کوله باری بر دوش
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید قــدرت آقابراری، هجدهم شهریور 1329 ، در شهرستان دماوند چشم به جهان گشود. پدرش عباس، کارمند بود و مادرش مریم النسا نام داشت. تــا پایان دوره ابتدایی درس خوانــد. کارمند ایران خودرو بود. ســال 1354 ازدواج کرد و صاحب یک پســر و یک دختر شــد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دهم مهر 1361 ، در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای مشا شهرستان زادگاهش واقع است.
شهید قدرت آقابراری مراحل رشد را در آغوش گرم خانواده ای باایمان و کشاورز سپری کرد. تحصیلات ابتدایی خود را در آنجا به اتمام رساند. به علت بیماری ترک تحصیل کرد و به تهران نزد برادرش آمد. در یک کارخانه اتومبیل سازی مشغول به کار شد؛ بدین ترتیب از همان آغاز نوجوانی خود را با کار و تحمل مشقات زندگی آبدیده ساخت تا در آینده در برابر مشکلاتی بزرگتر قد علم سازد و با ناخالصی های زمان بستیزد.
مدتی را نیز در کارخانه ایران پیما به کار مشغول شد. سپس به خدمت سربازی رفت و پس از اتمام آن در سال 1354 با ازدواج، یک زندگی مشترک سالم و اسلامی را بنا نهاد که ثمره اش، یک دختر و یک پسر پس از شهادتش بود.
شهید که از همان ابتدای کودکی روح تشنه اش با اسلام سیراب می شد، رفته رفته او را به سوی تکامل معنوی سوق می داد. از این رو علاقه وافری به مسائل اسلامی و شرکت در جلسات مذهبی نشان داشت.
جرقه های انقلاب
پس از چندی که در کارخانه سایپا مشغول بود، سرپرست قسمت صافکاری شد. در آن زمان جرقه های انقلاب زده شد. وی زیر پوشش جلسات قرائت قرآن، به فعالیت های ضد رژیم نیز پرداخت. با اوجگیری انقلاب این فعالیت ها علنی شد و به صورت تظاهرات عمومی درآمد. او هم در این دریای مواج غوطه ور گشت و از آن به بعد تمامی افکارش متوجه پیشبرد اهداف انقلاب و سرنگونی رژیم منحوس شاه بود. با شرکت فعال در تظاهرات از جمله 17 شهریور حضورش را بیش از پیش در صحنه نشان داد. او نفرتش به حدی بود که مجسمه رضاخان در میدان تسلیحات را به زیر کشید و به همین خاطر مدت ها تحت تعقیب قرار داشت.
پس از انقلاب
در 21 و 22 بهمن با حمله به گارد شهربانی اسلحه ای به دست آورد و در آزادسازی پادگان حشمتیه شرکت جست. پس از آنکه طلیعه پیروزی دمید، مسرور و شادمان، سعی بر این داشت که از این نعمت بزرگ که به لطف خدا، رهبری امام عزیز، به همت جوانان و برکت خون هزاران شهید به دست آمده بود، تا سرحد جان حراست و پاسداری کند. از این رو عاشقانه در بسیج محل مشغول خدمت شد.
بعد از انقلاب نیز با شرکت مستمر در جلسات و سخنرانی های مذهبی، همچنان در صدد رشد معنویاتش بود. یک سال قبل از شهادتش نیز در مسجد فاطمیه به درس طلبگی مشغول شد.
آغاز جنگ تحمیلی
با آغاز جنگ تحمیلی، همواره می کوشید تا از هر طریقی خود را به جبهه برساند. سرانجام با ثبت نام در بسیج کارخانه و زیر پوشش چریک های شهید چمران به منطقه اهواز اعزام شد. 5 یا 6 بار به جبهه اعزام گشت. در آزادسازی سوسنگرد، بستان، دهلاویه و ارتفاعات الله اکبر افتخار حضور داشت. در این بین سه بار مجروح شد که دو موردش بدون اطلاع خانواده پس از بهبودی، مجدداً به جبهه بازگشت، ولی مرتبه سوم در منطقه سوسنگرد از ناحیه شکم دچار جراحت سختی شد که خانواده اش را مطلع ساخت و در تهران بستری شد.
شهادت
این بار نیز پس از بهبودی نسبی عزم رفتن کرد و کوله بارش را برای آخرین بار بست. با لبیک به ندای رهبرش عازم جبهه های نور علیه ظلمت گردید. از طریق بسیج سپاه به منطقه سومار و اسلام آباد غرب هجرت گزید. چیزی نگذشت که پس از 21 ماه تلاش خالصانه و جنگ رویاروی با بعثیان کافر، در عملیات مسلم بن عقیل عاشقی دیگر به جرگه شهیدان پیوست و روح والایش به ملکوت اعلی پر کشید.
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ