وصیت نامه خواندنی و اموزنده شهید والامقام محمدهاشم چوبداران
يکشنبه, ۰۸ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۵۷
پروردگارا:
تو خود شاهد بر مظلوميت ما هستى ،تو خود داناتر بر اين تنهائى همچون حسين (ع) مادر اين جنگ مىباشى ،تو مىدانى كه ما در اين جنگ بدون پشتيبانى هيچ ابرقدرتى و فقط اميد به تو و با تكيه بر ايمانمان در مقابل پيشرفتهترين سلاحهاى عالم ايستادهايم ،پس خدايا ،معبودا،حتى يكى از آن نعمتها و كمكهاى غيبىات را از ما قطع مكن كه ما فقط باميد تو مىجنگيم.
نام :محمدهاشم
نام خانوادگى :چوبداران
نام پدر :رجب
تاريختولد :10/04/1345
ش.ش :906
محلصدورشناسنامه :تهران
تاريخ شهادت :23/03/67
نوع حادثه :حوادثمربوطبهجنگتحميلى
وصيتنامه :
بسم الله القاسم الجبارين
وصيتنامه دانشجوى شهيد محمدهاشم چوبداران
قال الله تعالى :اذن للذين يقاتلون بانهم ظلمو و ان الله على نصرهم لقدير الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوى عزيز، الذين ان مكاناهم فى الارض اقاموالصلوه و اتوا الزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و للله عاقبه الامور.
پروردگار متعال فرمود: رخصت (جنگ با دشمنان) به جنگجويان اسلام داده شد ،زيرا آنها از دشمن ستم كشيدند و خدا بر يارى آنها قادر است ،آن مومنانى كه (به ظلم كفاره)به ناحق از خانههايشان آواره شده و جز آنكه مىگفتند پروردگار ما خداى يكتاست جرمى نداشتند و اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضى از مردم را با بعضى ديگر نكند همانا صومعهها و دير و كنشتها و مساجدى كه در آن نماز و ذكر خدا بسيار مىشود همه خراب و ويران مىشد و هر كه خدا را يارى كند البته خدا او را يارى خواهد كرد كه خدا منتهاى اقتدار و توانايى است،آنان كه خدا را يارى مىكنند كسانى هستند كه اگر در روزى زمين آنان را تمكين و اقتدار دهيم نماز به پا مىدارند و زكات به مستحقان مىدهند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند (و از هيچ كس جز خدا نمىترسند چون مىدانند كه )عاقبت كارها در دست خداست اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و خاتم النبيين و اشهد ان قرآن العظيم ،كتاب الله و اشهد ان كعبه القبلتى و اشهد ان اميرالمومنين على ولى الله ،امامى و امام المسلمين و اشهد ان حسبن بن على و الحسين بن على و تسعه المعصومين من ذريه الحسين ائمه المسلمين حجج الله و اشهد ان امام المهدى صاحب العصر و الزمان و فى غيبته فى هذه العصر نائبه الامام الخمينى قائدنا المسلمين و اشهد ان انا عبد ذليل المسكين عندالله و انا اليه راجعون.
و اشدد على العزيمه جوانحى
السلام عليك يا ابا عبدالله ،السلام عليك يابن رسول الله السلام .... السلام عليك يا ثارالله وابن ثاره والوتر الموتور السلام عليك و على الارواح التى حلت بفنائك عليكم منى جميعا سلام الله ابدا ما بقيت و بقى الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منى لزيارتكم ،السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين.
اگر كمى در مباحث تعليم و تربيت اسلامى تفحص نماييم مىيابيم.كه يكى از عوامل موثر در تربيت انسان همانا جهاد مىباشد،يكى از خصوصيات جهاد اين است كه انسان با اختيار و انتخاب خودش آنرا انتخاب مىنمايد و بدليل همراهى شدائد و سختيهاى جسمى و شدائد روحى با اين عمل انتخاب دشوارى مىباشد و از آنجا كه اسلام هر كار تربيتى چون خلاف ميل شيطان درونى انسان است ابتدا مشكل جلوه مىنمايد اما با درونى شدن آن به روح و جسم انسان تواما حلاوت و شيرينى و فرح مىبخشد و باعث رشد مىگردد و به همين خاطر مىباشد كه يك فرد جهادگر در برابر مشكلات زندگى و از همه مهمتر معاصى نمىشكند و مقاومت مىنمايد.
علاوه بر اثر تربيتى و اخلاقى جهاد كه باعث بروز صفاتثى چون صبر،شجاعت،صلابت و ... مىگردد و حالتى تعبدى و مذهبى دارد چنانچه رسول گرامى مىفرمايد:كسى كه براى جهاد در راه خدا خارج گردد جهت هر قدمش هفتاد هزار حسنه برايش مىنويسند و هفتاد درجه به او داده مىشود و بر عهده خدا است كه به هر مرگى مىميرد او را شهيد محسوب دارد و اگر سالم از جنگ برگردد آمرزيده برگشته و دعاى او مستجاب خواهد شد و امام صادق (ع) مىفرمايد: افضل اعمال سه چيز است
1- خواندن نماز اول وقت.
2- نيكى به پدر و مادر.
3- جهاد در راه خدا.
لازم به تذكر است كه اين جهاد كه جهاد اصغر نام دارد مقدمهاش جهاد اكبر بوده زيرا تا شخص به دست خود دژ محكم آمال و هوسهاى خود را ويران نسازد و پا روى اميال درونى خود نگذارد و بعبارتى خود را نساخته باشد به هيچ وجه نمىتواند در ميدان نبرد از جان كه گرانبهاترين ارزش را براى يك انسان دارد بگذرد
عرفان عشق
همان طورى كه در كتب لغت آمد .ترجمه عرفان همانا شناسايى و شناختن مىباشد البته كار با بحث لغوى عرفان نداريم عرفان جنبههاى مختلفى دارد از جمله: شناسائى طبيعت خويشتن و خدا و ... مىباد و همينطور اين مفهوم جهتهاى مختلفى مىتواند داشته باشد مثلا در مورد شناخت طبيعت مىتوان يافتن انرژى حاصل از شكستن اتم را آورد كه اين انرژى در جهت مثبت مىتواند رآكتورهاى اتمى را به كار اندازد و آنرا مىتوان به انواع مختلف انرژى مبدل ساخت و در جهت منفى مىشود با ساختن بمبهاى اتمى آنها را در غارتگرى و كشتار ملتها به كار برد و فجايعى نظير هيروشيما و ناكازاكى را بوجود آورد،اين دو جهت و جهتهاى ديگرى كه از انواع مختلف شناخت استباط مىشود وجوه بالقوه دارند و اين انسان است كه بدليل دارايى قدرت گزينش مىتواند يك يا چند جهت انتخاب نمايد،شناسايى خود و خدا هم جهتهاى انتخابى دارد كه از برادران و خواهرانى كه در مكاتب مادى و الهى برداشت سالم و بدون غرضى دارند و از سياستهاى موجود در كره ارض آگاهند مىتوانند در اين باب قلمفرسائى نمايند و از بحث ما خارج است ،مگر قسمتى از آن (من عرف نفسه فقد عرف ربه) آرى شناخت حضرت دوست مقدمهاى دارد و مترتب بر آن است و آن شناسايى خويشتن خويش مىباشد و اين به علت نوعى سنخيت بين خالق و مخلوق است و مصداق اين جمله اين آيه است كه مىفرمايد:و نفخت فيه من روحى و علت اتصال و اتكال بشر به هستى همين روح الهى مىباشد و مثالى جهت عرفان بالا مىآوريم.امام حسين (ع) مىفرمايد: معبود من چه كسى مىگويد كه تو پنهانى،كه من براى وجود تو برهان بياورم.
وقتى عرفان حاصل شد يافتن آغاز مىشود اما چه يافتنى؟ يافتن حقايق ،يافتن عيوب،پيدا نمودن فقر كامل خود و غناى مطلق باريتعالى ،رسيدن به اين موضوع كه قطرهايم و به جهت اين كه نگنديم و از بين نرويم بايد و حتما به درياى بىكران الهى بپيونديم ،وقتى اين احساس مستحكم شد رفاقت بوجود مىآيد چرا كه هر دو از يك سنخند در نتيجه محبت و صفا ماحصل آن مىشود و وقتى محبت قوت گرفت و به نهايت رسيد عشق حاصل مىشود البته تشخيص عاشق و معشوق بسيار مشكل است چون از طرفى مخلوق به حدى از درك رسيده كه عاشق مىگردد و از سويى عارف مطلق نيز عنايت مىكند و عاشق خود را عاشقوار مىطلبد وقتى اين امر به نهايت رسيد اين دو مىخواهند همديگر را جذب كنند و ربايش عجيبى بوجود مىآيد و انسان عاشق مىبايست قطرهوار از مرحله خاك كنده شود و پرواز كند ،در اين حالت مفهومى بنام شهادت بوجود مىآيد و شهادت نهايت تكامل هر انسان است و اول كسى كه خود را طبق آيات مختلفى از قرآن شهيد ناميد وجود مقدس «حضرت حق » مىباشد البته اشتباه به ذهن نشود كه تنها يك راه جهت شهادت وجود دارد و آن همان كشته شدن در راه خداست چنان كه براى مثال مىتوان گفت كسى كه به دنبال علم براى خدا رود در هر زمانى از اين پويش از دنيا رود شهيد ناميده مىشود.
و يا طالب روزى و نفقه براى عيال و فرزندان نيز همين حالت را دارد ،در ضمن بايد قبولى پروردگار جهان را نيز مدنظر داشته چون عالم الغيوب مىباشد.
پس شهادت در واقع وصال دو موجود همسنخ مىباشد كه يكى قابليت و ارزش رسيدن به ديگرى پيدا نموده مثل آهن و آهنربا جذب يكديگر مىشوند و حالت آرامش و رضا براى هر دو بوجود مىآيد و اينجاست كه قرآن در مورد «امام حسين (ع)»(شان نزول) مىفرمايد: يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى .
از خداوند مىخواهم اين حقير عاصى را در زمره بندگان خود قرار دهد.
4- مسائل روز
در اين لحظات كه دشمن بعثى بىرحمانه مواضع سربازان امام زمان (عج) را مىكوبد آماده مىگرديم تا به يارى پروردگار با يك يورش قهرمانانه ديگر به فرماندهى «مهدى زهرا (ع)»سنگرهاى كفر را ويران كرده و سرزمين مقدس اسلام را از لوث بعثيون پاك كنيم.
پروردگارا:
تو خود شاهد بر مظلوميت ما هستى ،تو خود داناتر بر اين تنهائى همچون حسين (ع) مادر اين جنگ مىباشى ،تو مىدانى كه ما در اين جنگ بدون پشتيبانى هيچ ابرقدرتى و فقط اميد به تو و با تكيه بر ايمانمان در مقابل پيشرفتهترين سلاحهاى عالم ايستادهايم ،پس خدايا ،معبودا،حتى يكى از آن نعمتها و كمكهاى غيبىات را از ما قطع مكن كه ما فقط باميد تو مىجنگيم.
«امام زمان» عزيز بر ما منت بگذار و فرماندهى اين عمليات را هم به عهده بگير و ما را در غلبه بر اين كافران رهبرى نما.
مهدى جان ببين كه چگونه سربازانت مرا مىخوانند و به تو و اجداد گراميت متوسل مىشوند و از شما با آبروهاى نزد خدا مىخواهندكه شفاعت كنيد ما را و پيروزى ما را شما عزيزان بارگاه الهى از خدا بخواهيد.
حسين جان درست است كه در صحراى كربلا با تو نبوديم تا به ياريت بشتابيم و آن ظالمان تو و ياران باوفايت را مظلومانه به شهادت رساندند اما امروز فرزند برومندت پرچم به زمين افتاده اسلام را برداشته و نداى «هل من ناصر ينصرنى» سر داده است و ما چون كوفيان نخواهيم بود كه او را تنها بگذاريم،حسين جان براى ما ديگر قابل تحمل نيست كه شاهد اسارت حرم مطهر تو باشيم،ما زنده باشيم و گرد غريبى بر ضريح مقدس تو نشسته باشد ما زنده باشيم از زيارت تو محروم،هرگز،هرگز چنين ننگى را نمىپذيريم مولى جان درصورتى دست از زيارتت خواهيم كشيد كه دست در دست مرگ بگذاريم،هميشه يادتان باشد كه به گفته «امام عزيز» مسئله مهم و اصلى جنگ مىباشد و نبايد مسائل ديگر ما را سرگرم خويش سازد و مواظب باشيد كه دشمنان هر زمانى از راهى وارد مىشوند ،اكنون ديگر زير لواى مجاهدين و طرفدار كارگر وارد نمىشوند از راههاى ديگر وارد مىشوند مانند صدر اسلام منافقانه قرآن به سر نيزه مىكنند و با زبان مذهب و ائمه وارد مىشوند،مواظب اين خائنين باشيد و گول آنها را نخوريد و مسئله اصلى را فراموش نكنيد(جنگ) جبههها را هميشه گرم نگاهداريد.
امت حزبالله بالاخص دوستان و خانوادهام سعى خود را چون گذشته بر اين امر مصروف داريد كه پيرو ولايتفقيه باشيد و تمام اوامرى را تمام و كمال انجام دهيد و منافقانه قسمتى را كه مطابق ميل خودتان است را نگيريد و بقيه آن را ناديده انگاريد.
اى كسانى كه به من 57 مىگفتيد خمينى ، خمينى قلب ما باند فرودگاه تست و در يازدهم همين ماه ندا سر مىداديد كه واى به حالت بختيار اگر امام فردا نياد و دوازدهم آن ماه بود در بهشت زهرا با امام بر سر گلزار شهيدان انقلاب بيعت كرديد آيا با همان شدت وحدت و يا بيشتر بر قول خود استواريد يا اينكه مشكلات و دشواريهاى طبيعى همراه هر انقلابى كه با اين حركت ما نيز همراه بوده و هست و خواهد بود شما را به پشت كردن به رهبرى و يا لااقل سستى بر وظائف و نق زدن در مقابل سختيها واداشته است.
و هميشه ذكرتان اين بود كه در اثر تحقق يافتن جمهورى اسلامى به رهبرى امام خمينى به حكومت عدل حضرت على (ع) در آينده (انشاالله) خواهيم رسيد،پس نيكوست كه صبر انقلابى پيشه سازيد و از مصيبتها و بلاها نهراسيد و از مسئوليتها فرار ننماييد زيرا همين نقصانهاست كه باعث كمى تحرك در حركتمان به سوى جامعه مطلق الهى مىگردد،پس بياييد صبر ايوبى را نصب العين خود قرار دهيد و يا حسينوار به جبههها رو كنيم(در صورت امكان حتما) و يا زينبگونه بقيه امور مربوط به انقلاب خونينمان را پيگير باشيم.
5- برادران بسيج و انجمن اسلامى دانشكده.
واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا
برادران گرامى شما بزرگتر از آنيد كه اين بنده فانى برايتان خطمشى تعيين كند ولى لازممىدانم كه اين چند خط سياه را بنگارم.عزيزان آيا اولين توصيههاى «امام»از اول نهضت چيزىجز وحدت كلمه و عدم تفرقه و توسل به ريسمان محكم الهى است ؟پس چرا بايد بعضى مسائلزودگذر و دنيوى باعث عدم اطاعت از امر ولايت فقيه گردد ،برادران سعى در خودسازى داشتهباشيد چون بهترين تبليغات براى اسلام نمايش آن با حركات و سكنات خودمان مىباشد و اينموضوع تحقق نمىيابد مگر با برونى شدن اخلاقيات اسلامى پس اصولا رسالت انبياء براى وقوعاين مسئله مىباشد.
(قال رسول الله :انى بعثت لا تمم مكارم الاخلاق) پس برادران بيائيم بهتر شويم وبرخوردهايمان را نيكوتر سازيم برادران مواظب حركات هم در جنبه خودسازى و ديرگان درجهت خودسازى و حراست از دستاوردهاى انقلاب باشيم و از شايعهپراكنى به وسيله خودمان وسايرين جلوگيرى نماييم .از همه مهمتر مواظب زبان خود بوده چون گناهان ناشى از اين جسم ماهيچهاى كه به همراه حنجره و دندانها و قسمت درونى دهان و لبها صوت ايجاد مىكند اكثرا كبيره مىباشد ،سعى نكنيم كه كمبودهاى خود را به وسيه خرد كردن شخصيت اطرافيان جبران كنيم و جاذبه خود را تا حد لازم زياد و دافعه خود را تا حد نياز كم نماييد انشاالله در آخرت همه با سيمايى مشعشع محشور شويم نه با چهرهاى ...
6- خانواده
خانواده گراميم :در مجموع از شما و زحماتتان متشكرم و اميدوارم مرا حلال نموده باشيد و در پيشبرد اهداف انقلاب فعالتر عمل كنيد و اگر انشاالله ما را طورى ديديد كه اسما نام مقدس شهيد را روى ما گذاشتند دعا نماييد كه فقط خدا مرا قبول كند و از خدا بخواهيد كه اين عمل را انجام دهند چون اگر چهل مومن شهادت به خوب بودن فردى دهند حضرت حق او را خواهد بخشيد،اكثرا دوستان درباره گريه كردن مىنويسند ولى اين حقير درباره خنديدن مىگويم تا مى توانيد خوشحال باشيد البته درك و ميزان آن را به خودتان واگذار مىنمايم ولى خواهش مىكنم قابليت درك اين مطلب را بيابيد چون بدردتان مىخورد،هر چه از من باقى ماند در راه خير مصرف كنيد و اول از خود شروع كنيد بعد ديگران،نمىگويم پيرو خطم باشيد ولى مىگويم دنبالهروى راه «حسين بن على » باشيد چون جو كشور فعلا كربلايى مىباشد و اگر تغيير يافت مطابق خط يكى از ائمه عمل كنيد (منظور از فعلا سال57) در پايان بايد بگويم من در تنهايى بزرگ شدم و در جامعه همسو و همفكر كم مىيافتم و احساس مرا كمتر كسى مثل خودم داشت .
والسلام
7- مطالبى درباره خودم:
از زمانى كه خودم را شناختم كه حدود 7 سال داشتم احساس مىكردم نيرويى غيبى مواظب اعمال و حركات من است و تنگناها و گرفتاريها ديدى فراسوى فكرم به من داد،البته اين نيرو در وى بود،تصور مىكنم اگر اين نيرو نبود يا قاچاقچى،يا چاقوكش يا كمونيست و يا مجاهد خلقى شده بودم،البته علائم بيرونى تفكرات و تصورات درونى من قابل درك براى سايرين يا نبود يا اينكه شبههاى به نظرشان مىآمد،
در ضمن بايد بگويم از لحاظ فكرى تمام ابعاد منفى و مثبت يك انسان را در حد ظرفيتم تا سر حد نهايت تجربه كردهام چنانچه به بعضى از دوستان شايد گفته باشم اگر من فعلا بميرم (سال 67) و شرايط شهيد را داشته باشم مانند حر بن يزيد رياحى از دنيا رفتهام،چيزى كه لازم است گوشزد كنم اين است كه بعضىها برخى از حرفهاى جدى مرا روى حساب اينكه به تصور خودشان نپختهام به باد تمسخر مىگيرند و مىگويند: عارف بازى در مىآورد ولى چنين نيست زيرا خداوند جهان كه اراده مىكند،عيسى بن مريم در گهواره سخن بگويد و آتش نمروديان ابراهيم را نسوزاد مىتواند يك ذره از عنايتى را كه به بزرگان داده است به ما نيز لطف نمايد،اما در چند ماه گذشته مسائلى برايم مشهود گشته كه تمام آنها را به صورت دورنما قبلا خواب ديده و هر كارى را كه هم اكنون انجام مىدهم احساس مىكنم از قبل به من ديكته شده و نيرويى مرا به اين سو هدايت مىكند و به آرزويم كه «ديد پيدا كردن» روى افراد است رسيدهام و تا حدودى مىتوانم با قرينهها و روياهاى صادقانه اصل اطرافيانم را بشناسم و طورى عمل كنم كه آن صفات سيئه از آنها زايل شود،مىدانم كه در ديد افراد مختلف شخصيتهاى مختلفى دارم و تمام اينها يكى بيش نيست،يكى از امورى كه براى عدهاى از دوستان گفته بودم و باز بازگو مىكنم اين است كه به طور ناخودآگاه به كشته شدنم در ميدان جنگ آگاه بودم،نمونه اين آگاهى را در بيمارستان آيه الله كاشانى «شهركرد» براى يكى از مخلصين گفته بودم ولى او در آن زمان مرا با خندهاى به باد تمسخر گرفت .بگذريم كسى كه خداوند او را بخواهد هدايت كند مىكند و اين امر براى او نه تنها ساده است بلكه از ملزومات حكمت و قدرت و عزت است ، بدانيد كه تنها راه رهايى از بند گناهان را من شهادت تشخيص نمىدهم ولى از بهترين راهها مىباشدو
در خاتمه بايد بگويم قدر نعمت رهبرى انقلاب را بدانيد زيرا همين نعمت باعث رسيدن اين حقير به فيض عظماى شهادت شد و همانطور كه در قبل گذشت قدر نعمت بدانيد زيرا «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق »
آخرين حرف من اين است كه قدر و منزلت خود را در يابيد و به سوى صراط مستقيم الهى با استعانت از خداى متعال رهسپار شويد.
قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين.
بگو اى پيامبر نمازم و طاعتم و زندگيم و مرگم براى خداست كه پروردگار جهانيان است
والسلام على من التبع الهدى
7/2/67
بنده فانى خدا
الحقير
محمدهاشم چوبداران
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
نام خانوادگى :چوبداران
نام پدر :رجب
تاريختولد :10/04/1345
ش.ش :906
محلصدورشناسنامه :تهران
تاريخ شهادت :23/03/67
نوع حادثه :حوادثمربوطبهجنگتحميلى
وصيتنامه :
بسم الله القاسم الجبارين
وصيتنامه دانشجوى شهيد محمدهاشم چوبداران
قال الله تعالى :اذن للذين يقاتلون بانهم ظلمو و ان الله على نصرهم لقدير الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوى عزيز، الذين ان مكاناهم فى الارض اقاموالصلوه و اتوا الزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و للله عاقبه الامور.
پروردگار متعال فرمود: رخصت (جنگ با دشمنان) به جنگجويان اسلام داده شد ،زيرا آنها از دشمن ستم كشيدند و خدا بر يارى آنها قادر است ،آن مومنانى كه (به ظلم كفاره)به ناحق از خانههايشان آواره شده و جز آنكه مىگفتند پروردگار ما خداى يكتاست جرمى نداشتند و اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضى از مردم را با بعضى ديگر نكند همانا صومعهها و دير و كنشتها و مساجدى كه در آن نماز و ذكر خدا بسيار مىشود همه خراب و ويران مىشد و هر كه خدا را يارى كند البته خدا او را يارى خواهد كرد كه خدا منتهاى اقتدار و توانايى است،آنان كه خدا را يارى مىكنند كسانى هستند كه اگر در روزى زمين آنان را تمكين و اقتدار دهيم نماز به پا مىدارند و زكات به مستحقان مىدهند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند (و از هيچ كس جز خدا نمىترسند چون مىدانند كه )عاقبت كارها در دست خداست اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و خاتم النبيين و اشهد ان قرآن العظيم ،كتاب الله و اشهد ان كعبه القبلتى و اشهد ان اميرالمومنين على ولى الله ،امامى و امام المسلمين و اشهد ان حسبن بن على و الحسين بن على و تسعه المعصومين من ذريه الحسين ائمه المسلمين حجج الله و اشهد ان امام المهدى صاحب العصر و الزمان و فى غيبته فى هذه العصر نائبه الامام الخمينى قائدنا المسلمين و اشهد ان انا عبد ذليل المسكين عندالله و انا اليه راجعون.
و اشدد على العزيمه جوانحى
السلام عليك يا ابا عبدالله ،السلام عليك يابن رسول الله السلام .... السلام عليك يا ثارالله وابن ثاره والوتر الموتور السلام عليك و على الارواح التى حلت بفنائك عليكم منى جميعا سلام الله ابدا ما بقيت و بقى الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منى لزيارتكم ،السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين.
اگر كمى در مباحث تعليم و تربيت اسلامى تفحص نماييم مىيابيم.كه يكى از عوامل موثر در تربيت انسان همانا جهاد مىباشد،يكى از خصوصيات جهاد اين است كه انسان با اختيار و انتخاب خودش آنرا انتخاب مىنمايد و بدليل همراهى شدائد و سختيهاى جسمى و شدائد روحى با اين عمل انتخاب دشوارى مىباشد و از آنجا كه اسلام هر كار تربيتى چون خلاف ميل شيطان درونى انسان است ابتدا مشكل جلوه مىنمايد اما با درونى شدن آن به روح و جسم انسان تواما حلاوت و شيرينى و فرح مىبخشد و باعث رشد مىگردد و به همين خاطر مىباشد كه يك فرد جهادگر در برابر مشكلات زندگى و از همه مهمتر معاصى نمىشكند و مقاومت مىنمايد.
علاوه بر اثر تربيتى و اخلاقى جهاد كه باعث بروز صفاتثى چون صبر،شجاعت،صلابت و ... مىگردد و حالتى تعبدى و مذهبى دارد چنانچه رسول گرامى مىفرمايد:كسى كه براى جهاد در راه خدا خارج گردد جهت هر قدمش هفتاد هزار حسنه برايش مىنويسند و هفتاد درجه به او داده مىشود و بر عهده خدا است كه به هر مرگى مىميرد او را شهيد محسوب دارد و اگر سالم از جنگ برگردد آمرزيده برگشته و دعاى او مستجاب خواهد شد و امام صادق (ع) مىفرمايد: افضل اعمال سه چيز است
1- خواندن نماز اول وقت.
2- نيكى به پدر و مادر.
3- جهاد در راه خدا.
لازم به تذكر است كه اين جهاد كه جهاد اصغر نام دارد مقدمهاش جهاد اكبر بوده زيرا تا شخص به دست خود دژ محكم آمال و هوسهاى خود را ويران نسازد و پا روى اميال درونى خود نگذارد و بعبارتى خود را نساخته باشد به هيچ وجه نمىتواند در ميدان نبرد از جان كه گرانبهاترين ارزش را براى يك انسان دارد بگذرد
عرفان عشق
همان طورى كه در كتب لغت آمد .ترجمه عرفان همانا شناسايى و شناختن مىباشد البته كار با بحث لغوى عرفان نداريم عرفان جنبههاى مختلفى دارد از جمله: شناسائى طبيعت خويشتن و خدا و ... مىباد و همينطور اين مفهوم جهتهاى مختلفى مىتواند داشته باشد مثلا در مورد شناخت طبيعت مىتوان يافتن انرژى حاصل از شكستن اتم را آورد كه اين انرژى در جهت مثبت مىتواند رآكتورهاى اتمى را به كار اندازد و آنرا مىتوان به انواع مختلف انرژى مبدل ساخت و در جهت منفى مىشود با ساختن بمبهاى اتمى آنها را در غارتگرى و كشتار ملتها به كار برد و فجايعى نظير هيروشيما و ناكازاكى را بوجود آورد،اين دو جهت و جهتهاى ديگرى كه از انواع مختلف شناخت استباط مىشود وجوه بالقوه دارند و اين انسان است كه بدليل دارايى قدرت گزينش مىتواند يك يا چند جهت انتخاب نمايد،شناسايى خود و خدا هم جهتهاى انتخابى دارد كه از برادران و خواهرانى كه در مكاتب مادى و الهى برداشت سالم و بدون غرضى دارند و از سياستهاى موجود در كره ارض آگاهند مىتوانند در اين باب قلمفرسائى نمايند و از بحث ما خارج است ،مگر قسمتى از آن (من عرف نفسه فقد عرف ربه) آرى شناخت حضرت دوست مقدمهاى دارد و مترتب بر آن است و آن شناسايى خويشتن خويش مىباشد و اين به علت نوعى سنخيت بين خالق و مخلوق است و مصداق اين جمله اين آيه است كه مىفرمايد:و نفخت فيه من روحى و علت اتصال و اتكال بشر به هستى همين روح الهى مىباشد و مثالى جهت عرفان بالا مىآوريم.امام حسين (ع) مىفرمايد: معبود من چه كسى مىگويد كه تو پنهانى،كه من براى وجود تو برهان بياورم.
وقتى عرفان حاصل شد يافتن آغاز مىشود اما چه يافتنى؟ يافتن حقايق ،يافتن عيوب،پيدا نمودن فقر كامل خود و غناى مطلق باريتعالى ،رسيدن به اين موضوع كه قطرهايم و به جهت اين كه نگنديم و از بين نرويم بايد و حتما به درياى بىكران الهى بپيونديم ،وقتى اين احساس مستحكم شد رفاقت بوجود مىآيد چرا كه هر دو از يك سنخند در نتيجه محبت و صفا ماحصل آن مىشود و وقتى محبت قوت گرفت و به نهايت رسيد عشق حاصل مىشود البته تشخيص عاشق و معشوق بسيار مشكل است چون از طرفى مخلوق به حدى از درك رسيده كه عاشق مىگردد و از سويى عارف مطلق نيز عنايت مىكند و عاشق خود را عاشقوار مىطلبد وقتى اين امر به نهايت رسيد اين دو مىخواهند همديگر را جذب كنند و ربايش عجيبى بوجود مىآيد و انسان عاشق مىبايست قطرهوار از مرحله خاك كنده شود و پرواز كند ،در اين حالت مفهومى بنام شهادت بوجود مىآيد و شهادت نهايت تكامل هر انسان است و اول كسى كه خود را طبق آيات مختلفى از قرآن شهيد ناميد وجود مقدس «حضرت حق » مىباشد البته اشتباه به ذهن نشود كه تنها يك راه جهت شهادت وجود دارد و آن همان كشته شدن در راه خداست چنان كه براى مثال مىتوان گفت كسى كه به دنبال علم براى خدا رود در هر زمانى از اين پويش از دنيا رود شهيد ناميده مىشود.
و يا طالب روزى و نفقه براى عيال و فرزندان نيز همين حالت را دارد ،در ضمن بايد قبولى پروردگار جهان را نيز مدنظر داشته چون عالم الغيوب مىباشد.
پس شهادت در واقع وصال دو موجود همسنخ مىباشد كه يكى قابليت و ارزش رسيدن به ديگرى پيدا نموده مثل آهن و آهنربا جذب يكديگر مىشوند و حالت آرامش و رضا براى هر دو بوجود مىآيد و اينجاست كه قرآن در مورد «امام حسين (ع)»(شان نزول) مىفرمايد: يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى .
از خداوند مىخواهم اين حقير عاصى را در زمره بندگان خود قرار دهد.
4- مسائل روز
در اين لحظات كه دشمن بعثى بىرحمانه مواضع سربازان امام زمان (عج) را مىكوبد آماده مىگرديم تا به يارى پروردگار با يك يورش قهرمانانه ديگر به فرماندهى «مهدى زهرا (ع)»سنگرهاى كفر را ويران كرده و سرزمين مقدس اسلام را از لوث بعثيون پاك كنيم.
پروردگارا:
تو خود شاهد بر مظلوميت ما هستى ،تو خود داناتر بر اين تنهائى همچون حسين (ع) مادر اين جنگ مىباشى ،تو مىدانى كه ما در اين جنگ بدون پشتيبانى هيچ ابرقدرتى و فقط اميد به تو و با تكيه بر ايمانمان در مقابل پيشرفتهترين سلاحهاى عالم ايستادهايم ،پس خدايا ،معبودا،حتى يكى از آن نعمتها و كمكهاى غيبىات را از ما قطع مكن كه ما فقط باميد تو مىجنگيم.
«امام زمان» عزيز بر ما منت بگذار و فرماندهى اين عمليات را هم به عهده بگير و ما را در غلبه بر اين كافران رهبرى نما.
مهدى جان ببين كه چگونه سربازانت مرا مىخوانند و به تو و اجداد گراميت متوسل مىشوند و از شما با آبروهاى نزد خدا مىخواهندكه شفاعت كنيد ما را و پيروزى ما را شما عزيزان بارگاه الهى از خدا بخواهيد.
حسين جان درست است كه در صحراى كربلا با تو نبوديم تا به ياريت بشتابيم و آن ظالمان تو و ياران باوفايت را مظلومانه به شهادت رساندند اما امروز فرزند برومندت پرچم به زمين افتاده اسلام را برداشته و نداى «هل من ناصر ينصرنى» سر داده است و ما چون كوفيان نخواهيم بود كه او را تنها بگذاريم،حسين جان براى ما ديگر قابل تحمل نيست كه شاهد اسارت حرم مطهر تو باشيم،ما زنده باشيم و گرد غريبى بر ضريح مقدس تو نشسته باشد ما زنده باشيم از زيارت تو محروم،هرگز،هرگز چنين ننگى را نمىپذيريم مولى جان درصورتى دست از زيارتت خواهيم كشيد كه دست در دست مرگ بگذاريم،هميشه يادتان باشد كه به گفته «امام عزيز» مسئله مهم و اصلى جنگ مىباشد و نبايد مسائل ديگر ما را سرگرم خويش سازد و مواظب باشيد كه دشمنان هر زمانى از راهى وارد مىشوند ،اكنون ديگر زير لواى مجاهدين و طرفدار كارگر وارد نمىشوند از راههاى ديگر وارد مىشوند مانند صدر اسلام منافقانه قرآن به سر نيزه مىكنند و با زبان مذهب و ائمه وارد مىشوند،مواظب اين خائنين باشيد و گول آنها را نخوريد و مسئله اصلى را فراموش نكنيد(جنگ) جبههها را هميشه گرم نگاهداريد.
امت حزبالله بالاخص دوستان و خانوادهام سعى خود را چون گذشته بر اين امر مصروف داريد كه پيرو ولايتفقيه باشيد و تمام اوامرى را تمام و كمال انجام دهيد و منافقانه قسمتى را كه مطابق ميل خودتان است را نگيريد و بقيه آن را ناديده انگاريد.
اى كسانى كه به من 57 مىگفتيد خمينى ، خمينى قلب ما باند فرودگاه تست و در يازدهم همين ماه ندا سر مىداديد كه واى به حالت بختيار اگر امام فردا نياد و دوازدهم آن ماه بود در بهشت زهرا با امام بر سر گلزار شهيدان انقلاب بيعت كرديد آيا با همان شدت وحدت و يا بيشتر بر قول خود استواريد يا اينكه مشكلات و دشواريهاى طبيعى همراه هر انقلابى كه با اين حركت ما نيز همراه بوده و هست و خواهد بود شما را به پشت كردن به رهبرى و يا لااقل سستى بر وظائف و نق زدن در مقابل سختيها واداشته است.
و هميشه ذكرتان اين بود كه در اثر تحقق يافتن جمهورى اسلامى به رهبرى امام خمينى به حكومت عدل حضرت على (ع) در آينده (انشاالله) خواهيم رسيد،پس نيكوست كه صبر انقلابى پيشه سازيد و از مصيبتها و بلاها نهراسيد و از مسئوليتها فرار ننماييد زيرا همين نقصانهاست كه باعث كمى تحرك در حركتمان به سوى جامعه مطلق الهى مىگردد،پس بياييد صبر ايوبى را نصب العين خود قرار دهيد و يا حسينوار به جبههها رو كنيم(در صورت امكان حتما) و يا زينبگونه بقيه امور مربوط به انقلاب خونينمان را پيگير باشيم.
5- برادران بسيج و انجمن اسلامى دانشكده.
واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا
برادران گرامى شما بزرگتر از آنيد كه اين بنده فانى برايتان خطمشى تعيين كند ولى لازممىدانم كه اين چند خط سياه را بنگارم.عزيزان آيا اولين توصيههاى «امام»از اول نهضت چيزىجز وحدت كلمه و عدم تفرقه و توسل به ريسمان محكم الهى است ؟پس چرا بايد بعضى مسائلزودگذر و دنيوى باعث عدم اطاعت از امر ولايت فقيه گردد ،برادران سعى در خودسازى داشتهباشيد چون بهترين تبليغات براى اسلام نمايش آن با حركات و سكنات خودمان مىباشد و اينموضوع تحقق نمىيابد مگر با برونى شدن اخلاقيات اسلامى پس اصولا رسالت انبياء براى وقوعاين مسئله مىباشد.
(قال رسول الله :انى بعثت لا تمم مكارم الاخلاق) پس برادران بيائيم بهتر شويم وبرخوردهايمان را نيكوتر سازيم برادران مواظب حركات هم در جنبه خودسازى و ديرگان درجهت خودسازى و حراست از دستاوردهاى انقلاب باشيم و از شايعهپراكنى به وسيله خودمان وسايرين جلوگيرى نماييم .از همه مهمتر مواظب زبان خود بوده چون گناهان ناشى از اين جسم ماهيچهاى كه به همراه حنجره و دندانها و قسمت درونى دهان و لبها صوت ايجاد مىكند اكثرا كبيره مىباشد ،سعى نكنيم كه كمبودهاى خود را به وسيه خرد كردن شخصيت اطرافيان جبران كنيم و جاذبه خود را تا حد لازم زياد و دافعه خود را تا حد نياز كم نماييد انشاالله در آخرت همه با سيمايى مشعشع محشور شويم نه با چهرهاى ...
6- خانواده
خانواده گراميم :در مجموع از شما و زحماتتان متشكرم و اميدوارم مرا حلال نموده باشيد و در پيشبرد اهداف انقلاب فعالتر عمل كنيد و اگر انشاالله ما را طورى ديديد كه اسما نام مقدس شهيد را روى ما گذاشتند دعا نماييد كه فقط خدا مرا قبول كند و از خدا بخواهيد كه اين عمل را انجام دهند چون اگر چهل مومن شهادت به خوب بودن فردى دهند حضرت حق او را خواهد بخشيد،اكثرا دوستان درباره گريه كردن مىنويسند ولى اين حقير درباره خنديدن مىگويم تا مى توانيد خوشحال باشيد البته درك و ميزان آن را به خودتان واگذار مىنمايم ولى خواهش مىكنم قابليت درك اين مطلب را بيابيد چون بدردتان مىخورد،هر چه از من باقى ماند در راه خير مصرف كنيد و اول از خود شروع كنيد بعد ديگران،نمىگويم پيرو خطم باشيد ولى مىگويم دنبالهروى راه «حسين بن على » باشيد چون جو كشور فعلا كربلايى مىباشد و اگر تغيير يافت مطابق خط يكى از ائمه عمل كنيد (منظور از فعلا سال57) در پايان بايد بگويم من در تنهايى بزرگ شدم و در جامعه همسو و همفكر كم مىيافتم و احساس مرا كمتر كسى مثل خودم داشت .
والسلام
7- مطالبى درباره خودم:
از زمانى كه خودم را شناختم كه حدود 7 سال داشتم احساس مىكردم نيرويى غيبى مواظب اعمال و حركات من است و تنگناها و گرفتاريها ديدى فراسوى فكرم به من داد،البته اين نيرو در وى بود،تصور مىكنم اگر اين نيرو نبود يا قاچاقچى،يا چاقوكش يا كمونيست و يا مجاهد خلقى شده بودم،البته علائم بيرونى تفكرات و تصورات درونى من قابل درك براى سايرين يا نبود يا اينكه شبههاى به نظرشان مىآمد،
در ضمن بايد بگويم از لحاظ فكرى تمام ابعاد منفى و مثبت يك انسان را در حد ظرفيتم تا سر حد نهايت تجربه كردهام چنانچه به بعضى از دوستان شايد گفته باشم اگر من فعلا بميرم (سال 67) و شرايط شهيد را داشته باشم مانند حر بن يزيد رياحى از دنيا رفتهام،چيزى كه لازم است گوشزد كنم اين است كه بعضىها برخى از حرفهاى جدى مرا روى حساب اينكه به تصور خودشان نپختهام به باد تمسخر مىگيرند و مىگويند: عارف بازى در مىآورد ولى چنين نيست زيرا خداوند جهان كه اراده مىكند،عيسى بن مريم در گهواره سخن بگويد و آتش نمروديان ابراهيم را نسوزاد مىتواند يك ذره از عنايتى را كه به بزرگان داده است به ما نيز لطف نمايد،اما در چند ماه گذشته مسائلى برايم مشهود گشته كه تمام آنها را به صورت دورنما قبلا خواب ديده و هر كارى را كه هم اكنون انجام مىدهم احساس مىكنم از قبل به من ديكته شده و نيرويى مرا به اين سو هدايت مىكند و به آرزويم كه «ديد پيدا كردن» روى افراد است رسيدهام و تا حدودى مىتوانم با قرينهها و روياهاى صادقانه اصل اطرافيانم را بشناسم و طورى عمل كنم كه آن صفات سيئه از آنها زايل شود،مىدانم كه در ديد افراد مختلف شخصيتهاى مختلفى دارم و تمام اينها يكى بيش نيست،يكى از امورى كه براى عدهاى از دوستان گفته بودم و باز بازگو مىكنم اين است كه به طور ناخودآگاه به كشته شدنم در ميدان جنگ آگاه بودم،نمونه اين آگاهى را در بيمارستان آيه الله كاشانى «شهركرد» براى يكى از مخلصين گفته بودم ولى او در آن زمان مرا با خندهاى به باد تمسخر گرفت .بگذريم كسى كه خداوند او را بخواهد هدايت كند مىكند و اين امر براى او نه تنها ساده است بلكه از ملزومات حكمت و قدرت و عزت است ، بدانيد كه تنها راه رهايى از بند گناهان را من شهادت تشخيص نمىدهم ولى از بهترين راهها مىباشدو
در خاتمه بايد بگويم قدر نعمت رهبرى انقلاب را بدانيد زيرا همين نعمت باعث رسيدن اين حقير به فيض عظماى شهادت شد و همانطور كه در قبل گذشت قدر نعمت بدانيد زيرا «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق »
آخرين حرف من اين است كه قدر و منزلت خود را در يابيد و به سوى صراط مستقيم الهى با استعانت از خداى متعال رهسپار شويد.
قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين.
بگو اى پيامبر نمازم و طاعتم و زندگيم و مرگم براى خداست كه پروردگار جهانيان است
والسلام على من التبع الهدى
7/2/67
بنده فانى خدا
الحقير
محمدهاشم چوبداران
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
نظر شما