در سالروز شهادت « شهید روح الله سرحدی» ؛
روح اله یک سر و دستش را در جبهه جا گذاشته بود وعده دیدارمان بازگشت قبل از عید بود که او را بی سرو دست به معراج شهدا آوردند پسرم به قول خودش عمل کرد خیلی خوش قول بود قبل از عید آمد و با لباس بسیجی که تنش بود او را به خاک سپردند...
شهیدی که بی سر و دست به قولش عمل کرد

نویدشاهد البرز:

شهيد گرانقدر«روح اله سرحدي» فرزند «احمد» در پانزدهم آبان ماه 1344، در كرج در يك خانواده مومن و مذهبی ديده به جهان گشود . دست تقدیر در کودکی، سایه پدری را از سرش کوتاه کرد و به این کودک کوچک طعم تلخ یتیمی را چشاند.

عدم حضور پدر برای روح اله سخت بود اما مادرش که «لیلا» نام دارد برای او هم پدر بود و هم مادر . روح اله در سایه مهر و الطاف مادری رشد و پرورش یافت. او به سن هفت سالگی که رسید بازیهای کودکانه را رها کرد و پشت نیمکتهای مدرسه نشست و تحصیلات خود را تا اول راهنمایی ادامه داد.

کم کم باید روح اله برای معاش تلاش می کرد بعد به خاطر برخي از مشكلات خانوادگي نتوانست ادامه تحصیل بدهد . او از سن کم وارد بازارکار شد و تازمان سربازی برای امرار معاش خانواده مجاهدت کرد . در این سالها به عضویت نهادی مقدس و طیبه به نام بسیج در آمده بود و نام بسیجی را زینتی بر خود می دانست که زمان خدمت مقدس سربازی او فرا رسید و او که سالها با حضور در نهاد طیبه بسیج بارقه های عشق با ایثار و شهادت را در خود پرورانده بود، مشتاقانه لباس مقدس سربازی را به تن نمود و از طريق ارتش لباس مقدس سربازي را به تن كرده و در سال 1363 به خدمت سربازي اعزام گرديد و تا پايان سال 1364 ، در خدمت سربازي بوده و پس از پايان خدمت در طول جنگ چندين بار عازم جبهه گرديد.

تا اينكه بعد از رشادت ها و دلاوریهای پی در پی در تاریخ نهم بهمن ماه 1365، در عمليات كربلاپنج در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت تركش به ناحيه سر و گردن به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و پیکر پاک شهید در گلزار شهدای حصار کرج آرمیده است .

مادرانه ای برای شهید « روح اله سرحدی»:

من مادر شهید «روح اله ترابی » هستم. روح اله از کودکی بسیار مسئولیت پذیر بود و از همان کودکی شروع به کار و تلاش برای خانواده کرد. او دو سال خدمت كرد جنگ هم بود ولي هيچگونه ناراحتي پيدا نكرد يك سال بعد از پایان سربازی به جبهه برگشت و در زمان اعزام به ما قول داد که حتما عید بر می گردد. شش روز از رفتنش می گذشت که روز هفتم خبر شهادتش را آوردند.

روح اله نسبت به مملکتش خیلی غیرتی بود و هنوز سن سربازیش نرسیده بود که داوطلبانه به کردستان رفت.

در کردستان بود تا اینکه خدمتش تمام شد چند وقتی آمد و پیش من ماند اما تاب ماندن اینجا را نداشت می خواست که برگردد. كاروان حضرت محمد (ص) مي خواست به سمت جبهه حركت كند. گفت: ديگر مي روم اينجا ماندن فايده اي ندارد. رفت كارت جنگي گرفت و به منطقه جنگی شلمچه رفت و در کربلای پنج شهید شد.

دوستان و همرزمانش می گویند در زمان شهادت سمت  تیربارچی داشته است و در حالیکه فشنگ ها را در تیربار قرار می دهد ، خمپاره می خورد و شهید می شود. خمپاره به قفسه سينه اش خورده بود.

روح اله یک سر و دستش را در جبهه جا گذاشته بود وعده دیدارمان بازگشت قبل از عید بود که او را بی سرو دست به معراج شهدا آوردند پسرم به قول خودش عمل کرد خیلی خوش قول بود قبل از عید آمد و با لباس بسیجی که تنش بود او را به خاک سپردند. او هیچ وقت برای خودش نبود غمخوار خانواده بود، خيلي خوب بود .



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری  

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده