شهید احمد آقایی به روایت پدر
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید احمد آقائی، دهم فروردین 1341، در شهرستان شهرضا چشم به جهان گشود. پدرش ابراهیم و مادرش گل آفرین نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سال 1361 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان پاســدار در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم تیر1361، در پاســگاه زید عراق بر اثر اصابت گلوله به کتف، شهید شد. تاکنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.
خانواده شهید آقائی در 4 سالگی وی به تهران مهاجرت کردند. در سال 1348 وارد مدرسه ابتدائی شد و تحصیل خود را شروع کرد. به مدت سه سال درس را ادامه داد و بعد به علت نداشتن مخارج تحصیل مدرسه را ترک کرد و سراغ کار رفت. 5 الی 6 سال بعد به خاطره علاقه ای که ایشان به درس خواندن داشتند، شبانه به ادامه تحصیل پرداخت. هر سال با نمرات خوب موفق میشد به کلاس بالاتر برود. تا اول راهنمائی ادامه داد. همیشه دوستان و آشنایان را به مطالعه و آموختن علم و مسائل احکام و عقیدتی تشویق میکردند. بعدازظهر که از سرکار برمیگشت به مذاکره با منافقین و گمراهان می پرداخت و با بحث سیاسی آنها را به راه اسلام می آورد. حتی زمانی که به مسافرت می رفت، با کسانی که در خط سازمان ها بودند، وارد بحث می شد. برای آنها آخرش اسلام را باز می کرد. سواد کمی داشت اما ایمانی قوی و پس از امید به خدا، در کارهایش صبر پیشه می کرد. در زمان انقلاب فعالیت های بسیاری داشت؛ در راهپیمائی ها شرکت میکرد. تظاهرات را خیلی دوست داشت. همیشه باهم به تظاهرات و راهپیمائی ها می رفتیم.
زمانی که جنگ شروع شد، نسبت به وظیفه ای که داشت خودش را به پذیرش سپاه معرفی کرد و از مدتی که مورد قبول سپاه قرار گرفت، به آموزش سپاه رفت. در زمان آموزش خود را آماده مبارزه با استکبار جهانی کرد. بعد از 45 روز آموزش روانه غرب کشور، در قلههای بازی دراز، شد. بعد از مدتی به تهران آمد. عازم بیت امام شد. برای حفاظت بیت در این مدت که در محضر امام بودند، احساس میکردند که در بهشت هستند آنقدر علاقه به امام داشتند که بیشتر مواقع را در بیت به سر میبردند. اگر خانه میآمدند، زود کارشان را به اتمام می رساندند و باز می گشتند. ایشان مدت زیادی در بیت امام خدمت کردند و بعد به خاطره عملیات رمضان، با دیگر همرزمانش عازم جبهه های حق علیه باطل شدند؛ که بعد از چند روز در همین عملیات با اصابت گلوله زخمی میشوند و دیگر هیچ خبری از ایشان نشد.
او در خانواده ما یک فرد بخصوص بود که همگی ما از او پیروی می کردم. به خاطر اخلاق ایشان در محل کار یا محیط بیرون از منزل، به هیچ وجه شوخی و کارهای غیر اسلامی انجام نمی داد.
از دیگر اخلاقیات ایشان، همیشه کم حرف میزدند و زیاد گوش می دادند؛ در این چند مدتی که در سپاه بود حتی یک کلام از کارهایی که انجام می دادند به ما نمی گفتند و سر از کارهای ایشان در نمی آوردیم.
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ