شهیدی که رضایت مادر برایش مهم بود
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، شهید «علی اصغر صفرخانی» سوم شهریور ۱۳۴۳، در کرج چشم به جهان گشود. پدرش علی اکبر، کارمند دفتر ریاست جمهوری بود و مادرش، مارال نام داشت. هفت، هشت ساله بود که خانوادهٔ وی به تهران نقل مکان کردند. حضور این خانواده در تهران همزمان بود با اعتراضات مردم به رژیم شاه. علی اصغر که کودکی باهوش و با استعداد نشان میداد، نسبت به این اعتراضات کنجکاو شد و همواره از بزرگترهای خانواده، علت این اعتراضات را میپرسید؛ بنابراین، با راهیابیاش به مسجد، پاسخ بسیاری از این پرسشها را گرفت.
همزمان با اوجگیری انقلاب مردمی ایران، او نیز به انبوه معترضین پیوست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، علی اصغر که چهارده، پانزده سال بیشتر نداشت، قصد رفتن به جبهه کرد، ولی با مخالفت پدر و مادرش روبهرو شد؛ بنابراین، هنگامی که اصرارش برای رفتن به جبهه زیادتر شد، مادرش گفت: وقتی من خواب هستم، بیا انگشتم را جوهری کن و زیر برگهی رضایت بزن. من در بیداری اجازه نمیدهم، ولی علی اصغر نپذیرفت و جواب داد: نه! باید با رضایت خودت امضا کنی. آنقدر اصرار کرد تا مادرش موافقت کرد و رهسپار جبهههای غرب شد.
پس از مدتی به جنوب رفت و به جرگهی سپاهیان اسلام در لشکر 27 محمد رسول الله (ص) پیوست. در سال 1361 ازدواج کرد و خداوند یک سال بعد، دختری به نام زینب به آنها داد. او در جبهه به یکی از بهترین آر.پی.جی زنها تبدیل شده بود، به گونهای که خیلی کمتر گلوله اش به خطا میرفت و وقتی شلیک میکرد، امان از تانکهای تی.72 عراقی میگرفت.
تیر ماه ۱۳۶۵ هنگامه عملیات کربلای یک، علی اصغر تازه وارد ۲۱ سالگی شده بود که فرماندهی گردان شهادت را به عهده داشت. وظیفهٔ این گردان در عملیات، شکستن حلقهٔ محاصرهٔ شهر مهران بود. علی اصغر و همرزمانش توانستند این حلقه را شکسته و وارد شهر شوند. صبح روز دهم تیر ماه سال ۱۳۶۵ علی اصغر صفرخانی که پیشاپیش نیروهای گردانش در حال حرکت برای ادامهٔ نبرد با دشمن بود، بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.
مزار ایشان در بهشت زهرای تهران قطعه 53 واقع است.