شهدای بیست و ششم تیر ماه
محسن اشراقی يكم ارديبهشت 1335، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش اسدالله، استوار يكم شهربانی - پلیس بود و مادرش، فخرالسادات نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و ششم تير 1359، در جنوب لبنان بر اثر بمباران هوایی شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.

زندگینامه

محسن اولین شهید از کشور اسلامی ایران در راه آزادی قدس عزیز است که به سال 1335 در تهران به دنیا آمد پس از اخذ مدرک سیکل اول دبیرستان به خدمت سربازی رفت همان نظام وظیفه‌ایکه امام امت از پاریس دستور داده بود تا سربازانش از سرباز خانه ها فرار کنند که محس هم بجای خدمت در آن محیط ضد مردمی و اسلامی به انقلابیون پیوست. پس از اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام امت ایثار و فداکاری امت و توفیق الهی به ثمر رسید و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل گشت به عضویت آن نهاد انقلابی درآمد و در سال 58 برای مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم با گروهی که حجت الاسلام محمد منتظری هم جزو آنان بود راهی فلسطین شد رهبری این گروه پانصد نفری را شهید بزرگوار دکتر چمران بعهده داشت اما همینکه مزدوران بعثی به ایران اسلامی تجاوز نمودند شهید چمران برای سرپرستی آن محسن را که تا آن زمان شایستگی زیادی از خود نشان داده بود تعیین نموده و خود به ایران بازگشت. از آنجا با اینکه درآمد ناچیزی داشت با همان سعی کرده بود محلی را برای بچه‌های بی سرپرست تهیه و علاوه بر ترمیم آن خانه در تهیه لباس و غذای آن بی سرپرستان نیز کوشا باشد گویا برایشان پدری فداکار و مهربان بود و آنان هم وی را ابوجهاد می‌نامیدند

سرانجام در تاریخ 26/4/59 هجری شمسی برابر 17/7/80 میلادی بر اثر بمباران منطقه النبطیه واقع در جنوب لبنان توسط اسرائیل غاصب به اتفاق پنج تن از برادران مبارزه فلسطینی ‌اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و جنازه مومیائی‌اش را به ایران آوردند و طی تشریفات با شکوهی با حضور مردم شهیدپرور تهران در بهشت زهرا در کنار سایر شهیدان گلگون کف به خاک سپردند و از طرف سازمان آزادی بخش فلسطین هم توسط یاسر عرفات لوحه مقدس قدس به مادر فداکارش تقدیم گشت.

وی قبل از شهادت نامه‌ای برای پدر و مادرش نوشته و در آن چنین آورده است ما بعد از گذراندن دوره های مقدماتی از سوریه به جنوب لبنان رفته تا به سر زمین خون و شهادت در میان برادران فلسطینی رسیدیم و اینکه در اردوگاههای آنان به فراگیری کامل دوره‌های چریکی مشغول هستیم. صبح که از خواب بیدار می‌شویم پس از نماز حدود 15 کیلومتر می‌دویم سپس یک ساعت هم ورزشهای دیگر می‌کنیم آنگاه صبحانه می‌خوریم و بعد برنامه های چریکی که شامل دوره های کامل انفجارات و ضربتی می‌باشد با گروههای 8 نفری شروع می‌گردد این 8 نفر با گذراندن دوره ها به قلب اسرائیل می‌روند ضربه می‌زنند و خرابکاری می‌کنند و آنگاه برمی‌گردند. دوره‌های کامل اسلحه شناسی و سایر فنون نظامی را هم بزودی خواهیم دید پس از نماز جماعت و ناهار کلاسهای عقیدتی و سیاسی داریم که بعد از آن شام می‌خوریم. پس از صرف شام که معمولاً هم خیلی ساده است به استراحت می‌پردازیم در 24 ساعت شبانه روز بیش از چهار ساعت نمی‌خوابیم زیرا اینجا منطقه حساسی است و به پاسداری زیادتری (مخصوصاً بهنگام شب) نیاز دارد از آمدن ایرانیان به آنجا فلسطینی‌ها خیلی خوشحال هستند از پادگانهای دیگر هم برای دیدار ما به اینجا می‌آیند و افتخار می‌کنند که مسلمانان ایرانی هم در میان آنان باشد هروسیله هم که لازم داشته باشیم به اختیارمان می‌گذارند. ما زیر نظر سازمان الفتح هستیم و مرا هم ابوجهاد صدا می‌کنند خلاصه در میان دلاورانی قرار گرفته‌ایم که با خون سرخ خود کوهستانهای پوشیده از برف سفید را قرمز رنگ نموده‌اند و چندین سال است که با قدرتمندترین دشمن خود یعنی آمریکا و اسرائیل که با مدرن‌ترین سلاحها هواپیماها و تانکها مجهز هستند می‌جنگند در حالیکه تنها سلاحشان هم نیروی ایمان و اراده های بچه های 12 تا 16 ساله شان می‌باشد.

در جواب یکی از نامه های برادرش هم خطاب به پدر می‌نیوسد توجه کن من و بسایری از مردم دیگر در زمان شاه از نظر فکری عقب نگه داشته شده بودیم یعنی مسیر فکری ما غلط بود و در نتیجه خطاهائی از من و امثال من سر میزد و این خواست شاه و اربابان وی بود تا ما را از نظر فکری عقب نگهدارند که خود بتوانند با خیال راحت به جنایات خویش ادامه دهند حال که ما از خواب خرگوشی بیدار گشته‌ایم اگر باز هم دست روی دست بگذاریم و کاری که می توانیم از نظر انسانی و اسلامی برای همنوعان خود انجام دهیم به انجام نرسانیم (کوچک باشد یا برگ) پس چه فرقی با قبل از انقلاب کرده‌ایم اگر اینجا بودید و این مردم فقیر وجنگ زده را می‌دیدید و مشاهده می‌کردید که جنگ و صهیونیسم چه بر سر آنان آورده است و در چه بدبختی بسر می‌برند آنوقت بجای گریه هرچه در توان داشتید به آنان خدمت می‌کردید آری اگر همه مسلمانان با هم متحد و همفکر شوند آمریکا و متحدانش خیلی زود نابود خواهند شد ولی افسوس و صدافسوس تازمانیکه مسئولان آن کشورها به همین روش که رفتار می‌کنند ادامه دهند وضع موجود نیز به همین منوال باقی خواهد ماند درین گوشه از جهان مردمی هستند که احتیاج به کمک زیاد دارند اگر مردان آنان در جنگ کشته شده اند و هر روز هم بر سرشان بمب می‌ریزند و مرتب کشته و کشته می‌دهند و تنها نیروی ایمان آنان را پایدار نگهداشته است.

برای مادرش هم نوشته است این مردم محتاج به کمک اند و خداوند متعال هم در قرآن کریم می‌فرماید اگر فریاد در خواستی برای کمک از هر نقطه جهان بلند شود و به آنان کمک نکنیم مسلمان نیستیم پس بر هر انسانی واجب است که به فریاد اینان برسد مادرم آیا می‌دانی انسان برای چه به دنیا آمده است؟ آیا هدف اینستکه تا می‌تواند پول جمع کند؟ آیثا برای این است که فقط به فکر خودش باشد؟ یا برای آنستکه در راحتی همنوع خویش بکوشد؟ بدان تا زمانیکه من جان در بدن دارم قدرت دارم برای کمک به انسانها یک لحظه هم آرام نمی‌گیرم (مثل اینکه این جمله استاد شهید مرتضی مطهری را نصب العین خود قرار داده بوده است که فرمودند. منطق شهید منطق سوختن و روش کردن است. منطق حل شدن و جذب شدن در جامعه برای احیای جامعه است منطق دمیدن روح به اندام مرده ارزشهای انسانی است. منطق حماسه آفرینی است یادم می‌آید که بارها می‌گفتی چرا لباس کهنه می‌خرم و می‌پوشم؟ چرا لباس نو نمی‌خرم و نمی‌پوشم؟ آن موقع چیزی نمی‌گفتم ولی حالا دلیل این کار را برایتان می‌گویم نمی‌توان ببینم عده‌ای گرسنه هستند و من سیر، گروهی لباس ندارند ولی من لباس نو و خوب به تن کنم.


مختصری از وصیتنامه‌شهید

این جنگ، همانطور که امام امت فرمودند برای ما خیلی خوب بود زیرا ما را از سستی و کاهلی نجات داد و می‌رویم تا به مزدوران کافران و استکبار جهانی نشان دهیم که تا زمانیکه یک سرباز اسلام (یا امام زمان) در دنیا وجود دارد قادر نخواهند بود که به اسلام ضربه بزنند. هدف من، فقط خداست وسیله من برای رسیدن من به خدا اسلام است ای ملت ایران من میروم تا با مزدوران شرق و غرب بجنگم و از شما توقع دارم که جز به اسلام به چیزی فکر نکنید همان اسلامی که ولی فقیه آن امام خمینی است اسلامی که سازمانهای جاسوسی شرق و غرب با کامپیوترهای سرسام آورشان نتوانستند از قبل در مورد انتشار آن پیشگیری نمایند از ولایت فقیر و روحانیون متعهد پشتیبانی کنید و از هیچ گروهی جز حزب الله طرفداری مکنید به پدر و مادرم توصیه می کنم اگر شهید شدم هیچ ناراحت نشوند اصلاً راضی نیستم که کسی در مرگ من گریه کند (مخصوصاً اطرافیان نزدیکم) اگر سعادت داشتم کشته و شهید در راه خدا بودم و امام زمان (عج) ظهور کرد و به شما گفت در راه اسلام چه کردید؟ چه خدمتی کرده‌اید؟ می‌توانید بگوئید یک پسر ناقابل را در راه اسلام فدا کردم بالای قبرم هم یک قطعه عکس از امام و یارانش نصب و بالای عکس هم بنویسید یا حجت‌ابن الحسن ادرکنی درود بر ولایت فقیه و امام خمینی درود بر روحانیت متعهد و مسئول درود بر حزب الله پیشمرگ روح ا... به خواهرانم توصیه می‌کنم که ادامه دهنده راه زینب (س) باشند و از زینبیان روزگار پیروی کنند.

نامه شهید به خانواده اش

شهید در یکی از نامه هایش به مقداری پول در حساب بانکی اش اشاره دارد که از خانواده اش میخواهد آن را صرف کمک به مردم بنمایند

در نامه دیگری شرح حال خود و فعالیتهایش را اینگونه توصیف می نماید : یکی از کارهای که اینجا انجام می دهم برای شما می گویم موقعیت ما اینجا خوب است ما بعد از گذراندن دوره‌های مقدماتی از سوریه به جنوب لبنام رفتیم به سرزمین خون و شهادت به میان برادران فلسطین رفتیم در اوردوگاههای فلسطین و به فراگیری دوره‌های کامل چریکی مشغول هستیم ما صبح که از خواب بیدار می‌شویم حدود 15 کیلومتر می‌دویم و بعد حدود یک ساعت ورزش می‌کنیم و بعد از ورزش صبحانه می‌خوریم و بعد دوره‌های چریکی از جمله دورهای کامل انفجارات و دورهای کامل ضربه که از 8 نفر تشکیل می‌شود و این 8 نفر بعد از دیدن کارهای دورما به قلب اسرائیل می‌روند و ضربه و خرابکاری می‌کنند و برمی‌دند و بعد دوره‌های کامل اسلحه شناسی و تمام دوره‌های دیگر را خیلی فوری داریم می‌بینیم و کارهای دیگری که می‌کنیم نماز جماعت و بعد نماز و بعد کلاسهای ایدئولوژی اسلامی و بعد شام که خیلی که این شام خیلی مختصر است می‌خوریم و بعد استراحت می‌کنیم چون منطقه‌ای که ما هستیم خیلی مهم است در 24 ساعت ما حدود 4 ساعت بیشتر نمی‌خوابیم و به پاسداری در شب مشغول هستیم خلاصه فلسطین ها از ورود ما ایرانی‌ها به آنجا خوشحال هستند که از تمام پادگانهای دیگر برای دیدن ما پیش ما می‌آیند و افتخار می‌کنند که ایرانی در میان آنها هست و هرچه ما لازم داشته باشیم در اختیار ما می‌گذارند ما زیر نظر سازمان الفتح هستیم این جا اسم من را ابوجهاد صدا می‌کنند. ما ایرانی‌ها الان در میان مردان از سرزمین خون و شهادت در میان دلاوران و جانبازان که با خونخود کوهستانهای پربرفت را قرمز کرده‌اند و باز هم بعد از گذشت چندین سال با قدرتمندترین دشمن خود یعنی امریکاه و اسرائیل که با مدرنترین اسلحه‌ها و هواپیماها و تانکها مجهز هستند دارند می‌جنگند تنها با نیروی ایمان و اداره ای که دارند. در میان فلسطین ها است که بچه هایی هستند که سن آنها در حدود 12 تا 16 سال است.

شهید در پایان یکی از نامه هایش اشعاری را برای مادرش می سراید که عبارتند از :

سلام من به تو ای مادرخوبم

ترا همواره در خواب می‌بینم

صدایت را نگاهت را لبانت را ببوسم

حجابت را کمالت را وقارت را بنازم

اگر گشتم، اگر گشتی، اگر گشت

همه زیبندگی از جانب توست

اگر مردم ندیدم صورتت را

بپرس از آن مجاهد خاک من را

سرقبرم گرائی خنده رو باش

نگاهت را به قبر دیران دوز

اگر دسته گلی آوردی سویم

گزارش بر مزار همقطارم

که دژخیمان همه باید بمیرند

ولی تا ما نمیریم نمیرند

اگر گریه کنی قلبم بلرزد

چرا که راه حق گریه ندارد

همیشه راه حق راه خداست

نترسم از شهادت که بهشت آنجاست

منبع: اداره اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده