زندگی نامه شهید غریب آزاده حسین باقی
حسین بدون واهمه از وضعیت نابسامان آنجا و آزار و اذیت عراقی ها صحبت کرد پس از رفتن مامورین صلیب سرخ عراقی ها او را به باد کتک گرفتند و در نهایت پس از چند روز بر اثر شکنجه های فراوان حسین در غربت و اسارت به شهادت رسید.
زندگی نامه شهید والامقام حسین باقی

زندگی نامه

نام و نام خانوادگی : حسین باقی          

  نام پدر : جعفر 

تاریخ تولد: 1347/12/27

تاریخ شهادت: 1367/04/21

محل شهادت:منطقه عین خوش

مزار شهید:مفقود در خاک عراق

حسین باقی در سال 1347/12/27 در شهر ری در خانواده ای 8 نفره دیده به جهان گشود و او 4 خواهر و 1 برادر داشت پدرش مغازه دار بود و از طریق امرار معاش میکرد حسین پس از طی دوران کودکی در سن 7 سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس چهارم ابتدائی ادامه تحصیل داد پس از آن ترک تحصیل نموده و در کار دائی خود در تراشکاری مشغول به کار شد و گاهی اوقات به مغازه می آمد و به پدرش کمک  می نمود.

از همان ابتدا کودکی مهربان و خانواده دوست و خون گرم بود. در سنین نوجوانی با همراه پدر به عضویت پایگاه بسیج شهید بختیاری در شهرک شهید بهشتی  چهار دانگه (جاده ساوه) درآمد و فعالیت خود را آغاز نمود. ابتدا با برپایی هیئت های عزاداری در شب های محرم و سپس کشیک های شبانه در شب های سرد زمستان اوایل انقلاب پس از آغاز جنگ تحمیلی در حالیکه هنوز 18 ماه مانده بود تا به خدمت مقدس سربازی فرا خوانده شود داوطلبانه عازم جبهه های حق علیه باطل شد.

 پدر گرامی این شهید روایت می کند که در مقابل مخالفت من و مادرش گفت : اگر من نروم چه کسی برای دفاع از ناموس و خاک وطنم برود پس از اصرار فراوان حسین مادرش سر تسلیم فرود آورد و گفت حالا که اینقدر علاقمند است بگذار برود تا به آرمانش برسد. او رفت و حدود یکسال در جبهه بود که از ناحیه سر مجروح گردید پس از طی مراحل درمان مجددا به جبهه اعزام شد و پس از مدتی برای بار دوم و اینبار از ناحیه پا مجروح شد وقتی که از بیمارستان مرخص شد به راننده گفته بود که از خیابان اصلی نرو چرا که پدرم الان در مغازه است و اگر مرا با این حال ببیند سکته خواهد کرد وقتی که به خانه آمد و سرو وضعش کمی مرتب کرده بود و مادرش آمد و به من گفت حسین چند روزی به مرخصی آمده است....

حسین پس از مداوا دوباره عازم جبهه شد لحظه خداحافظی سرباز به عقب برگشت و درست زمانی که به وسط های کوچه رسیده بود برگشت و مرا در آغوش گرفت و بوسید و خداحافظی کرد شاید می دانست که این خداحافظی آخر خواهد بود سرانجام حسین در محله مرصاد اسیر شد همه می گفتند مصاحبه حسین را از تلویزیون عراق دیده اند و ما می دانستیم که او زنده است اما چند سال بعد خبر شهادتش را به ما دادند و دوستانش بعد از اسارت به میهن برگشتند من با آنها ارتباط گرفتم تا  از احوال حسین بپرسم.

 آنها به من گفتند وقتی که نمایندگان صلیب سرخ برای تهیه گزارش به زندان آمدند حسین بدون واهمه از وضعیت نابسامان آنجا و آزار و اذیت عراقی ها صحبت کرد پس از رفتن مامورین صلیب سرخ عراقی ها او را به باد کتک گرفتند و در نهایت پس از چند روز بر اثر شکنجه های فراوان حسین در غربت و  اسارت به شهادت رسید.

 پیکرش را به صورت امانت در قبرستان العمادی عراق به خاک سپردند و پس از چند سال به میهن اسلامی تحویل دادند وقتی که ما برای تحویل پیکرش به ستاد معراج شهدا رفتیم زمانی که پارچه را از روی صورت او برداشته تا شناسائی کنم برای یک لحظه احساس کردم حسین با همان شکل و شمایل مقابلم ایستاده است این تصویر پس از لحظه از نظرم محو شد اما وقتی خوب به پیکر نگاه کردم دیدم موهایش هنوز سالم مانده است این تصویر یکبار دیگر زمانی که می خواستم حسین را در کنار قبر مادرش به خاک بسپارم به نظرم آمد و بعد هم محو شد پس از خاکسپاری بارها حسین را در خواب می دیدم که به من می گفت پدر جان غصه نخور من همیشه در کنار شما هستم من آزادم و همیشه بالای سر شما هوای شما را دارم.

 یکبار دیگر نیز خواب دیدم که او به همراه مادرش و سایر اعضای خانواده همگی دسته جمعی در کنار حرم مطهر امام رضا هستیم حسین رفت اما یاد و خاطره او همیشه در کنار من است.

یادش گرامی

منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده