید والامقام انقلاب نادر خیری سیمی از زبان برادرشان
بسمه تعالی
خلاصه ای از زندگینامه شهید نادر خیری سیمی:
از: برادر شهید، عادل خیری.
شهید نادر خیری در چهارم مرداد ماه سال هزار و سیصد و سی و نه 4/5/1339 در شهر تهران در خانواده ای نیمه متوسط چشم به جهان گشود که نام پدرش امامعلی و نام مادرش خدیجه که آنها در زندگی دارای پنج فرزند که عبارت است از سه پسر و دو دختر، نادر فرزند سوم خانواده بود.
وی در همان اوان کودکی در سن چهارسالگی، مادرش را از دست داده و بدون هیچ تکیه گاهی شروع به گذراندن عمر خود نمود. او دوران سخت زندگی را در نزد پدر و مادربزرگش سپری کرد در سن 7سالگی در یکی از دبستانها ثبت نام کرد و شروع به آموختن علم و دانش نمود وی به علت مشکلات زندگی نتوانست به تحصیل خود ادامه دهد بعد از پایان دوره راهنمایی ترک تحصیل کرد و برای کار به شهر جلفا رفت ولی به علت عشق و علاقه ای که به خانواده خود داشت بعد از دو سال به تهران و نزد خانواده خود بازگشت او در تمام دوران زندگی خویش به خواهر و برادران خود عشق میورزید.
شهید نادر خیری از نظر مسائل دینی نسبت به همسنهای خود در سطح بالایی قرار داشت او به مسائل دینی خود دقت فراوانی مینمود او پس از بازگشت از شهر جلفا به اتفاق چند تن از دوستانش به تشکیل کلاسی برای آموزش قرآن نمود و در این امر به حدّی فعال بود که موجب تعجب دوستان و آشنایان میشد.
به کمک پدر بزرگ خویش اقدام به خرید 30جلد قرآن مجید نمود و سپس به جمع آوری عده بیشتری از دوستان خود برای آموزش قرآن نمود.
در همان دوران بود که تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و به اتفاق برادر کوچک خویش در یکی از هنرستانهای تهران واقع در بازار ثبت نام نمود و در همان اوان انقلاب شروع به شکل گیری کرد نادر هم بیکار ننشست وی با تحریک دوستان خود در مدرسه سعی در کمک این انقلاب بود با اتعصابها و به تعطیل کشاندن مدرسه و شعار دادنهای گروهی میخواست ضربه ای به رژیم وارد کند و در هر جا که تظاهرات و اجتماعی بود نادر هم در آنجا بود.
در درگیریهای داخل دانشگاه و رادیو و تلویزیون و همچون رزمنده ای شجاع در آنجا بود او در این دوران کمتر به خانه می آمد و مداوم دنبال خط امام بود تا روزی که به فرمان امام ملت شورش به پادگانها را آغاز کردند و نادر هم بدنبال فرمان امام او چند روزی بود بعد از درگیری رادیوتلویزیون به خانه نیامده بود و همه مانگران بودیم.
چند روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در 22بهمن به خانه آمد با سر و رویی پریشان و غبارآلود خواهر کوچکش با دلسوزی خاصی گویی میدانست که این آخرین ملاقات با برادر خویش است با مهربانی تمام به شستشوی سر و صورت شهید نموده و به او گفت بیا سر و رویت را بشویم شاید برایت اتفاقی افتاده و به بیمارستان بردنت خوب نیست که با این وضع به بیمارستان بروی گویا خود او هم میدانست که این آخرین وداع با خانواده اش است بعد از استحمام با تمام خانواده خداحافظی کرد و از خانه بیرون رفت.
در این موقع حمله به پادگانها آغاز شده بود شهید بعد از تسخیر چند پادگان به پادگان سلطنت آباد مقر گارد رفت ودر همانجا بود که مورد اصابت گلوله مزدوران شاه قرار گرفت و در 23بهمن ماه او را به بیمارستان قلب انتقال دادند.
او بعداز 9ساعت عمل وقتی به بخش آی،سی،یو انتقالش داده بودند زمانی که به هوش آمده بود توانسته بود به صورت اشاره شماره منزل را بدهد تا دیگر فامیلی را که ندیده بود برای آخرین بار ببیند تمام خانواده در روز 25بهمن به بیمارستان رفتند ولی او بیهوش بود با چهره ای نورانی در زیر چادر اکسیژن بود او میدانست که دیگر قدرت تحمل بیشتر را ندارد و نمیتواند با عزیزانش وداع کند چون او متحمل صدمات جبران ناپذیری شده بود.
طبق گذارش عمل نامبرده گلوله از قفسه سینه سمت راست وارد شده و از لگن خاصره خارج شده بود و در بین این دو معده، کبد، کلیه و محتویات داخل بدن را از بین برده بود و بدین صورت بود برادر نادر خیری در تاریخ 25بهمن هزار و سیصد و پنجاه و هفت به درجه رفیع شهادت و به لقاءالله پیوست راهش پررهرو باد.
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ