همسر شهید «عیسی بهرامی سعادت‌آبادی» می‌گوید: «یک روز به خوابم آمد و گفت خبر از پاهای پسرمان داری؟، بیدار که شدم از پسرم پرسیدم چه اتفاقی برای پایت افتاده، گفت یکی از پاهایم را نمی‌توانم خم و راست کنم. بهش گفتم من که اینجا هستم خبر از تو ندارم ولی پدرت در خواب به من گفت که تو را به دکتر ببرم.»
پدر شهید تعریف می‌کند: «احترام زیادی برای من و مادرش قائل بود و خدمت کردن به هم‌نوع را دوست داشت. آخرین باری که می‌خواست به جبهه برود چند قطره اشک از چشمانش سرازیر شد و...»
دوست و همسنگر شهید تعریف می‌کند: «آن قدر اشک از دیدگانش جاری شده بود که خاک زیر سرش را گِل کرده بود. دستی بر شانه‌اش گذاشتم ولی انگار در عالم دیگری سِیر می‌کرد و هیچ وقت متوجه حضور من در آن شب نشد.»
همزمان با چهل و پنجمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و ایام الله دهه مبارک فجر، گلزار مطهر شهدای شهرستان قشم با حضور مسئولان این شهرستان گلباران شد.
همزمان با چهل و پنجمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و همزمان با سراسر کشور در آیین مهمانی لاله‌ها، گلزار مطهر شهدای شهرستان بندرعباس با حضور مسئولان استان هرمزگان گلباران شد.
آقای «یوسف جعفرزاده» فرزند جانباز معزز استان هرمزگان در سی و پنجمین دوره مسابقات کشوری قرآن کریم شاهد و ایثارگر در رشته قرائت و تحقیق در گروه فرزندان بالای 18 سال مقام اول کشوری را بدست آورد.
فرمانده شهید تعریف می‌کند: «دلسوزی خلیل برای حفظ تجهیزات نه تنها طول عمر تجهیزات را افزایش می‌داد بلکه باعث می‌شد روحیه‌ی جهادی و دغدغه‌مندی نیروها رشد پیدا کند و...»
شهید «موسی استادی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «امت شهيد پرور من به عنوان برادر كوچک از شما مى‌خواهم كه از روحانيت و از امام امت تا مى‌توانيد پشتیبانی كنيد و امام را تنها نگذاريد.»
به مناسبت دهه مبارک فجر روز دوشنبه ۱۶ بهمن ماه، دکتر محمد علی بهبهانی رییس عملیات تولید شرکت نفت کورزین قشم و نرگس بحرینی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران قشم با جانباز 60 درصد «اسماعیل دلشاد چرامکانی» دیدار و گفتگو کردند.
کتاب «هنوز ماهی‌ها خواب‌هایشان را برای تو تعریف می‌کنند!» به اهتمام «غلام امینی دومشهری» گردآوری و تالیف شده است که به صورت نگاهی به زندگی طلبه‌ی شهید «عباس بازماندگان قشمی» می‌باشد.
شهید «علی عبدلی‌زاده» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «می‌دانم که هیچکس جز خدا نمی‌تواند مانع رفتن من به جبهه باشد. مادر جان خواهش می‌کنم راضی باش و افتخار کن که فرزندت را روانه کربلای ایران می‌کنی.»