من در زندان گروهکهای ضدانقلاب اسیر بودم. نمی دانستم که همسرم در نبود من چقدر سختی کشیده است. و اطلاع هم نداشتم که دنبال آزادی من به روستای نرگسله دیواندره آمده...
آن روز در خانه نشسته بودم كه با صداي تيراندازي از جا پريدم. صدا خيلي نزديك بود. فوراً بيرون رفتم تا ببينم باز چه خبري شده. همين كه به كوچه رفتم، با ناباوري ديدم كه برادرم تير خورده و روي زمين افتاده. به طرفش دويدم. .....