خاطره ای از شهید والامقام حسین صبوری از زبان برادرش
سهشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۸
ولي قسمت ايشان خط اول مقدم جبهه شد گيلانغرب تپه شياكوـ همزمان با پاتك دشمنان و انجام جنگ تن به تن
بسم الله الرحمن الرحيم
نام شهید: حسین صبوری
تاریخ تولد:1337/03/04
تاریخ شهادت:1360/10/04
عنوان خاطره: زندگينامه و موضوعات اجتماعي و خصوصيات اخلاقي و مذهبي حسين صبوري.
حسين صبوري در كودكي به عكس و هنرعكاسي علاقه داشت اگر در پارك يا باغ گلستان عكاسي ميديد زود از او تقاضا گرفتن عكس ميكرد و حتي به عرض ميرسانم در خانواده ما يك مادربزرگ بود و ايشان حرفهاي و نقل و قول قديمي بيان ميكرد(مادر پدرم) يك روز ديد حسين صبوري عكسهاي بسيار دارد گفت بچه جان اينقدر عكس نينداز عمر كساني كه عكس زياد دارند كم است و از عمرت كم ميشود.........
پدرمان مردي ورزشكار و ورزشكار باستاني و پيشكسوت است و همين حال هم به ورزش مشغول و ايشان به خاطر اينكه پسرانش به سوي سيگار و جامعه بد نروند از كودكي همه را مشغول به ورزش باستاني ميكرد و همين طور حسين صبوري را به همين خاطر ايشان جوانمرد ـ پهلوان ـ ورزشكار و علاقهمند به ورزش رزمي و تن به تن بود در دوران بسيج مسجد در تعليم و تربيت بسيجيان مسجد امام رضا بود به خرج خود و با حقوق خود كالاهاي اوليه خانوادهها را تهيه و درب منزل مستمندان و فقر در نيمه شب ساعت 12 شب ميبرد و ميگفت اين هديه از طرف امام خميني است و به عرض ميرسانم چندين بار مرا با خود ميبرد و گفت علت بردن اينجانب چيست گفت: مصطفي تو كودك هستي و اگر درب منزلي را بزني و اگر خدايي نكرده زني بيچادر يا بيحجاب باشد بر تو ديدن اينان حرام نيست و با ديدن تو و من ميفهمند كه عملمان خير و خدايي است شايد خدايي نكرده همسايهاي حرف بدزن يا سوء استفاده گر در كوچه باشد.
در طول انقلاب با دوربين عكاسي از تظاهرات زخميها و شهدا و مفقودين بيمارستانها و آنان كه حواص از دست دادهاند عكس تهيه ميكرد. البته در طول پيروزي انقلاب عكسها و آثار ايشان چندين بار توسط خودش و اهل مسجد محل تبديل به نمايشگاه و آثار نمايشي شد و از بيشتر عكس و آثار ايشان در دسترس نيست ولي چندين عكس از بيمارستانها و زخميها است كه تهيه و تحويل ميگيرد و (حسين) ايشان در نقاط محروم ميرفت و از بودن و نشستن با مردم و كشاورزان و مردم محروم لذت ميبرد و عكس ميانداخت و با هزينه خود براي تك تك عزيزان ارسال ميكرد.
در زمان رژيم گذشته متولدين 1337 از دوره خدمت وظيفه معاف شدند در بعد از انقلاب اطلاعيه آمد و متولدين 37 را فرار خواندند ولي بار ديگر هم مسئولين حوزه وظيفه متولدين را معاف اعلام كردند ولي اگر داوطلب باشد مخالفتي اعلام نشد و حسين صبوري داوطلب سرباز وظيفه ديپلمه لباس خدمت را بر تن كرد و آرزو ايشان دفاع از ايران در جنگ تحميلي بود و عاشق رهبر گوش و دست به فرمان ايشان بود. باز هم ايشان پس از دوره آموزشي بعد از تقسيم گردان حسين صبوري معاف شد به گفتند يكي از دوستان محل كه در همان زمان در پادگان تقسيم بود گفت حسين ديد كه در صف ديگر شخصي كه اعزامي جبهه هستند فردي نگران و در حال گريه است. حسين صبوري از ايشان خواست و گفت چه شده گفت: كه من فردا فرزندم به دنيا ميآيد و به جاي اينكه من هم مثال شما معاف شوم ولي بايد به جبهه روم از سرنوشتم خبري ندارم خدايا چه كنم فرد راوي و نقال گفت حسين صبوري به فرمانده گردان يا گروهان گفت جناب سروان من ميتوانم جايم را با ايشان عوض كنم و به جاي ايشان به جبهه بروم فرمانده گفت: تعداد گروهان كم نشود و تعداد افراد جبههاي و مانده در تهران و معاف كم و كسر نشود هركس موافقت با جاي ديگر دارد آمار بر هم نخورد مانع و مانعي نيست و همين طور هم شد. حسين صبوري جاي خود را با فرد نگران عوض كرد و در حقيقت و در اصل حسين جاي خود را در صف بهشت عوض كرد و به جمع بهشتيها و جبههاي ها عوض كرد و به جبهه رفت.
او به من برادر كوچكش ميگفت مصطفي خيال نكن كه من براي گشتن و خونريزي به جبهه ميروم بلكه فقط براي دفاع از ميهن و بيشتر براي خدمت به رزمندگان و كارهاي دفاعي و تداركاتي و عكاسي و غيره ميروم البته ايشان براي دلگرمي اينجانب و خانواده ميگفت .... ولي قسمت ايشان خط اول مقدم جبهه شد گيلانغرب تپه شياكوـ همزمان با پاتك دشمنان و انجام جنگ تن به تن و به گفته همسنگريانش او دو بار زخمي و آسيب ديده و او را به بهداري بردند بعد از پانسمان در مرحله اول و آسيب ديدگي در دوره دوم بهداري به ايشان توصيه برگشتن به عقب را كرد ولي ايشان اسرار به ماندن كرد و ميگفت كه سنگر خالي ميشود و به سنگر بازگشت و در شب حمله دشمن و درگيريهاي پي در پي تا صبح و عقبنشيني ما به طور مقطعي و تاكتيكي جسد حسين صبوري در سنگر ماند و بعد از چندين روز وقت جنگ با دشمن و گرفتن مقرر و موقعيت از دشمن ديديم كه از اجساد شهدا خبري نيست قابل ذكر است طبق قريضه مادري و پدري در خانواده در طي اين چند سال هنوز درب منزل ما باز است و چشمان مادر و پدر منتظر زدن در توسط حسين ميباشد 26 سال كم نيست و به خاطر همين است كه اعتقاد دارم اين عزيزان و شهدا در روز آمدن حضرت وليعصر صاحب زمان (عج) افتخار در ركاب ايشان را دارند.
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
نام شهید: حسین صبوری
تاریخ تولد:1337/03/04
تاریخ شهادت:1360/10/04
عنوان خاطره: زندگينامه و موضوعات اجتماعي و خصوصيات اخلاقي و مذهبي حسين صبوري.
حسين صبوري در كودكي به عكس و هنرعكاسي علاقه داشت اگر در پارك يا باغ گلستان عكاسي ميديد زود از او تقاضا گرفتن عكس ميكرد و حتي به عرض ميرسانم در خانواده ما يك مادربزرگ بود و ايشان حرفهاي و نقل و قول قديمي بيان ميكرد(مادر پدرم) يك روز ديد حسين صبوري عكسهاي بسيار دارد گفت بچه جان اينقدر عكس نينداز عمر كساني كه عكس زياد دارند كم است و از عمرت كم ميشود.........
پدرمان مردي ورزشكار و ورزشكار باستاني و پيشكسوت است و همين حال هم به ورزش مشغول و ايشان به خاطر اينكه پسرانش به سوي سيگار و جامعه بد نروند از كودكي همه را مشغول به ورزش باستاني ميكرد و همين طور حسين صبوري را به همين خاطر ايشان جوانمرد ـ پهلوان ـ ورزشكار و علاقهمند به ورزش رزمي و تن به تن بود در دوران بسيج مسجد در تعليم و تربيت بسيجيان مسجد امام رضا بود به خرج خود و با حقوق خود كالاهاي اوليه خانوادهها را تهيه و درب منزل مستمندان و فقر در نيمه شب ساعت 12 شب ميبرد و ميگفت اين هديه از طرف امام خميني است و به عرض ميرسانم چندين بار مرا با خود ميبرد و گفت علت بردن اينجانب چيست گفت: مصطفي تو كودك هستي و اگر درب منزلي را بزني و اگر خدايي نكرده زني بيچادر يا بيحجاب باشد بر تو ديدن اينان حرام نيست و با ديدن تو و من ميفهمند كه عملمان خير و خدايي است شايد خدايي نكرده همسايهاي حرف بدزن يا سوء استفاده گر در كوچه باشد.
در طول انقلاب با دوربين عكاسي از تظاهرات زخميها و شهدا و مفقودين بيمارستانها و آنان كه حواص از دست دادهاند عكس تهيه ميكرد. البته در طول پيروزي انقلاب عكسها و آثار ايشان چندين بار توسط خودش و اهل مسجد محل تبديل به نمايشگاه و آثار نمايشي شد و از بيشتر عكس و آثار ايشان در دسترس نيست ولي چندين عكس از بيمارستانها و زخميها است كه تهيه و تحويل ميگيرد و (حسين) ايشان در نقاط محروم ميرفت و از بودن و نشستن با مردم و كشاورزان و مردم محروم لذت ميبرد و عكس ميانداخت و با هزينه خود براي تك تك عزيزان ارسال ميكرد.
در زمان رژيم گذشته متولدين 1337 از دوره خدمت وظيفه معاف شدند در بعد از انقلاب اطلاعيه آمد و متولدين 37 را فرار خواندند ولي بار ديگر هم مسئولين حوزه وظيفه متولدين را معاف اعلام كردند ولي اگر داوطلب باشد مخالفتي اعلام نشد و حسين صبوري داوطلب سرباز وظيفه ديپلمه لباس خدمت را بر تن كرد و آرزو ايشان دفاع از ايران در جنگ تحميلي بود و عاشق رهبر گوش و دست به فرمان ايشان بود. باز هم ايشان پس از دوره آموزشي بعد از تقسيم گردان حسين صبوري معاف شد به گفتند يكي از دوستان محل كه در همان زمان در پادگان تقسيم بود گفت حسين ديد كه در صف ديگر شخصي كه اعزامي جبهه هستند فردي نگران و در حال گريه است. حسين صبوري از ايشان خواست و گفت چه شده گفت: كه من فردا فرزندم به دنيا ميآيد و به جاي اينكه من هم مثال شما معاف شوم ولي بايد به جبهه روم از سرنوشتم خبري ندارم خدايا چه كنم فرد راوي و نقال گفت حسين صبوري به فرمانده گردان يا گروهان گفت جناب سروان من ميتوانم جايم را با ايشان عوض كنم و به جاي ايشان به جبهه بروم فرمانده گفت: تعداد گروهان كم نشود و تعداد افراد جبههاي و مانده در تهران و معاف كم و كسر نشود هركس موافقت با جاي ديگر دارد آمار بر هم نخورد مانع و مانعي نيست و همين طور هم شد. حسين صبوري جاي خود را با فرد نگران عوض كرد و در حقيقت و در اصل حسين جاي خود را در صف بهشت عوض كرد و به جمع بهشتيها و جبههاي ها عوض كرد و به جبهه رفت.
او به من برادر كوچكش ميگفت مصطفي خيال نكن كه من براي گشتن و خونريزي به جبهه ميروم بلكه فقط براي دفاع از ميهن و بيشتر براي خدمت به رزمندگان و كارهاي دفاعي و تداركاتي و عكاسي و غيره ميروم البته ايشان براي دلگرمي اينجانب و خانواده ميگفت .... ولي قسمت ايشان خط اول مقدم جبهه شد گيلانغرب تپه شياكوـ همزمان با پاتك دشمنان و انجام جنگ تن به تن و به گفته همسنگريانش او دو بار زخمي و آسيب ديده و او را به بهداري بردند بعد از پانسمان در مرحله اول و آسيب ديدگي در دوره دوم بهداري به ايشان توصيه برگشتن به عقب را كرد ولي ايشان اسرار به ماندن كرد و ميگفت كه سنگر خالي ميشود و به سنگر بازگشت و در شب حمله دشمن و درگيريهاي پي در پي تا صبح و عقبنشيني ما به طور مقطعي و تاكتيكي جسد حسين صبوري در سنگر ماند و بعد از چندين روز وقت جنگ با دشمن و گرفتن مقرر و موقعيت از دشمن ديديم كه از اجساد شهدا خبري نيست قابل ذكر است طبق قريضه مادري و پدري در خانواده در طي اين چند سال هنوز درب منزل ما باز است و چشمان مادر و پدر منتظر زدن در توسط حسين ميباشد 26 سال كم نيست و به خاطر همين است كه اعتقاد دارم اين عزيزان و شهدا در روز آمدن حضرت وليعصر صاحب زمان (عج) افتخار در ركاب ايشان را دارند.
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
نظر شما