شهید مختار گندمچین

شهید مختار گندمچین

مختار! امشب نور بالا می‌زنی

شوهر خواهر شهید «مختار گندم‌چین» نقل می‌کند: «مختار هر از گاهی مکثی می‌کرد و گاه به مردم و گاه به آسمان نگاه می‌انداخت. علی گفت: کجایی مختار؟ نور بالا می‌زنی، نکنه می‌خواهی شهید بشی؟»

یتیم نوازی مختار؛ از مهربانی تا شهادت

خواهر شهید «مختار گندم‌چین» نقل می‌کند: « دایی که زنگ می‌زد، احمد پر می‌کشید. مختار با خواهر حرف می‌زد و احمد از سر و کول دایی بالا می‌رفت. برادر‌ها و خواهر‌های دیگر اعتراض می‌کردند: چرا همیشه تا از راه می‌رسی می‌ری خونه آبجی؟ می‌گفت: بچه‌هاش یتیم‌اند.»
طراحی و تولید: ایران سامانه