به مناسبت سال نو میلادی گفتگو با مادر شهید" آلفرد گِبری"؛
نوید شاهد تهران بزرگ به مناسبت سال نو میلادی، به گفتگویی مشروح با مادر شهید " آلفرد گِبری" از شهدای ارامنه پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.
گفتگو
 
به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، به دنبال آدرسی راهی خیابان شهید افشاری (پدر ثانی) سابق شدم. به کوچه‌ای رسیدم، آدرس را که نگاه کردم، ناگهان چشمانم به نام کوچه افتاد. (کوچه شهید آلفرد گِبری). خیابان پدرثانی از محله‌های شرق تهران است، که بخشی از جمعیت این محله را اقلیت‌های مذهبی تشکیل داده‌اند. پلاک را که پیدا کردم دیدم مادری با موهای سپید و با چهره‌ای از گرم و سرد چشیده دنیا به استقبالم آمد. بسیار خوشحال بود که به دیدارش می‌روم و دائما می‌گفت؛ خوش آمدی، مهمان حبیب خداست.
 
سر صحبت را که باز کردم، اشک در چشمانش حلقه زد. نمی‌خواستم ناراحتش کنم، اما دلم هم نمی‌آمد که از خاطرات شیرینش، بگذرم. مادر مهربان و دریادلی که تواضع و فروتنی‌اش مرا شیفته خودش کرده بود. گفتم مادر سوالاتم را شروع کنم؟ در جوابم، گفت؛ مادر شما جوان هستید. دیگر از ما گذشته که بدون استراحت کار کنیم و حرف بزنیم. بگذار برایت قهوه‌ای بیاورم، سپس گفتگو را شروع می‌کنیم.
 
سوالات را که شروع کردم، آنقدر مجذوب گرمی و دلنشینی بیان مادری مهربان و دلسوز شده بودم که زمان را از دست داده بودم و هوا تاریک شده بود. اینجاست که وقتی صحبت از دفاع خاک وطن و میهن می‌شود، دیگر مسلمان و غیرمسلمان معنایی ندارد و همگی برای دفاع از خاک به میدان نبرد می‌آیند و جانانه دفاع می‌کنند.
 
تعداد زیادی از ارامنه‌ کشور ما در زمان دفاع مقدس عازم جبهه شدند و به قول خودشان در کنار برادران مسلمان جانانه به دفاع پرداختند و شهید شدند. شهید "آلفرد گِبری" متولد سی و یکم مردادماه سال ۱۳۵۰ در تهران است. سرباز نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی بود که در سال ۱۳۷۰ وقتی در پست دیده بانی مشغول کشیک بود بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. از این رو پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ به مناسبت سال نو میلادی با مادر این شهید به گفت و گویی صمیمی پرداخته که در ادامه می‌خوانید.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: مادر ابتدا خود را برایمان معرفی کنید.
 
مادرشهید: مریم گِبری مادر شهید آلفرد گِبری متولد شهر تهران، محله یوسف آباد هستم.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: چند فرزند دارید و شهید آلفرد، فرزند چندم خانواده تان بود؟

مادر شهید: چهار فرزند، سه پسر و یک دختر داشتم که شهید فرزند اولم بود و پسر دیگرم هم سکته کرد و از دنیا رفت. در حال حاضر یک پسر و یک دختر دارم که تنها دخترم در ایران زندگی می‌کند.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: لطفا از شهیدتان برای ما بگویید؟
 
مادرشهید: آلفرد، در محله یوسف آباد تهران در بیمارستان بازرگانان دیده به جهان گشود. او فرزند اول خانواده‌مان بود. زمانی که آلفرد دو سالش بود. از آن محله نقل مکان کردیم و به محله نارمک خیابان، وحیدیه آمدیم.  ۶ سالش که بود به دبستان تأثیری ارامنه رفت و راهنمایی را هم در مدرسه راهنمایی نانیری سپری کرد و دوره دبیرستان را در دبیرستان ارامنه سوغومونیان به اتمام رسانید.

او از همان دوران کودکی علاقه زیادی به ورزش داشت و زمان فراغت خود را با ورزش کردن و تعطیلات تابستان را هم با کار کردن سپری می‌کرد و درآمد ناشی از کار خود را به من و پدرش می‌داد تا کمک خرج خانه باشد. در تابستان به مطالعه و فراگیری کارهای مختلف از قبیل باطری سازی، تراشکاری، قالب سازی و غیره می‌پرداخت. او هیچگاه بی کار نمی‌ماند و از وقت خود به نحو احسن استفاده می‌کرد؛ ناگفته نماند او در ورزش حتی در مسابقاتی که توسط باشگاه تدارک دیده می‌شد شرکت می‌کرد و مقام می‌آورد.

م

نوید شاهد تهران بزرگ: شهید تا چه مقطعی به تحصیل پرداختند؟

مادر شهید: آلفرد، تازه دیپلم گرفته بود، دانشگاه هم قبول شده بود، می خواست برود دانشگاه، گفت اوّل برم سربازی ام را تمام کنم، بعد برمی گردم دانشگاه را ادامه می دهم....

 
نوید شاهد تهران بزرگ: شما از اعزام شهید به خدمت سربازی مطلع بودید؟
 
مادر شهید: گفته بود که می‌خواهد به خدمت برود که بیاید و به دانشگاه برود.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: شهید چه زمانی و در چندسالگی عازم جبهه شدند؟
 
مادر شهید: در سال ۱۳۶۹ پس از گرفتن دیپلم در رشته اقتصاد بلافاصله خود را برای رفتن به سربازی معرفی کرد، با این هدف که بعد از اتمام دوران مقدس سربازی ادامه تحصیل بدهد و به دانشگاه برود.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: خبر شهادتش را چه زمانی به شما اطلاع دادند؟
 
مادر شهید: اوّل گفتند زخمی شده، بیمارستان است، ولی من خوابش را دیده بودم. خواب دیدم که لباس‌های سربازی‌اش را پوشیده، آمدم چراغ روشن کنم، دیدم خاموش شد، به دخترم گفتم دیگر آلفرد برنمی‌گردد.
 
شوهرم گفت خواب زن چپ است، گفتم حالا ببین، دیگر آلفرد برنمی‌گردد. وقتی خواست برای بار آخر برود، پشت سرش آب می ریختم. دید من خیلی ناراحتم، گفت مادر چرا اینقدر ناراحتی؟ من می‌آیم، بعد برادرم آلبرت می رود. آلبرت می آید، روبرت می رود.
 
دیگر نگفتم که من چنین خوابی دیده ام. ولی آن روز که می خواست برود و دیگر برنگشت، همین طور به در و دیوار و پنجره نگاه می‌کرد. نمی دانم خودش می فهمید که دیگر برنمی گردد؟
 
نوید شاهد تهران برزگ: مقام معظم رهبری هم به دیدار شما آمدند؟
 
بله؛ اواخر بهمن سال 89 بود که ایشان به منزلمان آمدند.
 
م
 
  نوید شاهد تهران بزرگ: خاطرتان است که دیگر چه کسانی به دیدارتان آمدند؟
 
مادر شهید: بله؛ سردار سلیمانی؛(اشک در چشمانش حلقه می‌زند)، حدود دوسال پیش بود که ایشان به دیدار ما آمدند. من ایشان را خیلی دوست داشتم، وقتی به منزلمان آمدند از ایشان پرسیدم چای می‌خورید یا قهوه گفتند؛ چای. در جوابشان گفتم پس یک روز همراه همسرتان تشریف بیارید تا برایتان قهوه درست کنم. گفتند چشم مادر. منتظرش بود که بیاید چون می‌دانستم به قولش وفا می‌کند. اما الان دیگر هیچ وقت نمی‌آید.(اشک از چشمانش جاری می‌شود.). بعد از پسرم، شهادت ایشان مرا خیلی ناراحت کرد و هروقت تلویزیون ایشان را نشان می دهد، گریه ام می گیرد.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: پشیمان نیستید از اینکه فرزندت به جبهه رفت؟
 
مادر شهید: خیر، پشیمان نیستم. او وظیفه‌اش را انجام داده بود و برای دفاع از خاک میهنش به خدمت سربازی رفت و از روی اجبار نبوده چراکه با رضایت خودش رفت.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: خاطره‌ای از شهیدتان یادتان است که بخواهید برای ما تعریف کنید؟
 
مادر شهید: اصلا از خانه بیرون نمی‌رفت و علاقه زیادی به مطالعه و کتاب خواندن داشت و دائم در حال کتاب خواندن بود.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: با اینکه چند سالی است که از شهادت پسرتان می‌گذرد جای خالی فرزندتان چقدر در زندگی تان احساس شده است؟
 
مادر شهید: قطعا جای خالی آلفرد برایم خیلی سخت است. من از لحظه‌ای که به شهادت رسید تاکنون در همه حال به یادش بودم و با یاد او زندگی می‌کنم و هرگز فراموشم نشده است.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: مخارج زندگی خودتان چگونه تامین می‌شود؟
 
مادر شهید: همسرم بازنشسته کارخانه جنرال است.
 
 نوید شاهد تهران بزرگ: تا به حال شده که به امکان مذهبی شیعیان در ایران بروید؟
 
مادر شهید: خیر نشده که بروم. ولی من خیلی دوست دارم مشهد بروم، چون من به امام رضا (ع) و امام حسین(ع)علاقه دارم و خیلی دوست دارم جایی که امام حسین(ع) است را ببینم.
 
نوید شاهد تهران بزرگ: صحبتی در پایان دارید؟
 
مادرشهید: در پایان از شما بابت این گفت‌و گو تشکر می‌کنم.
 
گفت‌و گو از فائزه حیدری
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده