شهدای بهمن ماه
به دليل علاقه‌اي كه من به گل داشتم عبداله هميشه برايم گل مي‌خريد چند روز قبل از شهادت بود كه عبداله با 2گلدان در دست به خانه آمد و به من گفت مادر خيلي مواظب اين گلها باش و از آنها نگهداري كن
                 بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد عبداله رياضي بسيار مردم دار بودند به طوري كه پدرشان ياد كرده‌اند كه: يكي از همسايگان كه معلم ساده‌اي بود و در كوچه شهيد رياضي زندگي مي‌كردند قصد اسباب كشي داشتند به همين علت ماشيني را كرايه گرفته و سركوچه گذاشته بودند تا وسايلشان را به داخل ماشين ببرند كه يكي از اهالي محل اعتراض مي‌كند كه چرا ماشين را اينجا گذاشته و بگو مگويي به وجود مي‌آيد كه شهيد رياضي آمده و با آنها صحبت مي‌كنند و بالاخره آن شخص را مجاب مي‌كنند كه اين بار ايرادي ندارد بلكه بايد كمك كنيم و خود شهيد به تنهايي داخل كوچه آمده و وسايل آنها را به ماشين مي‌آورد و با كمك او وسايل جمع شدند و آنها رفتند.
پس از شهادت يك روز ديديم كه آقايي آمد سركوچه و ناگهان از ناراحتي سر خود را به ديوار كوبيد طوري كه ما تعجب كرديم و وقتي دليل اينكار را از ايشان پرسيديم گفت من همان معلمي هستم كه پسرتان به ما كمك كرد وقتي اعلاميه شهادت را ديدم از ناراحتي اينكار را كردم او واقعاً پسر خوبي بود و من خيلي ناراحت شدم.
مادر شهيد نيز از آخرين ديدار خود با فرزندشان خاطره‌اي را گفتند: به دليل علاقه‌اي كه من به گل داشتم عبداله هميشه برايم گل مي‌خريد چند روز قبل از شهادت بود كه عبداله با 2گلدان در دست به خانه آمد و به من گفت مادر خيلي مواظب اين گلها باش و از آنها نگهداري كن و من گفتم پسرم مگر اين گلها براي خودم نيست كه اين همه مي‌گويي خيلي مواظبشان باشم كه او در جوابم گفت نخير اين گلها مال خودم است مي‌خواهم آنها را به خانه‌ام بياوري و من گفتم خوب انشاءاله وقتي ازدواج كردي حتماً به خانه‌ات مي‌آورم و مي‌دهم تا همسرت از آنها مواظبت كند.
من آنروز ندانستم عبداله منظورش چه بود ولي وقتي كه خبر شهادتش را شنيديم تازه فهميدم كه منظور او سر خاكش بوده است و من آن گلها را بر روي مزار پسرم گذاشتم.
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده