شهدای بیست و ششم تیرماه
شهید اسدالله تکبیری سوم دي 1339، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش عباس و مادرش، فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و ششم تير 1361، با سمت تك تيرانداز در شلمچه به شهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.

زندگی نامه شهید

به تاریخ 1339 در یکی از خانواده های تهرانی (اسدالله ) پا به عرصه وجود نهاد.از سنین قبل از تکلیف شرعی ، نماز خواندنش را شروع نمود و روزه هایش را می گرفت.ازسرگرمی های مورد علاقهاش بازی فوتبال و کارهای نجاری بود. با اطرافیان و دوستان رفتاری خوب و ملایم داشت.سعی می کرد کسی از وی رنجشی پیدا نکند. اگر چنانچه گرفتاری برای کسانی پیش می آمد ، برای رفع آن از دل و جان می کوشید تا زمانیکه تحصیل می کرد و اخذ دیپلم فنی راه و ساختمان ، از دانش آموزان جدی و کوشا بود. به رشته تحصیلی اش هم علاقه زیادی داشت.

اسدا... در تمام تظاهرات و راهپیمائی های مردم شرکت می کرد. در جمع آوری دارو ، پنبه ، و دیگر وسائل برای مجروحان با سایر جوانان مسجد « مهدی» کمک زیادی مینمود و خودش هم در پانسمان و مداوای مجروحان با یکی از پزشکان همکاری عملی داشت.

در روز تاریخی و سرنوشت ساز 22 بهمن 57 به همراهی دو برادر دیگرش و چند نفر از دوستان، در گرفتن اماکن و بدست آوردن اسلحه ها ، فعالیت چشمگیری داشت. که البته اسلحه ها را به دستور امام امت به مدرسه « رفاه» تحویل داد.

پس از اینکه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام امت و توفیق الهی به ثمر رسید، به جلسات قرآن و مذهبی زیاد رفت و آمد می کرد.

جمعه ها مرتب به نماز جمعه می رفت. در زمانیکه بحث آزادف در خیابانها درمی گرفت، در آنها شرکت می کرد تا شاید بتواند آنان را ارشاد و راهنمائی کند. ضمن اینکه مشغول تحصیل بود و اوقات بیکاری را در مسجد « میثم» می گذرانید و در کارهای آن فعالیت بسزائی داشت.

در سال 59 موفق به اخذ دیپلم گشت و برای خدمت سربازی ثبت نام نمود.پس از چند ماه انتظار در آذر ماه همان سال به لشگر 16 زرهی (قزوین ) منتقل شد.

پس از طی دوره آموزشی به جبهه های حق علیه باطل اعزام و مدتی در توپخانه واقع در جبهه های (بستان ) و (سوسنگرد) مشغول فعالیت بود و در آزادسازی این دو شهر نقش فعالی داشت.

آنگاه از آنجائیکه در خواندن نقشه ،اطلاعاتی داشت به خط مقدم جبهه رفت و مشغول دیده بانی شد تا اینکه در تاریخ 61/4/26 در عملیات « رمضان» به جبهه رفت و مدت 19 روز مبارزه با بعثیون مزدور نمود و در ایستگاه « حسینیه » به سعادت دائم رسید و به رفعت شهادت برآمد.

شهید ، همیشه می گفت : مانند یک فرد مسئول بایستی در جنگ شرکت کرد و از دین و ناموس این کشور دفاع نمود و اگر تمام مردم ( مخصوصا کسانیکه در راس کار هستند ) به حرفها و نصیحت های امام امت گوش دهند، کشور ایران بهشت
می شود.

اسدا... از جبهه نامه های متعددی برای یکی از دوستانش به نام « پرویز» فرستاده بود که در یکی از آنها خطاب به وی آورده است :

وصیت را همراه نامه برایت می نویسم، تا تو به خانواده ام بدهی. البته دوست دارم ازین موضوع ناراحت نشده باشی شاید لیاقت شهید شدن را نداشته باشم. از تو
می خواهم ، تا از من خبری پیدا نکردی ،هیچگونه دلواپسی و دلتنگی برایم نکنی و پیش خودت فکر نکنی که من مرده یا زخمی شده ام.باید پیش خودت فکر کنی که تا آخر عملیات من سالم و تندرست هستم که امیدوارم همینطور باشد.

در نامه دیگری نوشته است : من و دو تای دیگر از دوستانم در بین نیروهای بسیج که همه شان از اهالی « یزد» هستند، دیده بان هستیم.

« پرویز» نمی دانی چه بچه های ماهی هستند ؟ از پیر مردشان گرفته تا آن بچه 12 ساله ایکه باهاشون هست. عجیب روحیه شادابی دارند. من که عشق می کنم!

و در نامه ای هم می نویسد : پرویز جان یادت باشد به کسی نگوئی من درحمله شرکت دارم که دلواپس بشوند.

شهید در وصیتنامه اش مطالب زیر را آورده است:

دوست دارم ، بعد از شهید شدنم اگر لیاقت داشتم، پدر و مادر و برادران و خواهرانم از این موضوع ناراحت نشوند گریه و شیون را ه نیندازند چرا که این سفری است که همه باید بروند.فقط دیر و زود دارد و شانس ما این است که بلیط این سفر را زودتر داده اند.

مادرجان: با تو صحبت می کنم . ترا به جان فاطمه زهرا (س) قسم می دهم که بعد
از شهید شدنم به من افتخار کنی.مرا پیش خدا رو سفید گردانی. بگو فرزندم در راه خدا جنگید و شهید شد.

مبادا مهر و محبت مادری بر تو غلبه کندو مثلا بگوئی خدا فرزندم را از من گرفت نه بگو خدا فرزندم را به بهترین سعادت که نصیب هر کس نمی شود نصیب فرزنم کرد.

خوب مادر ، اقوام و آشنایان از همگی شما خداحافظی می کنم و امیدوارم خون شهیدان این وطن را پایمال نکنید.

شهیدانی که با ایثار خون خود از اسلام، ناموس و شرف این مرز و بوم دفاع کردند تا شما در آسایش باشید. امیدوارم با این دولت و حکومت همکاری لازم را بنمائید.

اگر می خواهید سعادتمند و سربلند باشید و اگر نمی خواهید مثل گذشته در منجلاب فساد تباهی ظلم و ستم قرار بگیری، باید راهتان را عوض کنید مطمئن باشید به جائی نخواهید رسید. همانند آن کسی هستید که دارد در دریا غرق می شود و در آب دست و پا می زند ولی هیچ فایده ای ندارد و آخرش خفه می شود و میمیرد.

منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده