نوید شاهد _ دوست و هم رزم شهید "هادی ذوالفقاری" درباره او می‌گوید: «در حومه سامرا، ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد، عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی بود و هادی به آرزویش رسید. خبر رسید که هادی ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه دوربین عکاسی‌اش هیچ چیز دیگری و حتی پیکری از او به جانمانده است. سه روز از شهادت هادی گذشته بود.....» ادامه این خاطره از زبان دوست و هم رزم شهید "هادی ذوالفقاری" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.

خاطره|

به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، شهید "محمد هادی ذوالفقاری" سیزدهم بهمن ماه 1367 در تهران دیده به جهان گشود. پدرش رجبعلی نام داشت. او که مجرد بود. سال 1393 برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) راهی سوریه شد و در بیست و ششم بهمن ماه 1393 در شهر سامرا عراق به شهادت رسید. در ادامه خاطره این شهید والامقام از زبان مادرش را می‌خوانید.

محمدهادی در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد. وقتی تقویم را دیدیم، درست با شهادت امام هادی (علیه السلام) مصادف بود. برهمین اساس نام او محمدهادی گذاشته می‌شود. عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (علیه السلام) شد و در این راه نیز در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی سامراء به شهادت رسید.

دوست شهید ذوالفقاری در خاطره‌ای از او روایت می‌کند:

هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی همکاری نزدیکی داشت.

روز بیست و ششم بهمن بود که چند روز بعد از سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی شده بود و درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامه اش را نوشته بود و گفته بود که «دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمی‌توانم زنده بمانم.»

در حومه سامرا، ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد، عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی شد و هادی به آرزویش رسید. خبر رسید که هادی ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه دوربین عکاسی‌اش هیچ چیز دیگری و حتی پیکری از او به جانمانده است.

سه روز از شهادت هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیکر هادی پیدا می شود. چون او برای خودش قبر آماده کرده بود.

همان روز خبر دادند در فرودگاه نظامی شهر المثنی، یک کامیون آمده که پیکر شهدا را آورده است، بیشتر این شهدا از سامرا بودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است اما گمنام! و هیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقیق است.


به یاد هادی افتادم، رفتم و کامیون پیکر شهدا را دیدم، خودش بود. اولین شهید شیخ هادی بود که آرام خوابیده بود. صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است.


یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به بغداد برمی‌گشتیم. هادی می‌گفت؛ برای شهادت باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان فاصله گرفت.

هادی در معرکه شهید شد و غسل نداشت. خودش قبلا پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند. ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت شهید عملی شد.


به گفته دوستانی که هنگام دفن شهید بودند، یک شال «یافاطمة الزهرا (سلام الله علیها)» هم بود که آن را روی صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند؛ یا زهرا.


اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بوده. چون وقتی پیکر او با این تأخیر چند روزه پیدا شد، آغاز ایام فاطمیه بود. شبی که او به خاک سپرده شد، شب اول فاطمیه بود.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده