شهیدان ما را از اسارت رهانیدند
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید حسين احمدی، دهم شهریور 1344 در شهرستان شهریار چشم به جهان گشود. پدرش فرج الله، کارمند بود و مادرش فاطمه نام داشــت. تا سوم متوسطه در رشــته تجربی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش جبهه حضور یافت. در ســي ام تیر 1366، در ســومار توسط نیروهای عراقی بر اثر موج انفجار شــهید شد. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
متن وصیت نامه:
با سلام به امام زمان که در غیبتش، نائب برحقش، به اسلام جانی باشکوه و پرقدرت بخشید. با سلام به شهیدان آنانکه خویش را از اسارت مادیگری رهانیدند و خونشان آبی در خور تشنگی ریشه پر برکت اسلام عزیز شد.
با درود بر صبوری های پرحوصله والدین، که جوان خویش را به ایمان و اعتقاد رسول اکرم(ص) هدیه دادند؛ بنده حقیر، حسین احمدی، در زیر سایه پناه پرعظمت دین دوباره زنده شدم. اسلام، این یگانه دین؛ تولدی تازه یافتم و در مکتب عمل نیکوکاران یاد گرفتم آنچه را که رضایت خدا تضمین میکرد.
آموختم که چگونه توشه آخرت را با خود اوج رضایت خدا ببرم. آموختم که هستی، هست از خدا گرفت و موجودیت آخرت را هم او آفرید. از انتهای تاریک تاریخ آموختم که چگونه خود باختگان در اسارت حرص و طمع دنیوی مانده اند. آموختم از روش نیک نامی عرشش که چگونه جرأت با نور ایمان پیوند می دهند و بر ظلم و ظلمت فاتحانه می تازند؛ راهی رفتم که سران سروران سالاران ما رهبران نوید فتحی عظیم را دادند و اکنون امید بسیاری دارم که شهادتم در پیشگاه ایزد منان قبول افتد.
سلام مادرم؛
مادرم، امیدوارم که همانطور که در تمامی طول عمر پر شرافتتان، با صبوری و پرحوصلگی، پرورش مرا شاهد بودید، نبودنم را نیز بردبار باشید و با مقاومت رنج را برنجانی.
مادرم آفرین باد بر تو که مرا در بستر پاک بهترین و یگانه ترین دین، با اعتقاد راسخ پرورش دادی. امیدوارم که بخشندگی و مهربانیت مرا از عذاب الهی برهاند.
سلام پدر؛
پدرم، اگر از دستوراتت نافرمانی کردم به علت اطلاع از محبت های پدرانه ات بود، که مرا میبخشی. هرچند پدر نبودم اما احساسات پدرانه را درک می کردم. از تو راهم را دنبال می کردم. افتخار بسیاری می کنم چون نان حلال را به شکم گرسنه ام رساندی.
من تکیه گاهم خدای یگانه بود، اما می دانستم که مهر و بخشندگی صمیمیتت از خدای الهام می گرفت. پدرم از رضایت تو به رضایت خدا خواهم رسید. از گناهانم بگذر و حلالم کن.
سلام برادران عزیزم، از شما در درجه اول می خواهم که ایمان و صبوری و شجاعت و گذشت به ارث برید؛ به راه بی انتهایی که برگزیده ام بروید تا آنجا که به استمرار حرکت خدا برسید. در درجه دوم می خواهم که از بدنتان استفاده کنید، همچون عصائی برای مقاومت بازوی خسته پدر باشید. از اشتباهاتم بگذرید و حلالم کنید.
سلام خواهران محترم، وارثین عصمت و شرافت مادرم باشید و حجاب را سرچشمه راه زینب بدانید. معنویت را در معرفت خویش گنجانید و صبور باشید و پرحوصله. سلام دوستان و آشنایان، ای رفیقان لحظات شیرین؛ ما از دوران کودکی تا به حال باهم بودیم؛ گذشت، اما در فکر باقی ماند.
همانطور که آن وقت ها و دوران کودکی تا به حال گذشت؛خوبی ما زیر مشتی شب و روز که گذشت مدفون ماند. همانطور در خاطر من ماند. به زیر مشتی خاک خواهم سپرد.
از رفتار و کردارم و حرفهایم اگر اشتباهاتی سر زده طبق رابطه دوستی ما، مرا ببخشید؛ من شما را می بخشم و از شما راضی هستم، اما رضایت شماها را انتظار دارم. حلالم کنید فقط همین.
پدر و مادر عزیزم از برادران و دوستان و خویشان بخواهید که ادامه دهنده راه من باشند و هرگز حسین زمان، امام امت، خمینی بت شکن که جان ما فدای یک لحظه از عمر او باد را تنها نگذارید.
حسین احمدی مورخ دهم اسفند 1363
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ