تنها آرزویم شهادت است!
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
هر روز کاروان عشق و شهادت پر بار و رنگین تر از پیش راهیان مشتاق کربلا و عاشقان الله را به پیش می برد. آنان میروند تا ظالم و شرک را از صحنه گیتی با خون خویش محو نمایند. چه زیبا زمزمه بر لب دارند آنان همانند عاشقان ترانه لقاء معشوق را ترنم میکنند. اینان پیروزند زیرا خدایشان و عده داده است که جنت را در قبال خونشان اهداء خواهد کرد.
شهید نبی الله عطائی در سال 1313 در یکی از روستاهای همدان در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. از همان اوان کودکی مسئولیت زندگی و کار و کوشش را شروع کرده از سنین 8 سالگی به اتفاق برادران خود به تهران می آید برای کار، در حدود 20 سالگی ازدواج کرده که ثمره آن 5 فرزند میباشد.
ایشان قبل از انقلاب فعالیتهای فراوانی داشتند با اوج گیری انقلاب هم فعالیت او صد چندان شد. از اخلاق و مرام ایشان هر چه بگوئیم کم گفته ایم چون در نیکوکاری و خدمت به مردم زبانزد بود، ولی افسوس که ما هیچ وقت او را نشناختیم چون اعمالش را به زبان نمی آورد، تنها بعد از شهادت ایشان بود که سخنها و مهربانیها و کمکهای او را از دیگران شنیدیم که چه ها کرده بود ولی همیشه به خاطر خدا بوده .
با
شروع جنگ تحمیلی هر جا کمک مالی میشد و احتیاج بود پیشقدم بود و همیشه در آرزوی
شهادت بود . بارها شنیده بودیم در دعاهای خود میگفت : خدایا مرا در بستر نمیران ،
خدایا از مال و دارائی دنیا همه چیز دارم ، به همه جا رفته ام، هر کاری در توانم
بود انجام داده ام تنها آرزویم را نیز
برآورده کن .
در
سال 1361 چند ماهی به جبهه های جنگ اعزام شدند و هنگامی که برگشت بالاخره پس از چند ماهی که از جبهه ها بازگشته
بود داوطلبانه به یکی از پادگانهای تهران خود را معرفی کرد و مشتاقانه به جبهه های
نبرد حق علیه باطل روانه شد و در حمله بیت المقدس در جاده خرمشهر – آبادان
همانگونه که مشتاقانه منتظر وصال معشوق بود، در تاریخ 13 اردیبهشت 61 به آرزوی
دیرینه خود که همان شهادت بود نائل آمد. روحش
شاد و راهش پر رهرو باد.
همگی پیشنهاد میدادند که دیگر بس است تو
در سن و سالی نیستی که بتوانی در جبهه ها مقاومت کنید ولی او عاشقانه جبهه ها را در آغوش می کشید و میگفت من از روی
جوانان که عاشقانه شب و روز در سرما و سرما نبرد میکنند خجل هستم، در روز
قیامت چگونه به آنها جواب بدهم، از خصوصیات
دیگر ایشان این که بی اندازه به ادای نماز حساسیت نشان میدادند و تا آن جائی که
میتوانند دیگران را تشویق میکردند. روزهای جمعه او همیشه به نماز جمعه اختصاص داشت
و انتظامات نماز جمعه بود و علاقه زیاد به شرکت در مجالس دینی و مذهبی داشتند.