کاش باران ببارد...
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید جواد بخت ســفيد، بیستم اسفند 1343 ، در شهرســتان تهران چشم به جهان گشود. پدرش اکبر، ارتشــي بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشــته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاســدار وظیفه در جبهه حضــور یافت. نهم مرداد 1367 ، در شــلمچه بر اثر تشنگی شــهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
شهدا برگزیده اند
شهید جواد بخت سفید بارها می گفت که لازمه بسیجی بودن اخلاص در عمل و پاک بودن و البته انس با خاندان عصمت و طهارت است. بندگان برگزیده به این مهم نائل می گردند و بعد از رسیدن به این مرتبه و فانی شدن در ره الله و عشق به ذات مقدسش، به جائی می رسد که حضرت حق به فرشتگان فخر می فروشد. خریدار چنان متاعی خود حق تعالی می باشد.
انس با قران کریم
بارها به دوستان گفته بود که شهدا انسانهائی هستند، برگزیده حق؛ با آن سن و سال کم روح بزرگی دارند. شهید جواد بخت سفید ویژگی های منحصر به فردی داشت؛ گوئی می دانست متعلق به جای دیگری است. شهید در آموختن قرآن و غرق شدن در دریای بیکرانش خستگی ناپذیر بود. پیوسته مشغول حفظ قرآن بود. تمام سعی او حفظ کامل قرآن و تمرین قرائت و تفسیر آن بود. شاهد این امر، قاری مطرح کشورمان، استاد حاج احمد ابوالقاسمی، هم رزم و هم دوره شهید جواد است. در امر نماز و ورزش پیرو مولا امیرالمومنین علی (ع) بود. حتما نماز را اول وقت و در جماعت ادا می کرد.
احترام به والدین
در احترام به پدر و مادر و اهل منزل بسیار جدی بود. خاطره ای از شهید بگویم؛ روزی من(پدر شهید) دچار دندان درد شدیدی شده بودم. ایشان به محض دیدن من گفت دعائی داریم برای تخفیف درد دندان و آن دعا را چند بار خواند و به صورت من دمید. بلافاصله ساکت شد. این نشان از عمق ایمان این جوان دارد. از خصوصیات زیبائی که در وجودش داشت، شجاعت و جسارت در برابر دشمنان به پیروزی از ولی خدا حضرت امام بود.
همرزمان وی وقتی از شجاعت های او در برابر دشمن تعریف می کنند و اینکه چگونه به درجه رفیع شهادت نائل گردید، هر شنونده ای را به یاد شهید دشت کربلا می اندازد. اینکه با لب تشنه محشور گردید. چه رشادت هایی که از خود نشان داد و پاداش آن همه مجاهدت را چه زیبا گرفت. آن گونه که آرزو داشت؛ بارها می گفت. همچون سالار شهیدان حسین ابن علی نشسته در گرمای سوزان جنوب و شلمچه به دیدار حق شتافت.
خاطره ای از شهید
استاد حاج احمد ابوالقاسمی که همیشه خود را مدیون فداکاری شهید جواد می داند چنین می گوید: بعد از اینکه چندین ترکش در سینه و پهلوهایم نشست، در آن هوای داغ جنوب تقریبا از حال رفته بودم. شهید جواد که هنوز سالم بود من را با آن حال خراب به دوش کشید و بعد از حدود سه کیلومتر پیاده من را به سنگر امدادگران رساند و خودش مجددا به خط مقدم بازگشت. بنا به گفته آزاده وحید شهسواری، بعد از بازگشت اصلا به روی خود نیاورد که خسته و تشنه است، که مبادا حاج احمد فکر کند که از حمل او خسته شده است و ناراحت نشود. بعد از زدن چندین تانک دشمن و به هلاکت رساندن تعدادی از دشمنان، با همان لب تشنه به شهادت که آرزوی او بود، رسید.
جواد برای من تعریف می کرد که، اگر در هوای گرم جنوب قمقمه آب هم داشته باشیم، آنقدر گرم و داغ است که نمی شود نوشید. من به او گفتم خوب نرو جبهه و بمان اینجا، آب سرد و گوارا بنوش. در جواب من گفت در عوض در بهشت آب شیرین و گوارا از دست مولایم خواهم گرفت.
اکبر بخت سفید، پدر شهید
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ