بعد از شهادتم لباس سياه نپوشید
يکشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۴
شهید "غلامرضا نعمتی" در بخشی از وصیت نامه اش آورده است: «اى مادر عزيزتر از جانم از تو مىخواهم که بعد از شهادتم لباس سياه نپوشى و در مراسمهای مذهبى به خصوص دعاى كميل در دانشگاه مهديه شركت كنى...».
به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، "شهید غلامرضا نعمتی" دوازدهم خردادماه سال 1340 در تهران دیده به جهان گشود، پدرش اکبر و مادرش هما نام داشت و تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در رشته ریاضی ادامه داده بود و پس از آن که برای انجام خدمت سربازی به جبهه اعزام شد در بیست و پنجم اردیبهشت ماه سال 1361 بر اثر اصابت تیر گلوله به گردنش به شهادت رسید، سایت نوید شاهد تهران بزرگ در ادامه فرازهایی از وصیتنامه این شهید والامقام را برای علاقه مندان منتشر میکند.
متن وصیتنامه به شرح ذیل است:
سلام عمقى و قلبى و صميمى من به مادر مهربانم، شير زنى كه یک عمر در سنگراسلام به تربيت فرزندان نيكو پرداخت، اى مادر عزيزتر از جانم از تو مىخواهم كه بعد از شهادتم لباس سياه نپوشى و در مراسمهای مذهبى به خصوص دعاى كميل در دانشگاه مهديه شركت كن، زيرا اين مجلس مسكن قلبها و پيوند قلبها و يكى شدن قلبها و شاد شدن روح تمامى شهداء ميشود، آرى مادر عزيزم شبهاى جمعه از شبهاى عروج انسان به سوى سعادت است و روز جمعه روز تجلى ايمان و وحدت است.
وصيت به پدر:
سلام گرم و قلبى من به پدرمهربانم، پدرى كه در كودكى راه مستقيم را به من نشان داد و من از آن راه به طرف نور و نقطه بى انتها حركت نمودم، پدر جان مرگ سرنوشتى است كه هر شخصى در زمانى و به طريقى با آن روبرو مىشود ولى چه خوب است كه اين مرگ در راه مذهب و وطن و دفاع از حق باشد.
از اين رو از شما خواهش مى كنم برادران و خواهران مرا در اين راه تقويت نمایید و همان طور كه مرا از اين راه به سعادت رسانديد كه مهم ترين آن جلسات قرآنى بود و اگر در روزهاى جمعه كارى نداشتيد به دانشگاه براى نماز جمعه برويد البته اين حرفهایی بود كه بايد رو درو میزدم ولى به خاطر فاصلهاى كه داشتيم اين كار ميسر نبود، به هر حال مرا ببخشيد شما كه يک عمر مردانه زندگی کردید و متعهدانه در زندگى به انفاق و ارشاد پرداختيد چه خوب است كه بيش از پيش اين كار را دنبال كنيد.
برادرشهيدم غلامرضا تكه كلامهایی داشت كه اكثر مواقع ورد زبانش بود، سعى كن كم حرف بزنى و بهترين حرف را بزنى و مهم تر اين كه بيشتر عمل كنى، تا جان در خطر ننهى بر دشمن ظفر نيابى، نيش زنبور را خوردم در عوض عسل نوشيدم، ديگر اين كه خود را بساز تا ديگران را بسازى.
انتهای پیام/
نظر شما