عباس بابایی - صفحه 2

عباس بابایی

خوابی که برای "شهید بابایی" دردسر شد!

نوید شاهد - «او آرام خوابیده بود ولی دریافتم صدای ناموزون شوفاژ محیط ساکت اتاق را بر هم زده است؛ به همین خاطر خواستم صدا را قطع کنم تا مزاحم خوابش نباشد. به آرامی آچار مخصوص را آوردم و شروع به کار کردم. ناگهان پیچ از جا در رفت و آب داغ لجن مانندی با فشار بیرون زد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید " عباس بابایی " است که در آستانه سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود.

پرواز انقلابی

نوید شاهد - «آرایش هواپیماها از قبل هماهنگ شده بود و چشمان حاضران و خبرنگاران در جایگاه در انتظار مانور ما بر فراز جایگاه بودند که ناگهان صدای عباس در رادیو پیچید او گفت: من در وضع عادی نیستم. نمی‌توانم دسته را همراهی کنم. مضطربانه پرسیدم: چه مشکلی پیش آمده؟ گفت: سیستم هیدرولیک هواپیما از کار افتاده است ...» ادامه این خاطره را از زبان همرزم سرلشکر خلبان شهید " عباس بابایی " را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

مگر زن من با بقیه فرق می‌کند

نوید شاهد -«مگر همسر و فرزندان من با بقیه فرق می‌کنند! خوب با اتوبوس بروند چه کسی واجب کرده که حتما باید با ماشین سواری بروند؟ ...» ادامه این خاطره را از زبان همرزم سرلشکر خلبان شهید " عباس بابایی " را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

نباید روزه بگیرم!

«چهره‌اش را غم و اندوه پوشانده بود و ناراحت به نظر می‌رسید. وقتی دلیل آن را جویا شدم با افسردگی گفت: نمی‌دانم چه کار کنم؟ به من دستور داده‌اند که امروز را روزه نگیرم ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر سرلشکر خلبان شهید « عباس بابایی » در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

گریستن در سحرگاهان!

سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی به بیابان خشک پناه برده بود و در دل شب، آن چنان غرق در مناجات و راز و نیاز به درگاه خداوند بود که به اطراف خود توجهی نداشت. من به خودم اجازه ندادم که... ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

کارگران سالخورده مستحق دریافت پول از بیت‌المال هستند

رئیس تاسیسات می‌گفت کارگران به خاطر کهولت سن، بازدهی مطلوبی ندارند، به همین خاطر با حقوقی که به آنها می‌دهیم پول بیت‌المال هم به هدر می‌رود. شهید بابایی با متانت همیشگی که داشتند گفتند:... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خلبان سرلشکر شهید « عباس بابایی » است که تقدیم حضورتان می‌شود.

عیدی سربازان

پنج یا شش روز به عید سال ۱۳۶۱ مانده بود، ساعت ده شب شهید بابایی به منزل ما آمد و مقداری طلا که شامل یک سینه‌ریز و تعدادی دستبند بود به من داد و گفت: فردا به پول نیاز دارم... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم خلبان سرلشکر شهید « عباس بابایی » است که تقدیم حضورتان می‌شود.

اين امامزاده كور می‌كند اما شفا نمی‌دهد!

به منزل مرحوم حاجی اسماعيل بابايی رفتم و خواستم تا از عباس كه در آن زمان فرمانده پايگاه هوايی اصفهان بود، بخواهد فرزندم را نزد خود به كارهای اداری و دفتری مشغول كند... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سرلشکر خلبان شهید « عباس بابایی » است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خودش را سرزنش می‌كرد و قرآن می‌خواند

وضع زننده‌ای در مجلس حاكم بود يک لحظه عباس را ديدم كه صورتش سرخ شده و از شدت خشم تاب و تحمل را از دست داده است... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر سرلشکر خلبان شهید « عباس بابایی » است که تقدیم حضورتان می‌شود.

او هیچ وقت پپسی نمی‌خورد!

چند بار به او گفتم که برای من پپسی بگیرد، ولی دوباره می‌دیدم که فانتا خریده است. یک بار به او اعتراض کردم که چرا پپسی نمی‌خری؟... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم خلبان سرلشکر شهید « عباس بابایی » است که تقدیم حضورتان می‌شود.

زن گرفتن مگر کت و شلوار خریدن است!

با ناراحتی به شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی گفتم: بابا دست از سر ما بردار مگر زن گرفتن كت و شلوار خريدن است هفته پيش گفتی زن بگير و توقع داری اين هفته گرفته باشم... ادامه این خاطره جذاب را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

می‌دوید تا شیطان را از خود دور کند

اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من می‌گذرد که گاهی موجب می‌شود شیطان با وسوسه‌هایش مرا به گناه بکشاند...

تاول‌هایی که عجیب مداوا شد

شهيد "عباس بابايی" با آن آب، سرش را شست و شو داد. او معتقد بود که تاول‌های سرش مداوا خواهد شد. چند روز از ماجرا نگذشته بود که همه تاول‌های سرش مداوا شد...

بابايی و ديدن آناناس

شهيد بابايی آناناس را از ميان كيسه برداشت و كمی به آن نگاه كرد سپس آن را در دست چرخاند و چند بار سبحان‌الله و الله‌اكبر گفت...
خاطره‌ای خواندنی از شهید عباس بابایی

در هنگام تعزیه‌خوانی ناگهان از اسب فرود آمد

سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی در هنگام تعزیه‌خوانی ناگهان از اسب فرود آمد و موجب شگفتی تماشاگران شد و به پدرش گفت: برای لحظه‌ای غرور مرا گرفت و نمی‌توانستم تعزیه بخوانم. این نقش را از من بگیر و به کس دیگری بده...
خاطره‌ای خواندنی از شهید بابایی

بدون خداحافظی پا به فرار گذاشت

سربازی که در طول راه با شهید بابایی شوخی کرده بود، وقتی فهمید ایشان فرمانده پایگاه اصفهان است، از شدت خجالت، خیلی آرام در ماشین را باز کرد و بدون خداحافظی با سرعت به داخل پایگاه دوید...
در آستانه ی عید سعید قربان انجام شد

رونمایی از مجموعه نمایشگاهی "شهید عید قربان" در قزوین

در آستانه ی عید سعید قربان از مجموعه نمایشگاهی "شهید عید قربان" در قزوین رونمایی شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه