كسي كه خالصانه براي حسين (ع) بگريد مؤمن است
سهشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۵۵
شهيد نادر جعفر قلي كارمند بنياد شهيد شد. و با خلوص نيت و پشتكاري مخصوص به خود، مشغول خدمت به خانوادة شهداء شد...
به گزارش نوید شاهد تهران
بزرگ؛ دوم تير 1342 ، در شهرستان دماوند چشم به جهان گشود. پدرش علي اصغر، راننده بود و مادرش جميله نام داشت. تا سال اول دوره ي کارشناسی در رشته الهات درس خواند. كارمند بود. به عنوان بسیجي در جبهه حضور يافت. يكم اسفند 1364 ، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
در راه خدا صبر كنيد و آمادة جهاد و شهادت باشيد. وقتي شما در راه ايمان و اسلام و حق و عدالت قدم نهاديد و پرچم مبارزه با كفر و ظلم را برافراشتيد، دشمنان از هر سو به شما روي خواهند آورد و با شما نبرد خواهند كرد.
مؤمنان، در اين نبرد، مردانه ميجنگند و بعضي از آنها دليرانه به خاك و خون ميغلتند و شهيد ميشوند. مبادا گمان كنيد اين شهيدان مردهاند و نابود شدهاند، آنها زندهاند و حيات جاودان دارند. آنها براي خدا جان خود را فدا كردهاند يعني از هرچه داشتهاند گذاشتهاند؛ خداوند هم به آنها حيات جاودانه بخشيده وروح بلند آنان را نزد خود در عالم ملكوت پذيرفته است. حافظ اين نكته را چه خوب بيان ميكند، آنجا كه ميگويد:از پاي تا سرت همه نور خدا شود در راه ذواالجلال چوبي پا و سر شوي
البته ما كه گرفتار محدوديتهاي عالم طبيعت و حواس هستيم نميتوانيم مقام والاي شهيدان و زندگي جاودانه آنها را درك كنيم، اما ميتوانيم كه اگر ملتي معققد باشد شهيد نزد خدا زنده جاويد خواهد بود صبر و استقامت و مقاومتي در برابر دشمن پيدا خواهد كرد.
شهادت هديهاي است الهي بربندگان برگزيدهاش و بندگان خالص و صالحش، كه بدينوسيله پاداش بندگي آنها را ميدهد.
و شهيد نادر جعفر قلي يكي از بندگان مصلح و يكي از سالكان طريق الي الله، كه عمر كوتاه و پرفراز و شش را در جهت بندگي خدا گذراند، ميباشد. او تسليم محض بود و مسلمان واقعي، هرچند كه جوان بود، همانند پيران كه سالهاي متمادي تجربههاي بيشماري اندوختهاند، مينمود.
عالمي چهل ساله مينمود و وقاري چون صد سالگان داشت. اينك هرچند بكوشيم نخواهيم توانست مقام و شخصيت او را ترسيم نمائيم. او را همين بس كه حسين(ع) را دوست ميداشت و چه عارفانه ميگفت كسي كه خالصانه براي حسين (ع) بگريد مؤمن است. چه عاشقانه در عزاي حسين (ع) ميگريست. و همين او را بس كه شهيد است. شهيد عشق، عشق بر مولايش حضرت اباعبدا... الحسين (ع)
شهيد نادر در سال 1342 در خانوادهاي متوسط و مذهبي قدم به عرصه وجود گذاشت از همان اوايل كودكي آثار هوش و ذكاوت درسهايش عيان بود. بنحوي كه قبل از ورود به دبستان به راحتي ميخواند وي نوشت در تمام طول تحصيلات خود فردي نمونه و ممتاز بود. در معاشرت با دوستان و همبازيهايش هدايت وارش درا فراموش نميكرد.
و بدين طريق در سال 1360 موفق به اخذ ديپلم گرديد. او بعلت معاف بودن از خدمت مقدس سربازي تصميم به يادگيري فنون مختلف گرفت، آن چنانكه در عرض دو سال موفق به اخذ مدرك پزشكياري با رتبه عالي شد. همچنين دورة سيم كشي ساختمان را هم با موفقيت پشت سر گذاشت.
در سال 1361 براي اولين بار بعنوان پزشكيار عازم جبهه خوزستان شد. پس از بازگشت در حوزه علميه مسجد جمامع فاطميه مشغول درس خواندن شد و كم كم سرآمد طلبههاي حوزه گرديد. او بعنوان نفر اول در حفظ احاديث و پزشكياري و خواندن قرآن و رساله و.... شناخته شد. به سرعت بر دانش و مذهبي و فلسفي تشكيل داد. ضمن اينكه تمام آنها را نيز مطالعه ميكرد و تشنه يادگيري و آموختن بود. از او تقدير نامههاي بسيار برجاي مانده كه همه نشان دهنده درايت و ذكاوت خدادادي او بود.
پيشرفت او در آموزش به اندازهاي بود كه حتي به او پيشنهاد تدريس نيز دادند. ولي او كه در هركاري با دقت و حوصله بود، گفت: كه معلمي مقامي بس والا است و هركس شايسته اين مقام نيست و من نميتوانم عهده دار چنين كار پر مسئوليتي باشم.
آن شهيد كارمند بنياد شهيد شد. و با خلوص نيت و پشتكاري مخصوص به خود، مشغول خدمت به خانوادة شهداء شد.
از خاطرات آن دوران به گفته ما در آن بزرگوار شهيد ميتوان نمونه زير را بيان كرد:
مادر شهيد نادر جعفر قلي ميگويد، روزي به محل كار ايشان رفته بودم، با تعجب بسيار متوجه شدم كه درگوشهاي از اطاق (محل كار) نشسته و مشغول خواندن كتاب بود، بعد از سلام و احوالپرسي به او گفتم: چرا زمين نشستهاي، مگر اين ميز و صندلي براي تو نيست... با صورتي خندان وگشاده روي چون گذشته جواب داد. چرا مادر، براي من است، اما براي كار مردم، نه اينكه كار شخصي خودم با تعجب گفتم: يعني چه؟ پاسخ داد: كار من تمام شده و مشغول خواندن كتاب خود هستم در نتيجه نميتوان از اموال بيت المال استفاده شخصي ببرم. اينجاست كه پي به مقام والاي آن ميبريم و اينجاست كه قلم تواناي نوشتن آن عظمت و آن بزرگواري را ندارد.
در طي اين مدت دو سه بار ديگر هم بعنوان امدادگر عازم جبهههاي حق عليه باطل گشت.
در جزيره مجنون توسط بمباران شيميايي بسيار گشت. بعد از گذشت زماني با پرستاري مادرش و خواست خدا، بهبود يافت. و دوباره تصميم گرفت كه به جبهه بازگردد. اما اصرار مادرش باعث شد كه زمان حركت را عقب بياندازد.
در سال 1364 همراه با برادرش در امتحان ورودي دانشگاه شركت كردند و هر دو در اين امتحانات موفق شده و قبول شدند.
با روح ملكوتي كه در وجود او بود بالاخره طاقتش تمام شد و اصرارها و پافشاريهاي خانوادهاش نيز نتوانست مانع رفتن او شود.
او چون عاشق خدا بود از همه چيز زندگي و دنيا گذشت و براي رسيدن به يگانه معبود خويش از همه چيز وهمه كس بريد و عازم جبهه شد. او جزء پيشمرگان فاو بود. بعد از فتح فاو تلگرافي از او بدست ما رسيد كه خبر از سلامتي خود داده بود. دو، سه روز، بعد از تلگرافش، در چهارم، اسفندماه 1364 پيك مرگ، پيام عروج انساني آن شهيد عزيز را اطلاع داد.
آري او در سپيده دم 30 بهمن 64 به فيض شهادت نائل شد و پيكر مطهرش را در بهشت زهرا قطعه 53 در روز پنجم اسفند ماه، با همان لباس سادة بسيجي به آغوش خاك سپردند.
متأسفانه وصيتنامهاي از خود برجاي نگذاشت، گرچه دنيايي خاطره از گذشت و فداكاري ، از خوبي و مهرباني، از حجب و حيا و... بجاي گذارد.
در اينجا لازم ميدانم كه گوشهاي از خاطرات اين جوانمرد مؤمن را متذكر شوم:
باز هم مادر تعريف ميكند كه او نسبت به حلال و حرام و اين مسئله بسيار توجه و دقت داشت بطوريكه در بازگشت از شهر قم، متوجه گرديد. در بين خريدهايش يك بسته شكلات اضافه است.
با اينكه تازه از راه رسيده بود، و با تمام خستگيهايي كه در وجودش بود. مصمم شده بود كه به شهر قم بازگردد و بسته شكلات اضافي را به فروشنده آن برگرداند. هرچه به او گفته شد كه نميخواهد برگردي پول آن را در صندوق كمك به مستمندان مياندازيم و احتياجي به برگشتن ندارد در جواب گفت شايد صاحبش راضي نباشد، من بايد بروم و رفت. شگفتا! از اين همه خلوص نيت و پاكي در رفتارش و كردارش، و واقعاً قلم عاجز از نوشتن و بازگويي از زندگي اين شهيد بزرگ است.
او با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خود را فدا كرد و روحش شاد و راهش پررهروباد.
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ
نظر شما