گفتگو با دکتر عباسعلی زالی،وزیر اسبق جهادکشاورزی
سه‌شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۲۲
نوید شاهد - دکتر عباسعلی زالی، وزیر اسبق جهاد کشاورزی از همسایگان و شاگردان آیت الله «محمدصادق صدوق گلپایگانی» بوده و براساس شناختی که از این شهید عالیمقام داشته می گوید: شهید صدوق، اسلام حقیقی را به مردم معرفی کرد. برای آشنایی عمیق تر شهید «آیت الله صدوق گلپایگانی» گفت و گو با دکتر زالی را در ادامه می خوانید:

شهید صدوق، اسلام حقیقی را به مردم معرفی کرد

لطفا ضمن معرفی خود از نحوه تحصیل و رسیدن به مقام وزارت برایمان بگویید؟

عباسعلی زالی هستم در سال 1316 ه‍ـ.ش. در روستای تیکن از توابع ‏‎ ‎‏گلپایگان به دنیا آمدم، تا حدود نه سالگی در همان روستا زندگی کردم؛ ‏‎ ‎‏در آن زمان در روستا مدرسه‌ای وجود نداشت و از آنجا که وضع ‏‎ ‎‏خانوادگی ما خوب نبود، نتوانستم به مکان دیگر برای تحصیل بروم و در ‏‎ ‎‏نزد پدربزرگم که روحانی بود مقدمات را فرا گرفتم. بالاخره به اصفهان ‏‎ ‎‏نزد مادربزرگ رفتم و به خاطر اینکه دو، سه سال در مکتب درس ‏‎ ‏خوانده بودم از کلاس دوم دبستان مدرسه را آغاز و تا ششم ابتدایی ادامه ‏‎ ‎‏دادم، به خاطر عدم تمکن مالی قصد ادامه تحصیل نداشتم، مدتی در این ‏‎ ‎‏اندیشه بودم که نزد یکی از آشنایان به قم بروم که این سعادت نصیب ‏‎ ‎‏نشد. سه سال دیگر به هر نحو در اصفهان به ادامه تحصیل پرداختم. در ‏‎ ‎‏آستانه ترک تحصیل با راهنمایی یکی از بستگان وارد دانشسرای مقدماتی ‏‎ ‎‏شدم، دانشسرای مقدماتی کنکور ویژه‌ای داشت و به کسانی ‏‎ ‎‏که از امتیاز بالایی برخوردار می‌شدند کمک هزینه تعلق می‌گرفت. در ‏‎ ‎‏کنکور شرکت کردم و نفر اول شدم و ماهیانه از شصت تومان بورس ‏‎ ‎‏برخوردار بودم و دو سال دیگر به تحصیل ادامه دادم. پس از آن، سه سال ‏‎ ‎‏در یکی از روستا‌های اصفهان به تدریس مشغول شدم. ‎‏عصرها درس می‌خواندم تا اینکه توانستم دیپلم متوسطه را بگیرم. پس از ‏‎ ‎‏آن در کنکور دانشگاه شرکت نموده و وارد دانشکده کشاورزی دانشگاه ‏‎ ‎‏تهران در پردیس کرج شدم. پس از حدود یک ماه متوجه شدم هزینه ‏‎ ‎‏آنجا بالاست و من نمی‌توانم هزینه تحصیل را فراهم کنم. این بار تصمیم ‏‎ ‎‏گرفتم به اصفهان بازگشته و همان شغل معلمی را ادامه دهم. وقتی قصد ‏‎ ‎‏انصراف داشتم، متوجه شدم چون جزو چند نفر اول دانشگاه ‏‎ ‎‏هستم، ماهیانه هشتاد تومان به من کمک هزینه تحصیلی تعلق می‌گیرد. ‏‎ ‎‏این مسأله باعث تغییر تصمیم من شد. ‏

‏‏به هر حال چهار سال در دانشکده کشاورزی تحصیل کردم. در همان ‏‎ ‎‏دوران بود که با دانشجویانی که دارای علائق مذهبی بودند و معمولا در ‏‎ ‎‏انجمن اسلامی فعالیت می‌کردند با نام امام خمینی آشنا شدم و این ‏‎ ‎‏مصادف با سال‌های 1341 ـ 1342 بود. ‏

‏‏در ششم بهمن، رژیم درصدد بود تا دانشجویان را به صورت اجباری ‏‎ ‎‏پای صندوق‌های رأی ببرد تا رأی دهند، ما با تمارض از شرکت در ‏‎ ‎‏رفراندوم خودداری کردیم. در پانزده خرداد 1342 با تعدادی از ‏‎ ‎‏دانشجویان قصد آمدن به تهران را داشتیم. مسؤولین هنگامی که متوجه ‏‎ ‎‏شدند ما را از مقابل در دانشکده بازگرداندند، اما زمانی که خبر‌های ‏‎ ‎‏تهران مبنی بر کشته شدن تعدادی از مردم به آنجا رسید، دانشجویان در ‎ ‎‏رستوران دانشکده عکس امام خمینی را جای عکس شاه قرار دادند. این ‏‎ ‎‏عکس تا شب هم در آنجا بود و این مصادف با اوج تبلیغات رژیم بر ‎‏ضد امام خمینی بود.

وقتی دوره کارشناسی را به پایان رساندم معمول بود که نفرات اول هر ‏‎ ‎‏رشته از کمک هزینه دولت، برای ادامه تحصیل برخوردار می‌شدند. من ‏‎ ‎‏نیز چون نفر اول شده بودم برای ادامه تحصیل به ایالت کالیفرنیا در ‏‎ ‎‏امریکا رفتم. پس از مدتی با انجمن اسلامی آشنا و متوجه ‏‎ ‎‏شدم که پایه‌گذار انجمن اسلامی غرب آمریکا دکترمصطفی چمران می‌باشد‏‎.‎‏ پس ‏‎ ‎‏از شش ماه آشنایی برای ما که در فاصله صد کیلومتری محل زندگی ‎ ‎‏دکتر چمران زندگی می‌کردیم، افتخار نصیب شد که جمعه‌ها گاهی به‏‎ ‎‏منزل وی می‌رفتم و مباحث خوبی را بحث می‌کردیم و بخشی دیگر از ‏‎ ‎‏وقت اختصاص به درس خواندن می‌یافت و بخشی دیگر هم به فرا ‏‎ ‎‏گرفتن فنون کشتی می‌گذشت. در سال 1350 تحصیلات من در آمریکا ‏‎ ‎‏به پایان رسید و به ایران بازگشتم و چون قبلا در استخدام دانشکده‏کشاورزی دانشگاه تهران بودم تا سال پیروزی انقلاب اسلامی در ‎‏دانشکده حاضر بودم.

بعد از پیروزی انقلاب، در سال 58 رئیس شورای شهر کرج شدم و مدتی به عنوان معاون وزیر مشغول به فعالیت بودم. در ایامی که مقام معظم رهبری رئیس جمهور بودند به مدت 5 سال وزیر کشاورزی بودم. سپس دو دوره نماینده مردم کرج در مجلس شورای اسلامی بوده و مدتی به عنوان رییس مرکزآمار ایران حضور داشته ام.

 

از فعالیت های خود در مبارزات انقلاب بفرمایید؟

خاطرم است در روزهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی لشکر قزوین به سمت ‏‎ ‎‏تهران در حال حرکت بود و سلاح و مهمات به تهران حمل می کرد تا علیه مردم به کار گرفته شود. این خبر به ما رسید و با ‏‎ ‎‏پیشقدمی دانشگاهیان و تعدادی از مردم در محلی با یک دستگاه بلدوزر، جاده را ‏‎ ‎‏تخریب کردیم. لشکر قزوین وقتی به آنجا رسید دارای تعدادی خودرو پر ‏‎ ‎‏از اسلحه بود، این لشکر زمانی که متوجه مسأله شد بدون هیچ گونه ‏‎ ‎‏مقاومتی خودروها را پارک کردند و پس از گفتگو آنها نیز تسلیم مردم ‏‎ ‎‏شدند و خودروی سلاح ها به دست ما افتاد. در ‏‏همان ایام با عده‌ای از مردم و اساتید دانشکده کشاورزی و دانشگاه ‏‎ ‎‏تهران در دبیرخانه فعلی دانشگاه تهران گرد هم آمدیم و تحصن کردیم. این مصادف با ‏‎ ‎‏کشتاری بود که در مقابل دانشگاه تهران در [13 آبان 1357] اتفاق افتاده بود و [در دی ماه] همچنین یکی از اساتید [استاد نجات‌اللهی] را در ‏‎ ‎‏اطراف وزارت علوم شهید کرده بودند. 

شما جزو تیم استقبال از حضرت امام خمینی(ره) نیز بوده اید؟

بله. در دانشگاه تهران گروهی را مشخص کردند که آنها از طرف دانشگاه به ‏‎ ‎‏فرودگاه جهت استقبال امام خمینی بروند، به طور غیر مستقیم ‏هدایت این کمیته در اختیار آیت‌الله طالقانی و شهید مطهری بود، این ‏‎ ‎‏گروه شامل حدود پانزده تا بیست نفر می‌شد که من هم در شمار آنان ‏‎ ‎‏بودم و پس از اینکه امام به ایران بازگشت، من نیز تقریبا جزو اولین‎ ‏کسانی بودم که از وی استقبال کردم و این یکی از خاطراتی است که ‏‎ ‎‏همیشه در ذهنم خواهد ماند. ‏‏آن روز تمام کشور شور و شوق بود، در تمامی مسیر‌های منتهی به ‏‎ ‎‏فرودگاه جمعیت موج می‌زد. زمانی که خودرویی برای انتقال امام آماده شد ‏‎ ‎‏تا می‌توانستیم به دنبالش دویدیم که بعد با هجوم عظیم مردم دیگر فاصله ‏‎ ‎‏ما به قدری زیاد شد که دیگر نتوانستیم همراهی کنیم. بی‌شک ‏‎ ‎‏این استقبال یکی از خاطرات ماندگار مردمی است که در آنجا حضور ‏‎ ‎‏داشتند. زمانی هم ‏‎ ‎‏که امام خمینی در مدرسه رفاه سکونت داشت چند مرتبه دسته‌جمعی به ‏‎ ‎‏دیدار امام رفتیم اما سعادت دیدار خصوصی نصیب من نشد. 

چه زمانی با شهید صدوق آشنا شدید؟

با شهید صدوق همسایه بودیم. پدر بزرگوار شهید صدوق، شیخ فرج الله تیکنی از معتمدین بودند و ارتباط پدرم با شهید صدوق بسیار زیاد بود. در سال­هایی که شهید صدوق می آمدند و سخنرانی می­کردند این سعادت را داشتم که در کنار ایشان بوده و سخنرانی های ایشان را گوش دهم. خاطرم است اتاق کوچکی داشتند و ایشان در آن اتاق جلسه برگزار می کردند. در تابستان­ها بعضی وقت ها در تراس می خوابیدیم و صحبت های ایشان را از آن­جا می توانستیم بشنویم. شب ها که قرآن می­خواندند و یا سخنرانی می­کردند صدایش را در منزل خودمان می شنیدیم. زندگی ساده ای داشت و بسیار مردمی و مردم دوست بود. سخنرانی­های زیبایی داشت و افراد زیادی برای گوش دادن به سخنان ایشان حاضر می شدند. سخنان بسیار مهم و روشنگرانه ای می­زدند.از حضرت امام خمینی می گفت و ما حضرت امام خمینی را نمی شناختیم و سال ها بعد که من در رکاب حضرت امام بوده و به ملاقات ایشان رفته بودم به یاد سخنان شهید صدوق می افتادم و از تیزهوشی و شناخت دقیق ایشان نسبت به حضرت امام متعجب می شدم که چگونه سال ها قبل شهید صدوق ایشان را به نیکی به ما معرفی می کرد.   

شهید صدوق، اسلام حقیقی را به مردم معرفی کرد

آیا صحت دارد که پدر شما توسط رژیم شاه به اعدام محکوم شده بود و شهید صدوق مقدمات آزادی ایشان را فراهم کرده بودند؟

حتما دوستان شهید برایتان روایت کرده اند که بختیار عده ای را دستگیر کرده بود به دلیل درگیری با نیروهای ستم شاهی، پدر من هم در بین آن افراد دستگیر شده بود. زمانی که این خبر به شهید صدوق می رسد موفق می شود از طریق آیت الله بروجردی حکم آزادی این افراد را بگیرد. تا آنجایی که من اطلاع دارم حکم اعدام رسما ابلاغ نشده بود اما  از عده ای می شنیدیم که این حکم صادر خواهد شد و که اگر ایشان نبودند شاید این افراد تیر باران می­شدند که پدر من هم جزو این افراد بود.

با توجه به اینکه در مبارزات انقلاب حضور داشتید معرفی شهدای انقلاب مخصوصا شهدای روحانی تا چه میزان اهمیت دارد؟

در انقلاب، ما باید قدر همه شهدا را بدانیم مخصوصاً شهدایی که از قشر روحانیون بودند. قبل از حکومت اسلامی و زمان شاه، سیاست آن­ها این بود که مردم در ناآگاهی نگه داشته شوند. برنامه ریزی قوی در این جهت داشتند چون می دانستند اگر مردم آگاه شوند حکومت آنها از بین خواهد رفت. در این راستا متوجه شده بودند که باید ارتباط روحانیون با مردم را قطع کنند و روحانیت از مردم فاصله بگیرد. در اقدام دیگر به این نتیجه رسیده بودند که روحانیت باید از دانشگاه دور باشند. شهید مفتح فردی بود که درصدد بود ارتباط دانشگاه و روحانیت و حوزه را تقویت کند که در این راه شهید شد. دشمن از این می­ترسید که دانشگاه می­تواند به مردم آگاهی بدهد و با هر فرد و گروهی که قصد داشت در امور مردم و دولت دخالت کند برخورد می­کرد. روحانیون به مردم آگاهی می­دادند و شهید صدوق هم در این راه گام برداشته بود چون جزو اولین افرادی بود که بعد از رحلت آیت الله بروجردی، حضرت امام خمینی را به مردم معرفی کرده بود.

از محتوای سخنرانی ایشان مطلع هستید؟

اشاره داشتند که اسلامی که شاه می­گوید اسلام واقعی نیست و این اسلام ساخته دشمن و شاه است.شهید صدوق از افراد شجاع و مبارزی بود که حاضر نشد تا ایران زیر بار سلطه استکبار برود و تلاش کرد، مبارزه کرد و آگاه کرد مردم را تا مردم سربلند و آزاد باشند. آن­ها طوری اسلام را به اسلام آمریکایی تبدیل کرده بودند که مردم از اسلام حقیقی فاصله گرفته بودند و فکر می­کردند منظور از اسلام همان اسلام امریکایی است که شاه به مردم معرفی کرده است. بصیرت لازم بود که به مردم نشان دهد این اسلام، اسلام امریکایی و انگلیسی است و شهید صدوق این بصیرت را داشت و سعی می­کرد به مردم این مطالب را بگوید که این اسلام حقیقی است نه آن اسلامی که شاه می­گوید. وقتی ایشان در آن شرایط جامعه و تاریکی رژیم می­آید حضرت امام خمینی (ره) را به عنوان مرجعیت عالی معرفی می­کند. حتماً می­دانسته با ایشان برخورد خواهد شد اما این شجاعتی که داشت پا در این عرصه می­گذارد و خطر را بر جان می­خرد. زمانی که شهید صدوق به شهادت رسیدند راه­های ورودی به روستای محل تولد ایشان توسط مأمورین بسته شده بود و اجازه تردد نمی­دادند و اجازه نمی دادند فردی وارد روستا شود.رژیم اجازه برگزاری مجلس ختم توسط خانواده شهید را ندادند. طاغوت حتی حاضر نشد پیکر ایشان را تحویل خانواده بدهد. ان شاالله خداوند کمک کند تا این شهید را بیشتر در جامعه معرفی کنید و خاطره ایشان باید در ذهن مردم باقی بماند. ایشان از پیشگامان مبارزه بودند و در روحانیت جزو نفرات اولی بودند که جانش را فدای این انقلاب کرد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده