زندگینامه؛
نوید شاهد_ بیست و ششم بهمن ماه سالروز شهادت شهید "صدرالله محمودی" است و غریب بر چهل سال است که از شهادت این شهید والامقام می‌گذرد. از این رو نوید شاهد تهران بزرگ در ادامه زندگینامه این شهید والامقام را برای علاقه مندان منتشر می‌کند.

زندگینامه

به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، شهید "صدرالله محمودی" سوم فروردین ماه سال 1333 در اراک دیده به جهان گشود. پدرش امیرقلی و مادرش کبری نام داشت. او که متاهل و دارای چهار فرزند سه پسر و یک دختر بود. تحصیلاتش را تا مقطع هفتم ابتدایی ادامه داده بود و پس از حضور در جبهه در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1359 در منطقه سوسنگرد براثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر این شهید والامقام در بهشت زهرا تهران آرام گرفته است.

دست عطا و شفای امام رضا (ع)

شهید محمودی در یکی از روستاهای شهرستان اراک و در یک خانواده مذهبی و مستضعف به دنیا آمد. در سن12 سالگی به مریضی سخت مبتلا شد که هیچ امیدی به زنده ماندنش نداشتیم تا اینکه او را به مشهد مقدس بردیم و او را دخیل کردیم که با خواست خدا و شفای امام رضا(ع) بهبود یافت.

شهید محمودی از نظر افکار فوق العاده و از نظر درسی بسیار باهوش بود و تا کلاس هفتم درس خواند ولی به علت فقر مالی ناچار به ترک تحصیل شد. شروع به کار کرد و بعد از مدتی با دختر عموی خود ازدواج کرد، که ثمره این ازدواج 4 فرزند، 3 پسر و یک دختر است از او به یادگار مانده است.

در سال 1356 که انقلاب در شرف تکوین بود. او به تکاپو افتاد و اعلامیه‌های امام خمینی(ره) را که کم و پیش در تهران پخش می‌شد را تهیه می‌کرد و از راهنمایی‌های ایشان درس می‌گرفتند.

و از همان دوران فعالیت‌های خود را برای انقلاب آغاز کرد، به طوری که مغازه خود را تعطیل می‌کرد و دنبال این کارها می‌رفت و بعضی شب‌ها تا نیمه شب نمی‌آمد و وقتی از او سوال می‌شد؛ چیزی نمی‌گفت.

یک روز ساواک او را که در حال پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) بود دستگیر کرد و بعد از مدتی آزادش کردند. کم کم  که تظاهرات مردمی شروع شد او نیز در تظاهرات شرکت می‌کرد و سهم بسزایی داشت.

مخصوصا در حکومت نظامی، که شب‌ها می‌رفت و مردم را جمع می‌کرد و آن‎‌ها را به تظاهرات شبانه تشویق می‌کرد.

رشادت‌هایی برای پیروزی انقلاب

تا اینکه درگیری‌های خیابانی شروع شد و او منزل خاله خود را به درمانگاه تبدیل کرده بود که زخمی‌ها را به آن جا می‌برد و با پسرخاله اش آن‌ها را با کمک‌های اولیه زخم‌شان را می‌بستند و بعد به بیمارستان می‌بردند.

ازنظر کمک رسانی دقیقه‌ای راحت نبود و دائم در حال جمع آوری دارو بود. درمحل و کوچه و خیابان‌ها و حتی در روستاهای دور دست می‌رفت و پنبه، دارو و مایحتاج زخمی‎‌ها را فراهم می‌کرد.

به محض پیروزی کامل، هیئتی برای تدریس قرآن تاسیس کرد و تلاش فراوانی کرد تا بچه‌ها را به قرآن و انقلاب علاقه مند کند تا اینکه جنگ تحمیلی شروع شد و بعد از مدتی تلاش و پیگیری و گذرندان، آموزش‌های نظامی به جبهه رفت و بعد از چهل روز به یک مرخصی آمد و بلافاصله دوباره به جبهه رفت.

او را از آبادان به سوسنگرد منتقل کردند و بعد از 3 روز مبارزه در سوسنگرد در بیست و هفتم بهمن ماه سال1359 براثر ترکش خمپاره دشمن به قلبش به شهادت رسید.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده