شهید علی نمردی

navideshahed.com

برچسب ها - شهید علی نمردی
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «علی نمردی» می‌گوید: مرتب اصرار می‌کرد تا رضایت دهیم که به جبهه برود. چند شب این کار را انجام داد تا اینکه پدر شهید به رفتنش رضایت داد. پانزدهم رمضان رفت و گفت روز عید برمی‌گردد، اما روز عید، روز وداع با پیکرش بود. مرتب خوابش را می‌بینم که با لباس سفید به در خانه می‌آید.
کد خبر: ۵۹۰۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «علی نمردی» می‌گوید: مرتب اصرار می‌کرد تا رضایت دهیم که به جبهه برود. چند شب این کار را انجام داد تا اینکه پدر شهید به رفتنش رضایت داد. پانزدهم رمضان رفت و گفت روز عید برمی‌گردد، اما روز عید، روز وداع با پیکرش بود. مرتب خوابش را می‌بینم که با لباس سفید به در خانه می‌آید.
کد خبر: ۵۹۰۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «علی نمردی» می‌گوید: مرتب اصرار می‌کرد تا رضایت دهیم که به جبهه برود. چند شب این کار را انجام داد تا اینکه پدر شهید به رفتنش رضایت داد. پانزدهم رمضان رفت و گفت روز عید برمی‌گردد، اما روز عید، روز وداع با پیکرش بود. مرتب خوابش را می‌بینم که با لباس سفید به در خانه می‌آید.
کد خبر: ۵۹۰۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «علی نمردی» می‌گوید: مرتب اصرار می‌کرد تا رضایت دهیم که به جبهه برود. چند شب این کار را انجام داد تا اینکه پدر شهید به رفتنش رضایت داد. پانزدهم رمضان رفت و گفت روز عید برمی‌گردد، اما روز عید، روز وداع با پیکرش بود. مرتب خوابش را می‌بینم که با لباس سفید به در خانه می‌آید.
کد خبر: ۵۹۰۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «علی نمردی» می‌گوید: مرتب اصرار می‌کرد تا رضایت دهیم که به جبهه برود. چند شب این کار را انجام داد تا اینکه پدر شهید به رفتنش رضایت داد. پانزدهم رمضان رفت و گفت روز عید برمی‌گردد، اما روز عید، روز وداع با پیکرش بود. مرتب خوابش را می‌بینم که با لباس سفید به در خانه می‌آید.
کد خبر: ۵۹۰۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۰

خاطره‌‌ای از شهید «علی نمردی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «از بنیاد شهید آمده بودند، بغض تو گلویم انبار و دست و پایم سست شده بود، علی آمده بود همان طور که خودش قول داده بود.»
کد خبر: ۵۵۷۳۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱