روایتی خواندنی از خواهر فرمانده شهید «یدالله عسگری»؛
«نصرت عسگری» خواهر شهید، نقل میکند: بعدها که بچهها از جبهه تعریف می کردند، میگفتند: یک روز یدالله برای ما تعریف می کرد وقتی در جبهه بودم، دوربین انداختم و دیدم چند نفر از عراقیها شنا میکنند من هم یک نارنجک انداختم و آنها را از بین بردم. یک بار دیگر هم موفق می شود یک دیده بان عراقی را که برای عراقی ها خیلی مهم و در کارش بسیار ماهر بود از بین ببرد طوری که در کشور عراق برای آن فرد سه روز عزای عمومی اعلام کردند.