همسر شهید مدافع حرم "جلال ملک محمدی"در خاطره‌ای از او می‌گوید: «با شلوار چریکی و پلنگی خواستگاری آمده‌ بود. گفتم نکند خانواده‌ات به زور آورده‌اند. گفت من در جریان نبودم. مادرم تماس گرفت گفت بیا. گفتم حالا نمی‌شد با کت و شلوار می‌آمدید. گفت من از پایگاه بسیج آمده‌ام ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم"جلال ملک محمدی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ می‌خوانید.

خاطره/با شلوار چریکی و پلنگی به خواستگاری‌ام آمد

به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ،شهید "جلال ملک محمدی" بیست و سوم آذرماه سال 1363 در تهران ددیه به جهان گشود. پدرش علیرضا نام داشت. پس از حضور در جبهه مقاومت در موصل عراق مجروح شد و بعد از جراحات سنگین به کشور بازگشت. بیش از ۴۰ روز در کنج بیمارستانی در پایتخت با درد خندید و در نهایت دوازدهم تیرماه سال 1396 به شهادت رسید تا مزد یک عمر جهادش را بگیرد. پیکراین شهید والامقام در بهشت زهرای تهران آرام گرفته است.

همسر شهید مدافع حرم شهید "جلال ملک محمدی"در خاطره ای از او روایت می‌کند:

عضو سپاه بود. کارهایش زیاد بود و ماموریت‌هایش زیادتر. می‌خواست کسی را داشته‌باشد که باهم رزمندگی کنند. آمنه دختر ۱۷‌ساله‌ای بود که از کودکی به واسطه شغل پدرش از همه‌چیز باخبر بود. از ماموریت‌های زیاد، از دیر آمدن‌ها و زودرفتن‌ها و دوری کشیدن‌ها، آمنه همسر جلال می‌گوید: «با شلوار چریکی و پلنگی خواستگاری آمده‌ بود.»

گفتم نکند خانواده‌ات به زور آورده‌اند. گفت من در جریان نبودم. مادرم تماس گرفت گفت بیا. گفتم حالا نمی‌شد با کت و شلوار می‌آمدید. گفت من از پایگاه بسیج آمده‌ام. آن زمان به دیوار اتاقم یک چفیه آویزان کرده بودم که عکس شهدا را روی آن زده بودم. دیوار را که دید گفت: با دیدن این چفیه خیلی دلگرم شدم.

باهم نشستیم و حرف زدیم. گفت من دوخط قرمز دارم. ماموریت‌های من زیاد است و اینکه سوالات کاری از من نپرسید. اینکه کجا هستم و چه ساعتی می‌آیم. باور کنید اگر کمتر بدانید به نفع خودتان است. بعدها گفت روز خواستگاری تربت کربلا همراهم بود که اگر امام حسین(ع) خواست، شما را نصیب من کند.

خودم هم خواب دیدم که پدر و مادرم با آقا جلال ساک سفر بستند. گفتم مامان کجا می‌ری؟ این آقا که هنوز دامادت نشده. گفت امام حسین (ع) آقا جلال را طلبیده، تو را هنوز نطلبیده. از خواب که بیدار شدم گفتم من جواب بله می‌دهم. عروسی مجللی نداشتیم. در دو خانه عروسی گرفتیم و سرخانه و زندگی‌ خودمان رفتیم.»

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده