گفت‌وگوی مشروح نوید شاهد تهران بزرگ با آزاده سیاسی قبل انقلاب؛
سه‌شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۰۰
نوید شاهد _ سرتیپ دوم "اکبر فتورائی" آزاده سیاسی قبل انقلاب که از سختی‌ها و مشقت‌های دوران اسارتش میگوید و نوید شاهد تهران بزرگ به مناسبت چهل و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی با وی به گفتگو پرداخته که در ادامه این مصاحبه را می‌خوانید.


انقلاب اسلامی دستاورد رنج‌ها و سختی‌های زیاد نخبگان کشور است/صیاد شیرازی فرمانده یکه تاز جنگ

به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، حرکت زرینی در تاریخ معاصر ایران و جهان بود که موفقیت آن مرهون مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره) و فعالیت نخبگان، گروه‌ها و جریانات سیاسی مختلف علیه نظام ستم‌شاهی بوده است. در جریان پیروزی انقلاب، بسیاری از شخصیت‌ها، احزاب، گروه‌ها و جریانات سیاسی، مبارزات و فعالیت‌های حساس و درخور توجهی داشته‌اند که به سبب این‌گونه فعالیت‌های سیاسی، زندانی‌شده‌اند. در ادامه با یکی از این مبارزان سیاسی قبل انقلاب به گفتگو پرداخته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

سرتیپ دوم اکبر فتورائی زندانی سیاسی مبارز که با فعالیت‌های انقلابی خود قبل از انقلاب اسلامی در سال 1354 توسط ضد اطلاعات ارتش شاهنشاهی (نیروی زمینی فرماندهی لجستیکی ارتش) بازداشت و تحت شکنجه‌های بسیار شدیدی قرار گرفته بود. فراز و نشیب‌های بسیاری را از زمان ورودش به ارتش تا مبارزات قبل انقلاب و جنگ را پشت سر گذاشته است که در ادامه روایت او از سال‌ها فراز و نشیبش را می‌خوانید.

نوید شاهد: برای آشنایی بیشتر مخاطبان در ابتدا خود را معرفی کنید؟

فتورائی: سرتیپ دوم اکبر فتورائی، متولد بيست و هفتم اسفند ماه سال 1318 در اروميه و ساكن همين شهر هستم. دوران تحصيلم را در چند مدرسه‌ مختلف طی كردم و در سال 1338 ديپلم گرفتم. در سال 1337، افسری به مدرسه‌ ما يعنی دبيرستان فردوسی آمده بود تا تعدادي را جذب دبيرستان نظام كند.

من هم عليرغم ميل باطنی‌ام به اين دليل كه در كودكی پدرم را از دست داده بودم و احتیاج به یک شغل داشتم تصميم گرفتم به ارتش بروم. بالاخره سرنوشت را نمی‌توان تغيير داد. من وارد ارتش شدم و به اين دليل كه در سال 1338 استخدام شده بودم به دانشگاه افسري رفتم و در امتحانات قبول نشدم.

مجدداً تلاش كردم و به دانشگاه افسری برگشتم. در سال 1342 به اخذ درجه‌ ستوان دومی نايل شدم اما هنوز روحم با اين مسائل سازگار نبود و وقتی در ارتش فریاد می‌زدند:«جاويد شاه!» من می‌گفتم:«چاپيد شاه.»

نوید شاهد: از آن دوران برای ما بگویید؟

فتورائی: در دانشگاه افسری با تعدادی از دانشجويان كه معتقد به مسائل مذهبی بودند آشنا شدم. يكی از آن‌ها مرد بسيار با ارزش و محترمی بود، که آقای علی محبی نام داشت. ايشان هم دوره و هم‌ آسايشگاهی من بود.

در محل‌های مختلف زندگی كرده بود تا اينکه به لشكر 64 اروميه منتقل شده بود و من هم از آنجا كه ساكن اروميه بودم با ايشان رابطه‌ خوبی داشتم. من در تيپ پيرانشهر خدمت می‌كردم و ايشان در تيپ سلماس بودند.

من که در سال 1354 به دليل تولد آخرين پسرم به يک مرخصی شبانه رفته بودم از پيرانشهر حركت كرده به اروميه نزد آقای محبی رفتم. در آن زمان، آقای محبی مبارزات خود را آغاز كرده بود و به همراه يكی از مبارزين بزرگ ارتش، يعني آقاي سعيد محسن آشنا فعاليت می‌‎كرد. ظاهراً خانه‌ محل استقرار اين دو لو رفته بود و آن‌ها نيز آن‌جا را ترک كرده بودند. در همان حال، من بی‌خبر از همه‌ جا، به آن خانه رفتم و توسط ساواک دستگير شدم. آن‌ها از من محل اختفای محبی را می‌پرسيدند و من هم بالطبع چيزی نمی‌دانستم و شكنجه می‌شدم. شكنجه‌هایی خيلی عجيب!

نوید شاهد: پس از اینکه در خانه آقای محبی بازداشت شدید چه اتفاقی افتاد؟

فتورائی: ضد اطلاعات، شخص زنداني را آنقدر شكنجه می‌دادند كه ديگر چيزی براي پنهان كردن نداشته باشد. وقتی شلاق به زير پا می‌خورد، قدرت تفكر هم تحت تاثير قرار می‌گرفت. همين امروز بعد از 31 سال هنوز آثار شكنجه‌ها در پای من باقی است. شايد بتوان اين‌گونه گفت كه شكنجه‌گران ساواک به زير و بم كار خود وارد بودند و می‌دانستند كه چگونه بايد بزنند اما ارتشی ها در این زمینه تخصصی نداشتند و فقط می زدند.

من نه تحمل آن شكنجه‌ها را داشتم و نه از محل اختفای محبی مطلع بودم ولی گوش آن‌ها به اين حرف‌ها بدهكار نبود. روش آن‌ها اين بود كه كسی حتي اگر چيزی نداند بايد به او فشار بياورند كه می‌‎دانی و عمداً نمی‌گويی. در نتيجه‌ اين روش، شكنجه‌ من امری ناگزير بود. شكنجه‌هایی که در اثر آن‌ها، مدت زيادی با دو عصای زير بغل راه می‌رفتم. ناگفته نماند که از زمان فرار محبی تا زمان شهادتش مدت زيادی طول نكشيد.

انقلاب اسلامی دستاورد رنج‌ها و سختی‌های زیاد نخبگان کشور است/صیاد شیرازی فرمانده یکه تاز جنگ

ضد اطلاعات ما را به‌طور كامل احاطه كرده بود و به ساواك نسپرد. در بازجويی‌هايی كه در تهران از من می‌شد يک بار بازجويی به من گفت: «ساواک می‌خواست شما را از ما بگيرد ولی ما اجازه نداديم. يعنی ضد اطلاعات، کسر شأن خود می‌دانست كه ما را به دست ساواک بدهد و خودشان را بالاتر از ساواک مطرح می‌كردند. همين باعث شد كه همه‌ شكنجه‌های من توسط عناصر ارتشی صورت بگیرد و اکثر مدت زمان حبسم نیز در زندان جمشيديه باشد و فقط زمانی كه مدت طولانی محکومیتم محرز شد تحويل زندان قصر شدم.

نوید شاهد: در این مدتی که خودتان زندانی بودید، آیا خانواده تان را هم اذیت می‌کردند؟

فتورائی: ساواک با خانواده‌ من هيچ‌گونه برخوردی نداشت اما ضداطلاعات ارتش، خانواده‌ محبی را دستگير و شكنجه كرده بودند و برادر و همسر من را هم برای اطمينان و گروكشی دستگير كرده و به نيروی هوايی تبريز برده بودند. در مدت يک هفته‌ای كه من زير شكنجه بودم آن‌ها را هم نگه داشته بودند و زمانی كه مطمئن شدند من ديگر به درد ارتش نخواهم خورد به دانشگاه جنگ منتقلشان كردند.

نوید شاهد: ارتباطتان با دیگر زندانی‌ها چگونه بود؟

فتورائی: من در زندان با آنهايی كه معتقد و مسلمان بودند زندگی مي‌كردم. در زندان، جبهه‌های سياسی مشخص بود اما در مقابل رژيم، همه‌ جناح‌ها جبهه‌ای واحد و منسجم گرفته بودند به طوریكه در زمان فوت دكتر علی شريعتی همگی از آرد داخل نان، حلوا درست كرده بودند؛ البته هدف ابراز و اقدام مخالفت با رژيم بود. سازمانی كه ما را كنترل می‌كرد عصبانی شد و ما را به زندان قصر عادی تبعيد كرد. اما چون آن‌ها قادر به نگهداری از زندانی‌های سياسی نبودند، مجددا ما را عودت دادند.

نوید شاهد: آیا جرمتان محرز شد؟ و اینکه تا چه سالی زندانی بودید؟

فتورائی: بالاخره در دادگاه، به جرم اقدام عليه امنيت كشور برايم حبس ابد بريدند. ده سال از مدت حبس من به دليل اهانت به شخص اول مملكت (شاه) بود. من معترض بودم كه اگر شاه مسلمان است چرا وقتی نزد كارتر مي‌رود همسر خود را هم با آن وضع به همراه خود مي‌برد، مشروبات الكلي می‌خورد و كارهای نامشروع ديگر انجام مي دهد؟!

بالاخره وقتی ديدند كه من قابل اصلاح نيستم آن حكم‌ها را برايم بريدند. من از سال 1354 تا شب دوم بهمن 1357 در زندان بودم. در آن روز، انگار به ميمنت و مباركی پيروزي انقلاب و تشريف فرمايی قريب‌الوقوع امام (ره)، قريب به 160 نفر از زندانيان سياسي را آزاد كرده بود و من هم يكي از آن‌ها بودم.

نوید شاهد: آیا شما در آن زمان با چهره‌های انقلابی ارتش هم در ارتباط بودید؟ چهره‌هایی که اکثرا در جنگ فرمانده شدند؟

فتورائی: من با چهره های انقلابی ارتش به ندرت در ارتباط بودم مثلا با مرحوم شهيد صياد شيرازی در كرمانشاه، در يک گردان خدمت می‌كرديم اما با شهيدانی نظیر نامجو و كلاهدوز به خاطر اين‌كه محل خدمتمان با هم تطابق نداشت ارتباطی نداشتم، مگر بعد از انقلاب كه با آن بزرگواران و همينطور شهيد اقارب‌پرست آشنا شدم.

نوید شاهد: بعد از اینکه از زندان آزاد شدید به مبارزه ادامه دادید؟

فتورائی: بعد از آزادی‌ام دوستان بسیاری به منزل می‌آمدند که با من صحبت کنند تا آن‌ها را همراهی کنم. به همین منظور برای آرامشم تصمیم گرفتم برای چند روزی ارومیه را ترک کنم و به تبریز بروم. بعد از سه روز به تهران رفتم و پس از ورودم به تهران، همسر و فرزندانم نیز به آن‌جا آمدند. سه یا چهار روز بعد دوازده بهمن بود و امام خمینی(ره) بعد از پانزده سال تبعید عاقبت در استقبالی با شکوه وارد میهن شدند.

انقلاب اسلامی دستاورد رنج‌ها و سختی‌های زیاد نخبگان کشور است/صیاد شیرازی فرمانده یکه تاز جنگ

نوید شاهد: آیا پس از پیروزی انقلاب دوباره به ارتش بازگشتید؟

فتورائی: بله؛ اواخر سال1358 دوباره درخواست بازگشت به ارتش را دادم، اولش فرمانده ستاد مشترک آن زمان مخالفت‌هایی کردند اما با پیگیری‌های شهید نامجو و دیداری که با امام خمینی (ره) داشتم این موضوع حل شد و دوباره به ارتش بازگشتم. تا زمانی که ارتش بود با فرماندهان بسیاری از جمله شهید صیاد شیرازی کار کردم و در زمانی نیز معاونت شهید صیاد شیرازی در لشگر 64 ارومیه را نیز برعهده داشتم. بدون شک شهید صیاد شیرازی یکی از فرماندهان یکه تاز جنگ بود. این را هم باید همیشه به خاطر داشته باشیم که انقلاب اسلامی دستاورد رنج‌ها و سختی‌های زیاد نخبگان که شامل فرماندهان، خلبانان ارتش و سپاه کشور است.

نوید شاهد: در پایان چه صحبتی دارید؟

فتورائی: در پایان از شما بابت فراهم نمودن این گفتگو تشکر می‌کنم.

گفتگو از فائزه حیدری

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده