خاطرات/ یک سال بعد خوابش را دیدم

مادر شهید «مجتبی ثقفی» می‌گوید: «زمانی که جنازه اش را ندیده بودم. بعد از یک سال خواب دیدم که جعبه‌ای را آوردند و گفتند این جنازه مجتبی است و آن را باز کردند که دیدم مجتبی بلند شد گفت مادر چرا این قدر ناراحتی می‌کنی من که سالم هستم و من شروع کردم به صدا کردن پدر مجتبی گفت؛ بلند شو مجتبی آمده که دیدم او را در خواب دیده‌ام.»

به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «مجتبی ثقفی» نهم اردیبهشت 1352، در شهرستان آمل به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش عالیه نام داشت. شهید تا مقطع راهنمایی درس خواند از سوی بسیج به جبهه رفت و در تاریخ یکم اردیبهشت 1366، در ماووت عراق بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید. پیکرش در گلزار امام زاده ابراهیم آمل به خاک سپرده شد.

خاطرات/ بعد یک سال خواب مجتبی را دیدم

 چند خاطره از مادر شهید «مجتبی ثقفی»:

 مادر شهید: زمانی که مجتبی شهید شد، من جنازه اش را ندیده بودم . بعد از یک سال خواب دیدم که جعبه ای را آوردند و گفتند این جنازه مجتبی است و آن را باز کردند که دیدم مجتبی بلند شد گفت مادر چرا این قدر ناراحتی می کنی، من که سالم هستم و من شروع کردم به صدا کردن پدر مجتبی گفت بلند شو مجتبی آمده که دیدم مجتبی را در خواب دیدم .

عباس مرزبند دوست و همرزم شهید تعریف می‌کند: قبل از عملیات ماووت (کربلای 10) به سمت قله ای که مشرف به ماووت عراق بود حرکت کردیم در بین را ه شهید حاج حسین بصیر را دیدیم ایشان دست نوازش بر سر ما کشید چون ما سن مان کم بود.

در بین راه دوستان شوخی می کردند ایشان گفتند:«با من زیاد شوخی نکنید چرا که من چند ساعت بیش تر مهمان شما نیستم.» گفتم مجتبی چه می گویی؟ بچه ها برای شوخی این کار را می کنند ایشان گفت: «چیزی را فقط به تو می گویم چند شب قبل خواب دیدم امام زمان به خوابم آمده و به من گفتند دیگر به خانه بر نمی گردی و دعاهایت برای شهادت مستجاب شد.»

 شاید بیش از 10 ساعت طول نکشیده بود که ما با هم داخل یک سنگر شدیم و مشغول صحبت بودیم ناگهان فرمانده گروهان مرا صدا زد و گفت بیا تو کار دارم وقتی من از سنگر بیرون رفتم همان لحظه خمپاره 60 به داخل سنگری که مجتبی بود اصابت کرد و ایشان شهید شدند .

انتهای پیام/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده