شهیدی که «شیر جبهه ها» لقب گرفت
قبل از رسیدن به مرز بلوغ شرعی فرایض دینی را
بجای میاورد و پس از آن نماز شب میخواند و در اغلب مجالس و سخنرانیهای مذهبی شرکت
میکرد. به گفته هایش
پای بند بود و در راه هدفش چون کوه
استوار، با اینکه اعتقاد داشت که باید در مقابل منافقین و مخالفین انقلاب با
قاطعیت عمل کند ولی میگفت رأفت اسلامی هرگز نباید فراموش شود او میگفت با محبت خارها
گل میشود.
فعالیت خود را از بدو پیروزی انقلاب شروع ولی در سال سوم راهنمایی بود که عملا و جدا شروع بکار نمود. از سال 62 تا 65 متناوبا در جبهه ها حضور داشت و در پشت جبهه نیز دمی از کارش غافل نبود. مسئولیت گزینش واحد بسیج پایگاه فجر بعهده او بود در تشکیل کلاسهای نهضت سواد آموزی فعالیت چشمگیر داشت تا حدی که موفق به اخذ تقدیرنامه شد و جلد اصول کافی نیز بعنوان جایزه به وی تعلق گرفت در هفته جنگ شبانه روز کار میکرد و ثمره فعالیت های او اخذ تقدیر نامه بود .
در جریان برگزاری انتخابات چهارمین دوره ریاست جمهوری نیز موفق باخذ تقدیرنامه از پایگاه شهید بهشتی گردید.
از سپاه پاسداران منطقه یک ثارالله بمناسبت فعالیت در امر گزینش نیز تقدیر نامه گرفت در سال 64 اولیای دبیرستان دکتر شهید بهشتی او را بعنوان شاگرد نمونه از نظر درس و اخلاق معرفی و باو تقدیر نامه کتبی دادند ولی خدا را شاهد و گواه میگردم که او برای خدا کار میکرد و اینهمه تقدیر و تشویق فقط او را در کارهایش بیشتر دلگرم میکرد ولی ارزش دیگری برای او نداشت و بهمین دلیل بود که بغیر از تقدیر نامه ای درسی سایر تقدیرنامه هایش را حتی به افراد خانواده اش نشان نداده بود و با توجه به این گفته امام امت که مسجد سنگر هست و نباید سنگرها را خالی گذاشت در چند مسجد فعالیت چشمگیر و حضور مداوم داشت و حتی از مساجد از جمله مسجد فاطمیه موفق باخذ جایزه شد .
خصوصیات اخلاقی او که حتی برای پدرش جالب بوده است و هرگز فراموش نمی کند اینکه هیچگاه خلف وعده نمیکرد. کارهایشان بسیار مرتب و منظم بود. سعی میکرد هر کاری که باو محول میشد بنحو احسن به پایان برساند برایش جالب است روزیکه پدرش مریض بود و قرار بود یکی از بیمارستانها بستری شود صبح آن روز متوجه شد که دفترچه خدمات بیمه درمانی اش فاقد اعتبار است و باید مهر تامین اعتبار بخورد و قرار بود همان روز از بانک برای مخارج بیمارستان پول بگیرد و همان روز با یکی از دوستانش در دفتر بسیج قرار ملاقات داشت قبول کرد تمام این کارها را انجام دهد.
پدر به فرزند گفته بود : با توجه به اینکه هر کدام این کارها در یک گوشه تهران هست چطور میتوانی این کارها را انجام داده و قبل از ساعت 12 خود را به بیمارستان برسانی ؟
جواب داده بود : بامید خدا انجام میدهم و ساعت در حدود 11 بود که در آن روز در حالیکه نشانههای خستگی در چهرهاش هویدا بود با روی خندان وارد سالن بیمارستان شد که بی اختیار از این همه فداکاری پسر ،پدر بگریه افتاد و از او تشکر کرد ولی در جوابش گفت : کاری نکرده ام.
چند روزی که در بیمارستان بستری بودم به دیدنم میامد و برایم کتاب میاورد ولی یک روز با چند شاخه گل وارد اطاق شد مرا بوسید و در کنارم نشست دستهایم را در دست گرفت و برایم تعریف میکرد این شیرین ترین روز زندگی من با او بوده هرگز آنرا فراموش نمی کنم.
شبها که دیر وقت بخانه میاید آنچنان آرام و بی سر و صدا وارد خانه میشد که هرگز کسی متوجه نمی شد همچنین بود وقتیکه در دل شب برای خواندن نماز شب از خواب بر میخواست.
آنچه
گویم قطره ای از دریای خصوصیات او است چه گویم که مثنوی هفتاد من کاغذشود.در موقع
فراغت از کارهای معمولی آچنان با بچههای کوچکتر از خود سرگرم میشد که انسان احساس
میکرد برای خشنودی بچه ها تا چه حد خود را فراموش کرده است و میگفت بچه ها در این
سنین دارای انرژی فراوانی هستند که باید بکار گرفته شود اگر از بچه ها و نوجوانان
در این سنین غافل شویم و این انرژی ممکن
است در جاهای نامناسب هدر رود این بجه ها امید امام و انقلاب هستند از هم اکنون
باید آنها با انقلاب آشنا شوند.
وقتیکه در مجلسی سخن از انقلاب بود سخن از مسائل دینی بود، سخن از اوضاع سیاسی بود آنچنان آگاهانه و موقرانه سخن میگفت که انسان فکر میکرد در هر یک از این مطالب سالها مطالعه دارد و بالاخره در اوایل دیماه سال 65 به جبهه رفت و طبق قولی که داده بود پس از پانزده روز برگشت چند روز در تهران بود که دوباره راهی جبهه های نور علیه ظلمت گردید ولی این سفر را هرگز برگشتی نبود و در روز 29 دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه در حالی که بنا به گفته هم رزمانش رشادتهای غیر قابل واصفی از جمله حمله به تانکهای عراقی و انداختن نارنجک بداخل اطاقچه آنها و منهدم نمودن آنها از خود نشان داد در اثر ترکش خمپاره صدامیان کافر بدرجه رفیع شهادت نائل آمد و به لقاء الله پیوست و دفتر زندگی ظاهریش در هم این جا به پایان رسید ولی با یقین به اینکه شهادت فنا نیست بلکه یک آغاز است.
اخلاق ،رفتار، کردار، خصوصیات و خون پاکش سر دفتر انسانهای بزرگی خواهد بود که مردانه قدم به این ره میگذارند.
والسلام خانواده شهید شهرام امینی
با
سلام ،می بخشید برادر و دوستانش می گفتند او آنطور شجاعانه در جبهه
می جنگید که به او شیر جبهه ها لقب داده بودند. و باز میگفتند هر وقت در جمعی
میخواستیم از کار او تمجید و یا تعریف
کنیم او صحبت را عوض میکرد و نمی گذاشت که از او تعریف کنند و چون هدفش چیز دیگری
بود و باز دوستانش می گویند در پایگاه دفتر یادداشتی برای کارهایش دارد که الان هر
وقت ما به مشکلی بر می خوریم و به دفتر او مراجعه میکنیم می بینیم اگر ما هم
برنامه کاری او را داشتیم باین مشکل بر نمی خوردیم.
هر دستوری که امام میداد با جان و دل گوش میکرد. و سعی میکرد که صحبت ها و تذکرات امام را در نظر داشته و در کارهایش انجام دهد. خدا شما را حفظ کند و اسلام پیروز و جنگ تحمیلی با پیروزی اسلام به پایان برسد.
مادرش میگوید من او را طوری مقاوم و استوار می دیدم که فکر میکردم او تاب و مقاومت هر ناراحتی را دارد. بهمین دلیل هر وقت مشکلی و یا گرفتاری برای خودمان و یا بستگان پیش می آمد چند سال پیش بعنوان در دل و این دو سال اخیر چون راهنمائی ها و کمک های او را دیده بودم برای حل مشکل با او صحبت میکردم و او بعد از اینکه خوب بحرفهای من گوش میکرد اکثرا راهی را پیشنهاد میکرد و در آن پیشنهاد خودش هم برای کمک مسئولیت بزرگی را بعهده میگرفت و با صمیمیت و پشتکار از اول تا آخر برای آن کار و یا گرفتاری میکوشید. با امید اینکه شما مسئولان بنیاد فرهنگی انقلاب اسلامی در کارتان برای پیاده کردن اهداف شهدا در پیشبرد پیروزی انقلاب اسلامی موفق باشید صحبتم را که فکر میکنم هر چه بگویم تمام نمیشود.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
انتهای پیام/
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید وامور ایثارگران تهران بزرگ