خاطرات شهید عبدالحمید نصیری

خاطرات شهید عبدالحمید نصیری
قسمت دوم خاطرات شهید «عبدالحمید نصیری»

صوت دلنشین الله‌اکبرش وجودم را آرام کرد

هم‌رزم شهید «عبدالحمید نصیری» نقل می‌کند: «زخم پایش عمیق بود. سرم را نزدیک صورتش بردم. آهسته پرسیدم: «چطور هستی؟ می‌تونی مقاومت کنی؟ عبدالحمید با وجود درد زخم آرپی‌جی روی پا و پشت داشت، اذان می‌گفت. لحن زیبا و صوت دلنشین الله‌اکبرش وجودم را آرام کرد.»
قسمت نخست خاطرات شهید «عبدالحمید نصیری»

عزیز دردانه مادر بود

برادر شهید «عبدالحمید نصیری» نقل می‌کند: «عزیز دردانه مادر بود. از تصمیمش برایمان حرف زد. خنده‌مان گرفت. یک کمی هم جا خوردیم. گفتم: عبدالحمید! تو نمی‌گذاری مامان تنهایی بره مسافرت. حالا خودت داری می‌ری جبهه؟»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه