17 شهریور هم سالروز تولد انقلابیاش بود و هم سالروز شهادتش شد
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، قاسم دهقان فرزند عبداله متولد دهم تیرماه ۱۳۳۶ در همدان، همچون دیگر یاران خمینی (ره) در خانوادهای مذهبی رشد یافت تا اینکه سال ۱۳۵۶ به سربازی رفت؛ چون در تیراندازی از مهارت بالایی برخوردار بود، جذب گارد شاهنشاهی شد و سال ۱۳۵۷ او را به دوره مخصوص تیراندازی در الجزایر اعزام کردند. پس از بازگشت از الجزایر، ماجرای خونین ۱۷ شهریور و قتل عام مردم در میدان ژاله پیش آمد. آنروز به قاسم چهار خشاب اضافه دادند و گفتند: تو نیروی ویژه و قهرمان مسابقات بینالمللی ارتشها هستی و تیرت هدر نمیرود؛ پس لیاقت داشتن بیشترین مهمات را داری! اما او در جریان کشتار هولناک ۱۷ شهریور در میدان ژاله، به محض شروع تیراندازی به سمت مردم، دست به چنین کاری نزد و شجاعانه دو تن از دوستانش را هم به راه راست هدایت کرد و با اسلحه به سمت تظاهرکنندگان فرار کردند و حتی شب قبل هم، به یکی از دوستانش گفته بود که من فردا کسانی را میزنم که مردم را بزنند!
انقلابیون وقتی دیدند که آنها با در دست داشتن اسلحه به سمتشان درحال دویدن هستند، خیال کردند که قصد تیراندازی به مردم را دارند و آنها هم فرار کردند اما قاسم با صدای بلند میگفت «درود بر خمینی، درود بر خمینی» و خود را به میان مردم رساند. آنها که بر سر یک دوراهی بزرگ و انتخاب جهنم به خاطر قتل مردم و بهشت به خاطر پیوستن به مردم قرار گرفته بودند، با فرار خود، اعدام خویش را قطعی میدانستند و برای خداحافظی قصد رفتن به سمت خانه خود را کردند و ابتدا همه به سمت خانه قاسم رفتند اما ساواک خانه او را محاصره کرده بود!
آنها چندین ساعت با نیروهای ساواک زد و خوردی شدید کردند و مقاومت جانانهای از خود به یادگار گذاشتند و چندین تن از آنها را هدف قرار دادند؛ پس از تیراندازیهای شدید، هر دو پایش تیر خورد اما مقاومت را ادامه داد. به سمت او نارنجک پرتاب شد و مادر و اعضای خانوادهاش که در زیرزمین پناه گرفته بودند، از ناحیه چشم آسیب دادند و سرانجام جسم زخمی قاسم را به اسارت بردند؛ ماجرایی که فیلم سینمایی «خونبارش» آن را شرح داده است.
شاه مستقیماً دستور اعدام قاسم را داد و او مدتی در زندان ماند و در لحظه اعدام، به دروغ خطاب به ماموران ستمشاهی گفت: «دست نگه دارید، من جاسوس ارتش یکی از کشورهای همجوار هستم و ماموریت داشتم تا چنین کاری کنم». حرف قاسم را به مقامات ساواک منتقل کردند و اعدام او برای تحقیق در این خصوص، به تعویق افتاد، اما به فضل الهی مدتی بعد انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و قاسم نیز در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کمیته انقلاب اسلامی پیوست و سپس وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.بعد از تشکیل تیپ 27 توسط حاج احمد، او هم آمد و گردان ابوذر را راهاندازی کرد. در تمام لحظههای فتحالمبین و بیتالمقدس حاضر بود. بعد هم همراه حاج احمد و سایر بر و بچهها رفت لبنان.
بعد از مراجعت به ایران، باز آمد توی تیپ 27، که حالا شده بود لشکر 27، «حاج همت» فرماندهی بچههای گردان مالک اشتر را به او داد. حماسهای که حاج قاسم و بچههای گردان او در «والفجر یک» توی ارتفاع 112 خلق کردند، در عقل هیچ بنیبشری نمیگنجد. او در ایام جنگ، مسئولیت چند گردان رزمی را برعهده داشت و حماسههایی در خور ستایش آفرید. در دوران جنگ چندین نوبت بهسختی مجروح شد ولی از پای ننشست.
پس از دوران دفاع مقدس نیز روزی خود و خانوادهاش را با کار کردن روی یک تاکسی در آورد، تا اینکه عشق به شهادت، او را از فرماندهان گروه تفحص شهدا کرد. همراه با سید شهیدان اهل قلم "سیدمرتضی آوینی" برای تفحص و کشف شهدا، راهی منطقه فکه شد. حضور قاسم دهقان در فکه، بهواسطه آشناییاش به منطقه عملیاتی، همراه بود با کشف محل صدها شهید مفقودالاثر توسط ایشان.همچنین علاقه خاصی در ارائه اهداف و اثرات انقلاب و جنگ از طریق سینما داشتند.
هفدهم شهریور ماه هم سالروز تولد انقلابیاش بود و هم سالروز شهادتش شد.قاسم دهقان سال ۱۳۷۲ در لحظه شهادت سید مرتضی آوینی، او را در ساخت مستند «روایت فتح» یاری میکرد و پشت سر سید قرار گرفته بود؛ بنابراین چند ترکش هم از مینی که سید را شهید کرد، به او اصابت کرد؛ اینگونه شد که بعد از شهادت آوینی، دیگر کسی خنده را بر لبان قاسم ندید.
او هدفی نداشت جز اشاعه فرهنگ شهادت که از قضا در چهاردهم شهریور سال ۱۳۷۴ (سالروز آن حرکت تاریخیاش در سال ۱۳۵۷) و در حالی که مسئولیت انفجارات فیلم سینمایی و دفاع مقدسی «قطعهای از بهشت» را بر عهده داشت، پس از انفجار زودهنگام مواد منفجره به کاروان عاشورا پیوست و همنشین شهید آوینی شد.
مزار ایشان در قطعه 29 بهشت زهرا تهران می باشد.