آش از دستم افتاد و در دلم غوغایی به پاشد

«در حال پخش کردن آش بودیم که خبر آوردند، حیدر قلی پسرم زخمی شده است، آش از دستم افتاد و در دلم غوغایی به پاشد، آن روز هر طور که بود آش‌ها پخش شد، در حالی که حیدرقلی همان روز شهید شده بود و به ما نمی‌خواستند بگویند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «حیدرقلی رضایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

آش از دستم افتاد و در دلم غوغایی به پاشد

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «حیدرقلی رضایی»، هشتم خرداد سال ۱۳۳۶، در روستای شنازند از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش رجبعلی، کشاورز بود و مادرش حاجیه‌خاتون نام داشت، تا پایان دوره ابتدایی درس خواند، ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. این شهید بزرگوار از سوی جهادسازندگی در جبهه حضور یافت، چهارم خرداد سال ۱۳۶۳، در سومار توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه، شهید شد و مزار مطهرش در زادگاهش واقع است.

مادر شهید حیدرقلی رضایی روایت می‌کند: شب قبل از اعزام به جبهه، وسایلی را که در خانه داشت جمع آوری کرد و همه را گوشه‌ای گذاشت و صبح آن عازم جبهه‌ها شد. قبل از اعزام به خیلی از فامیل و دوستانش گفته بود که من شهید می‌شوم.

۱۰ روز بود که از رفتنش به جبهه گذشته بود، فامیل جمع شدند تا برای سلامتی او آش پشت پا بپذیم و پخش کنیم. در حال پخش کردن آش بودیم که خبر آوردند، حیدر قلی پسرم زخمی شده است، آش از دستم افتاد و در دلم غوغایی به پاشد، آن روز هر طور که بود آش‌ها پخش شد، در حالی که حیدرقلی همان روز شهید شده بود و به ما نمی‌خواستند بگویند.

آش از دستم افتاد و در دلم غوغایی به پاشد

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده